تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: دستنوشته ها و دلخوری ها
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3 4

شاید همتون آرشیوهای مختلف فیلم های کلاسیک را دیدید و ازشون خریدید

یکی از معروفترین هاشون شش سال پیش با این آدم آشنا شدم به وسیله یکی از دوستام که میگفت بهترین آرشیو دوبله فیلم را دارد فیلم Al capone را اون موقع میگفتن فیلم کمیابیه با کیفیت Dvd اش نیست این آقا به ما پیشنهاد داد صدای فیلم آل کاپون را از vhs با کیفیت افتضاح بندازم روی dvd من هم قبول کردم گفتم باشه چشم . من شاید یک چیزی حدود 4 روز ، 5 روز صداهای ناهنجار فیلم را داشتم درست میکردم بعد یک هفته نسخه با کیفیتش اومد دستش . همین فیلم را دیدم داره 150 هزار تومان میفروشه گفتم یا ابوالفضل !!!

این کار اسمش چیه به نظرتون ؟؟؟

نسخه دوبله فیلم دو قاطر برای خواهر سارا هم 1 میلیون تومان داره میفروشه

نمونه ای از لیست دستی این جور آدمها :

کازابلانکا همفوری بگارت - اینگرید برگمن

پنج مایل تا نیمه شب - صوفیا لورن - آنتونی پرکینسون

مادام سانز جان - سوفیا لورن ( منظورش مادام سن ژن )

گت کارتر - مایکل کین ( کارتر را بگیر - گت تو فارسی جدیداً اختراع شده به فرهنگ لغت دهخدا اضافه کنین )

در گرمای شب - سیدنی سیدنی پواتیه

مامور مخفی پلیس ( باشکوه - کاراگاه میور - دلاور ) - ژان پل بلموندو ( آخه یه فیلم دیگه نهایتاً دو تا اسم داره این همه را از کجات درآوردی ؟؟؟

 و خیلی و خیلی اشتباهات دیگر

ولی ایکاش می نشستی فیلمهات را میدیدی ازش لذت می بردی


این متنی که میخونید مال سه ماه پیش خودمه. به نظرم جالب و دلنشینه. نمیدونم خوشتون میاد یا نه هنوز قلق این انجمن دستم نیومده. مسئولین سایت اگر به درد نمیخوره پاکش کنید. امیدوارم مثل بعضی فروم ها این جا دیکتاتوری نباشه و برای رفع اشتباهات به آدم تذکر بدن و مطلبش رو حذف کنن نه اینکه (بلا نسبت) تا تقی به توقی میخوره طرف رو برای n ماه از حضور در فروم محروم کنن.بگذریم!

سلام 

امثال محرم جالبی داشتم . به دلیل اتفاقی که در سر کار برایم افتاد و ذهن مرا به شدت مشغول کرد خیلی چیزی از عزاداری امام حسین (ع) نفهمیدم . ذهنتان جای بد نرود . یک حادثه شغلی بود که برای کسی اتفاق افتاد و مورد منکراتی نبود .

قصد دارم به دلایل عقلی و مذهبی شغلم را عوض کنم .

هنوز نمیدانم چه آینده ای در انتظارم است .

در این دوره و زمانه کار عوض کردن برای بعضی ها کار خیلی وحشتناکی به نظر می رسد .

از نظر بعضی ها ول کردن این کاری که من دارم نوعی خریّت است. آنهم ول کردن کاری که در آن به نسبت بقیه جاها حقوق مناسب تری دارد و بیمه داری، بیمه تکمیلی داری، بن خرید کالا داری، کارت استخر داری، کارت خرید از رستوران داری، در شمال به صورت قسطی بهت ویلا می دهند و برخی خدمات دیگر.

اما تصمیمم را گرفته ام . شک ندارم که کار درستی میکنم .

جای من دیگر آنجا نیست . با تمام مزایایش ، در شأن من نیست که در آن مجموعه باشم. نه که برای خودم کلاس بذارم ها ! نه ! مجموعه اش بوی تعفن گرفته است . امید اصلاحش را هم ندارم . پس باید رفت .

همه ما بارها خدا را امتحان کرده ایم . خیلی وقت ها دستمان را گرفته است . ولی باز به او شک داریم . نمیدانیم که آیا اینبارهم دست ما را میگیرد یا نه ؟!

بار قبلی هم همین کار را کردم ! کارم را عوض کردم ! آنهم به دلیل حقی که ناحق شده بود ! بد هم نشد !

به نظرم خدا همان خدای چند سال پیش است و اگر طبق دستور او عمل کنم دو حالت پیش میاید :

یا وضعم بهتر میشود و یا بدتر که در هر دو صورت نزد خدا اجر خواهم داشت. و اگر هم مجبور به بازگشت با جایی شبیه به این چیزی که فعلا در آن کار میکنم بشوم ، این بار در پیشگاه الهی حجت دارم .

آدمها در زندگی شان روی چیزهای مختلف ریسک میکنند .

نظر من این است که اگر هم قرار است به زعم بعضی ها انسان خریّتی مرتکب شود  ، بهتر است آن خریّت را در راه خدا انجام دهد .

این روزها حال عجیبی دارم ! میدانید ! یاد چند سکانس از فیلم ها و سریالهای مختلف می افتم که شاید بتوان به گونه ای به این اوضاع و احوال ربطش داد !

1- سکانس آخر فیلم ترمیناتور 2 را برای دیدن به رئیسم توصیه میکنم. منظورم آن سکانسی است که آن ربات فضایی بعد از از بین بردن تهدید ها ، خود را نیز از بین برد تا زمین در آرامش باشد . این رئیس ما یک جورایی رفیق ما هم بود. البته نه رفیق فابریک. ولی در کل بچه بدی نبود. یک جورایی خودم باعث شدم رئیس بشود. از این بابت ناراحت نیستم چون لیاقتش را داشت. ایراد مجموعه در جاهای دیگر است و او شاید فقط مأمور است و معذور.

و برای حال خودم نیز چند سکانس را در نظر دارم .

2- (بلا نسبت ) سکانس محاصره خانه ای که حضرت مسلم (ع) در آن قرار داشت در سریال مختارنامه و حضرت بعد از شنیدن تهدیدات ، شمشیر کشید و فرمود : ((لاحول و لاقوة الا با الله)) (تنها سکانس این فیلم که قلبم را منقلب کرد و اشکم را در آورد)

3- سکانسی از فیلم روز واقعه که آن مرد مسیحی حجله عروسی را رها کرد و به دنبال صدای ((هل من ناصر ینصرنی )) امام که در ضمیرش تکرار می شد رفت .

4- سکانس آخر فیلم THE GREY (البته این فیلم از لحاظ اعتقادی زیر آب ایمان را میزند و انسان را بیش از اندازه در سرنوشت خود دخیل میداند.ولی اگر این مسائلش را فاکتور بگیریم ، سکانس آخر بسیار زیباست)

5- شاید سکانس Two Ways Out در فیلم PROFESSIONAL LEON

6- و شاید سکانسی از فیلم Special Forces 2012 که در آن یکی از نیروهای فرانسوی برای نجات هم قطارانش ، افراد دشمن را به دنبال خود می کشد و یک تنه و با علم به اینکه کشته خواهد شد با دشمن می جنگید .

7- به نظرم بهترین سریال عرفانی ایرانی، سریال (روزی روزگاری) است. به تنهایی تمام فیلم ها و سریالهای ماه رمضان ها و ماه محرم ها را می خرد و آزاد میکند . این سریال را در آرشیوم دارم . تقریبا هر وقت 10 دقیقه پایانی این سریال را تماشا میکنم ، گریه میکنم . آنهم از ته دل ! واقعا چه سریال تأثیر گذاری است . شخصیت اول فیلم ((مراد بیگ)) سیری عرفانی را طی میکند و در انتها به اعلاء درجه آن میرسد . خدا قسمت کند که حداقل به اندازه ((مراد بیگ)) در را خدا جرأت و شهامت داشته باشم .

خلاصه فیلم شناس شده ام و فعلا این معجون افلاطون در ذهنم چرخ می زند . البته این چیزهایی که گفتم فقط درد دل و یادداشت خاطرات بود و الا همانطور که گفتم در لزوم استعفاء از کار فعلی ام شک ندارم . تلاش میکنم بر خدا توکل کنم و نیتم را خالص کنم .

والسلام

من دیگر فقط در همین تاپیک مطلب میزنم که خدایی ناکرده ساحت مقدس فروم به فیلم های غیر کلاسیک آلوده نشود .

این مطلب را همین 2 دقیقه پیش در وبلاگم نوشتم !

مرد میخواهم که بیاید و بگوید که کپی پست کرده ای ! :nunu:

خبرگزاری فارس: حذف هر شبی بخش‌هایی از سریال «پایتخت ۳»

در خصوص سریال سه گانه پایتخت .

از منظر به تصویر کشیدن یک زندگی ساده و بی آلایش و نزدیک به واقعیت ، سریال موفقی بود ! یک سریال خانوادگی که زندگی ساده یک شهرستانی و مشکلات آنان را به نمایش میگذاشت!

اما حیف که :

1- داستان شماره 2 آن از شماره یکش آبکی تر بود و شماره 3 آن تا اینجای کار از شماره 2 اش آبکی تر . در حالی که سازندگانش اگر قصد ساختن شماره های بعد آن را داشتند باید داستان های قوی تری برای این سریال موفق پیدا می کردند و آب به این بستر مناسب نمی بستند . چرا که برای تهیه یک سریال 13 قسمتی قوی ، یک سال کامل وقت داشتند.

2- اسپانسر این سریال گویا شرکت اطلس مال است که احتمالا از همین برج های بی مصرف مجلل می سازد. با این قسمتش خیلی مشکل ندارم . بالاخره هر کسی آزاد است با پولش تجارت کند. مشکل از آنجایی شروع می شود که آنقدر تبلیغ این شرکت در جاهای مختلف سریال گنجانده شده است که دیگر به انسان حالت تهوع دست می دهد. به نظرم ارزش این سریال اینقدر بالا بود که صدا و سیما نباید اجازه تجاری شدنش را می داد.

3- متاسفانه هنوز جنبه استفاده از پتانسیل های موجود در این مملکت برای ساخت سریال طنز و حتی سریال جدّی وجود ندارد و هر از چند گاهی یک قشر خاص از مملکت با این توهّم که به ایشان توهین شده است نسبت به نشان دادن ایشان در سریال ها و فیلم های مختلف ، اعتراض می کنند و نتیجه آن می شود این که تهرانی های بیچاره باید بدون استفاده از هیچ قشر خاصی از جامعه (از مذهب گرفته تا لهجه و شغل و ...) تنها از خودشان فیلم بسازند که خدایی ناکرده به کسی بر نخورد.

خلاصه حال و روز این سریال شبیه فوتبال بازی کردن تیم های ایرانی شده است که از زمین خودی بازی را خوب شروع میکنند و توپ را با پاس کاری تا درون 18 قدم حریف می آورند ولی یا توپ را به آسمان شوت می کنند یا آن را تقدیم حریف می کنند.

نکته :

ای کاش سیروس مقدم از ساخت شماره 2 و 3 این سریال صرف نظر میکرد و میگذاشت تا این سریال همچون یک کار فاخر در اوج بماند.

سلام.

منو یکی از مسئولین سایت 3 روز انداخت حبس .

پس بهتره باهام شوخی نکنید چون اون تو چیزای خطرناکی یاد گرفتم.

یه کلیپ تدوین کردم .

ببینید خوب شده یا نه.

زت زیاد.

http://www.aparat.com/v/sA05h

نمیدونم چه صیغه ایه ! فیلم سازهای ما چی تو کلشون میگذره؟ بیشتر سریال های ایرانی همش مصیبت و گرفتاریه . چرا ما مثل بچه آدم سریال هایی نمیسازیم که زندگی سالم رو یاد مردم بده ؟ سینمای دنیا از اکشن و مسائل جنسی برای فروش بیشتر استفاده میکنه ، سیمای هند و سینمای ما از اتفاقات عجیب و غریبی که احتمال بروزش یک به میلیونه ! باز سینمای هند اکشن هم داره (بگذریم که فیلم هندی کلا خنده بازاره) ولی سینمای ما شده مصیبت و مکافات و سیاه نمایی ! به جان عزیزتون سینما گران ما یا سادیسم (لذت بردن از آزار دیگران) دارن یا یه نوع خود آزاری (مازوخیسم).

(۱۳۹۳/۵/۱۰ عصر ۱۰:۳۶)نسیم بیگ نوشته شده: [ -> ]

نمیدونم چه صیغه ایه ! فیلم سازهای ما چی تو کلشون میگذره؟ بیشتر سریال های ایرانی همش مصیبت و گرفتاریه . چرا ما مثل بچه آدم سریال هایی نمیسازیم که زندگی سالم رو یاد مردم بده ؟ سینمای دنیا از اکشن و مسائل جنسی برای فروش بیشتر استفاده میکنه ، سیمای هند و سینمای ما از اتفاقات عجیب و غریبی که احتمال بروزش یک به میلیونه ! باز سینمای هند اکشن هم داره (بگذریم که فیلم هندی کلا خنده بازاره) ولی سینمای ما شده مصیبت و مکافات و سیاه نمایی ! به جان عزیزتون سینما گران ما یا سادیسم (لذت بردن از آزار دیگران) دارن یه نوع خود آزاری (مازوخیسم).

دقیقا همینجوره که گفتی..و کل سریالای ایرانی همش ماتم و سوگواری و بدبختی و فلاکته..

نمونه بارزش سریال چندش آور ستایش هست که البته خیلی هم طرفدار توی ایران داره..واقعا مردم چرا این قدر به این نوع سریالای حزن آور گرایش پیدا می کنن ..

و بازی ضعیف و تهوع آور بازیگرانش منجمله همون بازیگر نقش ستایش که واقعا خدا از روز ازل ایشون رو ساخته برای گریه کردن و زاری و اشک ریختن...

متاسفانه کارگردان های ایرانی که سریال میسازن خیلی ضعیف هستن..{البته آقای حسن فتحی رو من یه استثنا می دونم و واقعا چه سریالای جالبی هم میسازه..پهلوانان نمی میرند یا شب دهم که خیلی عالی کار کرد}

و امروزه کارگردانی در تلویزیون داره حکمفرمایی می کنه بنام سیروس مقدم که اگه اشتباه نکنم در سریال قدیمی ایتالیا ایتالیا هم دستیار کارگردان بودن..

واقعا هر سال داره سریالای مزخرفی میسازه و به خورد ملت میده ..

نکته جالب که به غیر از سریال پایتخت اکثر سریالاش همش غم و بدبختی و فلاکت و بیچارگی هست..

و این سریال اخیرش هم که برای ماه رمضون ساخته شد به نام مدینه...

که اهالی خونه که نگاه می کردن..من بارها گفتم که دارین چی نگاه می کنید..؟

همش گریه و بدبختی و شیون و فغان..

...

انصافا ناصر تقوائی جاودانه شد با سریال دایی جان ناپلئونی که ساخت..

بارها میشه دید و لذت برد..

نسل طلایی دیگه تموم شد و فعلا نابلدها دارن ترکتازی می کنن..

بسم الله

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم    که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم

معنای بیت چنان گویاست که هر کلام اضافی خشت زدن است. اما چه کنم که پیر شده ام و ناگفته ماندن سخنی در دلم، موجب درد دل است(چنانچه برای دراگو فرزند برومند آقای ببر بود).حاضرین و کاربران محترم این انجمن کمابیش متعلق به یک نسل هستند و اگر از طبقه اشراف نبوده اند ،سختی های دهه شصت و هفتاد را از یاد نبرده و تعداد روزهای آسایش زندگیشان به عدد انگشتهای یک دست هم نمی رسد. اکثر تان بچه های زردنبو و کچل و استخوانی دهه شصت با چشمهای گودافتاده را بخوبی به یاد می آورید و شاید خودتان هم یکی از آنها بوده اید. آن زمان علی رغم تمام سختی هایش دوران طلایی زندگی ما محسوب می شود چرا در کلبۀ ما رونق اگر نبود،صفا بود.آن روزگار تفاوت افکار و آرا حداقل برای کودکان و نوجوانان چنان گسترده نبود که مانع دوستی های پاک و صمیمی شود.امروز بعد از 20-30 سال، همان کودکان و نوجوانان در جستجوی همان صداقت و صفا اینجا جمع شده اند.کسانی که شاید زمانی در جستجوی علم و معاش و عیال،پیوندشان با رفقای قدیم گسسته شده و حال به دنبال یافتن همدلی جمع شده اند که همدلی از همزبانی خوشتر است.

چنانچه همه دوستان حس می کنند، فضای انجمن در پی کدورت های پیش آمده بین برخی کاربران محترم، قدری غمبار و سنگین گشته و کج خلقی ها که در مرامنامه پذیرفته شده توسط اعضا قرار بود بیرون محفل جا بماند، به درون انجمن رخنه کرده است.

طراوت انجمن به تشریک مساعی است و تازه واردان نمی توانند کمرنگی حضور قدما را جبران کنند و کم کم از رو می روند.

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفست      با دوستان مروت با دشمنان مدارا

ایضاً له

نهال دوستی بنشان که کام دل به بار آرد      درخت دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد

گرچه پیشتر بیشتر ریش خود را گرو گذاشته ام و به هر تار ز ریش ما طلبکاری هست  و تقریبا همان صورت لختی در بادبان های برافراشته شده ام،اما همین چند تار باقی مانده را هم اینجا گرو می گذارم تا کدورت ها را برطرف کنید.

سایه همگان مستدام

والسلام


(نقد مال خودمه دوستان ، خواهشا پاک نکنید)

فیلم the giver 2014 نیز فیلم فلسفی مفهومی ای است که حاوی نکات و علائم ریز و قابل توجهی است . اما داستان فیلم ، آنگونه که خوب شروع می شود ، خوب و قوی پایان نمی یابد و در مثال شبیه به شعری است که شاعر به عمد یا غیر عمد ابیات آخرش را جفنگیات گفته باشد. داستان فیلم داستان پسری است که در زمان آینده ، در یک کلونی انسانی مصنوعی زندگی میکند که اربابان کلونی سعی در کنترل کلونی به مطلوب ترین شکل را دارند و در ادامه او به این موضوع پی می برد و برای آزاد کردن (!!!) مردم از این کنترل ناخواسته مطلوب ، دست به ایثار و جان فشانی میزند و همه را به وضع قبلی بشر ( که حاوی افت و خیز ها و ناملایمات بیشتر است ) بر می گرداند. از لحاظ دید مادی گرایانه صرف ، کلونی در بهترین وجه اداره می شود تا همه چیز خوب و تحت کنترل باشد ولی از دید الهی ، قرار دادن انسان در این شرایط مطلوب نیست چون هدف از خلقت انسان آزمایش او در شرایط مختلف است . ولی جالب اینجاست که این تلاش برای رهایی انسان، از بعد الهی صورت نمی پذیرد بلکه حرکتی احساسی است که از یک نوجوان سر می زند.

از ارائه تحلیل مبسوط تر و دقیق تر صرف نظر می کنم.

The-Giver-2014-BRRip.jpg

چرا باید عزیزیکه وقت میگذاره و دوبله یک فیلمو با نسخه اصلی سینک می کنه بعد از اتمام کارش به ناشیانه ترین راه ممکن منوی فیلمو حذف کنه و باعث بشه ارزش کارش از بین بره؟

دو بار فروختن بیشتر از یک کار یا ادعای داشتن نسخه کامل اینقدر ارزش داره که دوستان صداگذار (مشخصا منظور همه این عزیزان نیست) چنین راه و روشی در پیش بگیرند؟

پ.ن : اشاره من به فیلم  A Shot in The Dark (شلیک در تاریکی) بلیک ادواردز با هنرمنی پیتر سلرز هست که فرد صداگذاری کننده به بدترین وجه ممکن منوی فیلم را حذف و چپترها را به هم ریخته و یک نسخه درب و داغان به خلق ا... قالب می نماید.

به امید هدایت این افراد به صراط مستقیم

جدای از نیتهای سیاسی سازنده فیلم نیروهای ویژه ۲۰۱۲ ، در صحنه ای از فیلم یکی از نیروهای ویژه برای نجات همقطاران خود ، با علم به اینکه صد در صد کشته یا اسیر خواهد شد ، نیروهای طالبان را به خود مشغول می کند تا همقطارانش نجات یابند. سکانسی که مشاهده میکنید ، به تصویر کشیدن این ایثار از جانب اوست.این سکانس را فقط از نظر هنری نقد میکنیم و از این نظر باید گفت که صحنه زیبا و تأثیر گذاری است.

به نظرم بهترین سریال عرفانی ایرانی، سریال (روزی روزگاری) است. به تنهایی تمام فیلم ها و سریالهای ماه رمضان ها و ماه محرم ها را می خرد و آزاد میکند . واقعا چه سریال تأثیر گذاری است . شخصیت اول فیلم ((مراد بیگ)) سیری عرفانی را طی میکند و در انتها به اعلاء درجه آن میرسد . سکانس زیبای پایانی این سریال تقدیم شما

به نظر شما اگر کسی از دیوار خانه تان بالا بیاید و به قصد برداشتن وسیله شخصی شما وارد منزلتان شود به او چه می گویند؟ درست است . دزد یا سارق . حال اگر کسی نوشته ای یا عکسی یا مطلبی یا شعری یا ترانه ای را از شما بردارد و در جایی دیگر به نام خود بزند به او چه باید گفت؟ آیا این کار غیر از دزدی چیز دیگریست؟ تنها فرقش با مورد اولی اینست که در مورد اولی نیروی انتظامی سارق را دستگیر و روانه بازداشتگاه میکند تا به اتهام دزدی محاکمه شود. اما در مورد دوم چون هنوز قوانین مدونی وجود ندارد سارق هنری  یا ادبی راست راست برای خودش می چرخد. اما در نفس عمل هیچ فرقی نمیکند هر دو دزدی است و در هر آیین و مسلک الهی و غیرالهی مذموم است و نکوهیده.

مدتیست که سایتی در عرصه اینترنت روییده که فیلم های دوبله را به دوستدارانش عرضه میکند. سایتی که ادعا میکند "بزرگترین مرجع فیلم های دوبله" است اما همانند شترگاوپلنگ هر قسمتش را از سایتی دیگر به سرقت برده است. از ظاهر سایتش گرفته که تقلیدیست از یکی از سایت های معتبر و خوشنام دانلود فیلم تا فیلم هایش که اکثر قریب به اتفاق از سایت های دیگر دزدیده است و حتی مطالب و عناوین تاپیک هایش که همه کپی جزء به جزء از مطالب دوستان ما در کافه کلاسیک است. البته از همینجا به شما قول میدهم عمر این سایت با این رویه ای که در پیش گرفته به یک سال هم نمیرسد مگر اینکه تغییر رویه دهد. سایت های بسیاری را دیده ام که با همین شیوه های غیراخلاقی پیش آمدند و تا مدتی هم حضور داشته اند اما خیلی زود از دور خارج شدند. این سایت ها دقیقا شبیه قارچ هایی هستند که به اتکای داشته های دیگران سریع بالا می آیند اما چون بی ریشه هستند و چیزی از خود در چنته ندارند خیلی زود خشک میشوند و حتی نامی از آنها هم باقی نمی ماند. به مدیر این سایت که می دانم مطالب کافه ما را مو به مو میخواند! توصیه جدی میکنم برای ماندن و اسم در کردن از خود مایه بگذارید نه از دیگران. دست از این شیوه های غیراخلاقی بردارید که خیلی زود دستتان رو میشود و جز بدنامی توشه ای برنمی دارید.

در نظر من هیچ کاری بدتر و پست تر از دزدی نیست. حتی قتل با همه خشونتی که در خود دارد در اندیشه من به دزدی ارجح است. شما با انجام قتل یک فرد را می کشید اما با دزدی روح یک جامعه را می کشید . باعث بدنامی و رسوایی یک جامعه میشوید. حس اعتماد را در جامعه از بین می برید. دزد را نباید به زندان انداخت. دزد را باید در جامعه گرداند . او را رسوا کرد و به همه نشان داد تا همه بدانند که او دزد است. دزدی به هر بهانه ای که باشد پذیرفتنی نیست.

نمونه ای از یک دزدی را در شبکه های اجتماعی ببینید. طرف عکسی را که من در کافه گذاشته ام کات کرده و به نام خود در صفحه اش گذاشته تا لایک گدایی کند. عزیز من! نمی خواهد به فکر دوبلورها باشی . برو فکری به حال خودت بکن که بیشتر محتاج مراقبت و دلسوزی هستی (اصل مجله ای را که عکس را ازش برداشتم هم میگذارم تا ادعا نکند عکس مال من نبود). امیدوارم سایر دوستان هم به این موارد اهمیت دهند و هرجا دزدی را دیدند که چیزی را دزدیده –چه مادی و چه معنوی- او را رسوا کنند تا شر این معضل از جامعه ما کنده شود.

جناب اسکورپان شیردل عزیز

متاسفانه به نکته و معضلی اشاره نمودید که روز به روز در حوزه وب در حال گسترش است. اینکه این عمل کاملا زشت و مردود است شکی در آن نیست و همه ما به ان واقف هستیم و بارها و بارها شاهد آن هستیم. اما راه حل چیست؟

تا کی شما و بنده و منصور و زاپاتا و دیگر دوستان در کوچه پس کوچه های وب بچرخیم و این سارقین را شناسایی کنیم و نهایتا تذکری نثارشان کنیم؟ بحث فرهنگ سازی هم بیفایده است زیرا اصولا در کشور ما فرهنگ سازی در خصوص چنین معضلاتی بیفایده است.

بیاد آورید بستن کمربندهای ایمنی برای سرنشینان اتوموبیل چگونه اجرایی گردید؟ قطعا فرهنگ سازی نگردید بلکه برگه های جریمه ای که نثار رانندگانی که از بستن کمربند ایمنی امتناع می کردند بزرگترین دلیل برای رعایت این موضوع بود و بس. (هرچند بودند برخی از هموطنانی که برای حفاظت از جان خود کمربندها را محکم بستند)

بگذریم ، در این سایت برخی از دوستان با در دست داشتن مجلات قدیمی گاها عکسهای ناب و کمیابی را برای اولین بار در این حوزه به نشر در می آورند و یا اسکرین شاتهای زیبایی را از فیلمهایی که در اختیار دارند  در اینجا آپلود می کنند ، حالا نوشته ها و مقالات که جای خود دارد. بنظر من راه حل در خصوص تصاویر آنست که حتما نام کافه کلاسیک بصورت ترام کمرنگ در مرکز عکس حک شود. بی شک برای دوستانی که بصورت فعال در این سایت مطلب می نویسند این عمل زمانبر خواهد بود.

بنده در بسیاری از فرومها دیده ام که مدیرانی که با نرم افزارهای گرافیکی آشنایی دارند از بین کاربران انتخاب می گردند و وظیفه آنها ویرایش عکسهای کاربران و نظارت بر آنهاست. برای مثال اگر کاربری عکسی را با رزولوشن بالا آپلود کرده است آنرا ویرایش و resize می نمایند. و یا اگر عکس با ارزشی توسط کاربری اسکن و ارسال گردد بلافاصله آنرا مزین به لوگوی سایت می نمایند.

قطعا اغلب دوستان سایت بچه های دیروز و پریروز را دیده اند. در آنجا مدیر سایت در دل تمام عکسهایش نام سایت را با ظرافت تمام و بصورت ترام کمرنگ قرار داده است. این عمل به عکس هیچ آسیبی نمی رساند اما اگر در هرجا استفاده شود آن عکس شناسنامه منبع اصلی را با خود حمل کرده است.

در خصوص پستها هم یک روش فنی وجود دارد که اگر مدیریت بخواهند به راحتی می توانند در  یک پلاگین به قالب فروم اضافه کنند. در اثر اضافه کردن چنین پلاگینی هر فردی بخواهد مطالب متنی سایت را از طریق کپی و پیست در جای دیگری استفاده نماید برخی از حروف جابجا می شوند. برای مثال بجای حرف "ی" همیشه حرف "ب " نمایش داده می شود. و این عمل کار را برای سارقین سخت می کند و چنانچه بخواهند از مطالب سایت استفاده کنند حتما باید آنرا مجددا تایپ کنند که کار زمانبری است و عملا سارق را منصرف می نماید.

از قدیم گفته اند "مال خود را سفت بچسب" اگر اینگونه مسائل امنیتی را رعایت کنیم قطعا کمتر شاهد چنین مسائلی خواهیم بود. متاسفانه درجه امنیت سایت در این زمینه صفر است و راه استفاده از مطالب این سایت برای سایر سایتها بسیار سهل و آسان است. وگرنه این وظیفه منصور خان نیست که بگردد و مطلب خود را در سایت دیگری ببیند و وقت خود را صرف کند تا تذکری نثار آنان کند که نهایتا ممکن است نتیجه ای هم نداشته باشد. اما پیرو پیشنهادات قبلی میتوان فرد یا افرادی را در سایت که عاشقانه اینجا را دوست دارد و به روی سایت تعصب هم دارد مامور نمائیم تا چنین مواردی را پیگری نماید و سایت مقابل را وادار نماید تا حتما نام این سایت را بعنوان منبع اصلی در ذیل نوشته خود درج نماید.

از طرفی چون احتمالا این فروم بطور رسمی در ستاد ساماندهی وزارت ارشاد ثبت نگردیده است عملا قدرت هرگونه پیگیری قانونی نیز از سوی ما سلب می گردد. وگرنه در صورت مشاهده چنین مواردی رسما هرگونه نت برداری از مطالب اختصاصی سایت که توسط خودِ کاربران نوشته می شود از طریق مراجع قابل پیگیری می گردد. بویژه آنکه این فروم تنها فرومی می باشد که به جرات می توان گفت بیش از هشتاد درصد پستهایش زایده قلم کاربرانش می باشد و نوشته هایش از هیچ سایت دیگری وام نگرفته است.

اگر به این امر جدا رسیدگی نشود مطمئن باشید در آینده حتی شاید متهم شویم که مطالبی را که خودمان نوشته ایم را سایت دیگری کپی کنند و برعکس علیه خودمان اقدام کنند و ما را متهم به

کپی برداری نمایند!!!!!tajobtajobtajob

ارادتمند

بروبیکر

ویرایش: جهت جلوگیری از تعدد پستها این مطلب اضافه می گردد:

اسکورپان عزیز: منظور من این نبود که تا این حد عکس را لوگو باران کنیم. قطعا اگر به اینگونه عمل گردد به اصل عکس آسیب می رسد. منظور من یک ترام ملایم در قلب عکس بطوریکه چشم بیننده را نیز اذیت نکند. اگر نگاهی به عکسهای وبلاگ بچه های پریروز بیاندازید قطعا متوجه منظور بنده میگردید.

http://bachehayeparirooz.blogfa.com/auth...http://bachehayeparirooz.blogfa.com/author-bachehayepariroo

در ضمن در خصوص فرومهایی که اعضایشان مطالبشان را از سایر فرومها کپی میکنند باید گفت مدیران سایتها عملا در چنین مواردی از خود رفع مسئولیت می کنند. زیرا هیچ قوانین مدونی در اینخصوص وجود ندارد و مدیر فروم هم نمی تواند تمام ارسالات را چک کند تا ببیند مطلب از جایی کپی شده است یا خیر؟ که حتی اگر هم کپی شده باشد چون موضوع در یک تالار گفتگو مطرح شده است هرگز اهمیتی نمی دهند که مطلب کپی هست یا نه؟ اما در خصوص سایتها مسئله فرق می کند. در آنجا چون فقط کسانیکه سایت راه اندازی نموده اند می توانند مطلب بنویسند در صورت تذکر احتمال رسیدگی بیشتر می باشد.اما همانطور که گفتم بهتر آنست بجای آنکه خودِ کاربران مراقب سرقت نوشته های خود باشند شخصی از سایت مسئول چنین موضوعی گردد. زیرا بنظر من وقتی مطلبی از سوی کاربری به سایت تقدیم می گردد عملا متعلق به سایت خواهد بود و ارسال کننده فقط بانی نوشتن آن بوده است. پس شایسته است خودِ سایت تمهیداتی بیاندیشد تا از سرمایه های خود محافظت نماید. هرچند اجرای چنین امری یک عزم عمومی را در سایت می طلبد.

در خصوص وبلاگها هم که چه عرض کنم.................

با تشکر از جناب بروبیکر

اما گذاشتن لوگوی سایت وسط عکس ، عکس را کلا خراب می کند. به این عکس نگاه کنید:

این عکس هرچقدر ارزشمند باشد ولی دیگر زیبایی خود را از دست داده است. در مورد نوشته ها هم که فرمودید میشود با ابزاری فنی آنها را تغییر داد بنده تابحال نشنیده ام ولی میدانم که اینها هم راه حل های موقتی هستند. بنده ی آماتور میتوانم با مرورگر اپرا هر عکس و یا مطلبی را که ظاهرا قابل کپی کردن نیستند کپی و در رایانه خودم ذخیره کنم.

به نظر من اول باید قوانین محکمی در خود سایت ها بوجود بیاید که با این دزدی ها مقابله کنند. چند وقت پیش ترانه ای را از الویس پریسلی در اکانت فورشیرد خود آپلود کردم. چند روز بعد سایت فورشیرد به من پیغام داد به دلیل نقض قوانین کپی رایت فایل شما حذف شد و اگر دفعه دیگر تکرار شود اکانت شما مسدود خواهد شد. دوم اینکه کاربران دیگر باید کاربر خاطی را مذمت و طرد کنند و کاری کنند که او دیگر چنین خطایی را انجام ندهد. مثل کاری که جناب منصور انجام داد. ضمن اینکه همه چیز به ذات طرف هم بستگی دارد. ما در محل کارمان فردی را داشتیم که عادت به دزدی داشت. هر قسمتی که او را میگذاشتند وسیله ای برمیداشت. یک بار او را در جایی گذاشتند که وسیله ای برای دزدیدن نبود و دوربین مداربسته او را می پائید. ایندفعه خود دوربین را دزدید! ناچارا او را از محل کار اخراج کردند.

به هر حال از شما برای راهکارهایی که ارائه دادید ممنونم. اگر راهکار دیگری نیز به ذهن دوستان می رسد مطرح نمایند.

(۱۳۹۳/۱۰/۲۵ عصر ۰۴:۲۳)برو بیکر نوشته شده: [ -> ]

 ...بویژه آنکه این فروم تنها فرومی می باشد که به جرات می توان گفت بیش از هشتاد درصد پستهایش زایده قلم کاربرانش می باشد و نوشته هایش از هیچ سایت دیگری وام نگرفته است.

اگر به این امر جدا رسیدگی نشود مطمئن باشید در آینده حتی شاید متهم شویم که مطالبی را که خودمان نوشته ایم را سایت دیگری کپی کنند و برعکس علیه خودمان اقدام کنند و ما را متهم به

کپی برداری نمایند!!!!!tajobtajobtajob

با سلام

دیشب چندتن از کاربران لایق و گرامی ما بطور خصوصی در پیامهایشان نزد حقیر از کپی ارسالاتشان در سایت مشخصی توسط کاربری از همین سایت و یا غیر گله مند بودند و همچنین اظهار داشتند یکی از کاربران ما ارسالات سایتهای دیگر راکه بعضا از ایشان هست می آورد و در اینجا به نام خود وبدون ذکر منبع ثبت میکند. البته کاربر محترم موردنظر را خواستم وی هم در دفاع از عملکرد خود گفت این شاکیان  خودشان هم ارسالاتی را از فلان سایت آورده و دراینجابه نام خود ثبت نموده اند... چیزی که این وسط این کاربرعزیز بدان اشاره نکرده یا متوجه نشده بود این بود کاربران شاکی اگر هم ارسالی از سایت دیگر آورده اند ارسال متعلق به خودشان بوده است! و انگار واقعا پیش بینی بروبیکر گرامی دارد یکجورهایی محقق میشد! حالا این مثال را درمورد خودم میزنم:

همه عزیزان مطلعند که حقیر در مجله ایران فیلم نیز مطلب مینویسم.بنده هرازگاهی عین مطالبم را از مجله به کافه کلاسیک آورده و به اشتراک میگزارم. البته همواره زیر پستهای اینگونه من میبینید که منبع اولیه را مجله اعلام نموده ام. چرا که اخلاقا متعهدم احترام جایی را که اول بار مطلبم را در دید عموم گذاشت نگهدارم. حالا آیا من دزد یا کپی بردارمطلب خودم هستم؟! ای داد بیداد!...اصلا اینگونه نیست.

توجه بفرمایید اگر من نوعی از سایتی مطلبی برداشته و بدون ذکر منبع اولیه و واقعی آن ،ارسالی به اسم خودم داشته باشم خوب واضح است که این خلاف است و باید با آن برخورد شود. خواهش میکنم  خصوصا از کاربران تازه واردمان در ارسالات خود این مسئله را مدنظر داشته و رعایت بفرمایید.

در جایی خواندم جغرافیا مرزهای جهان سوم را تعیین نمیکند بلکه جهان سوم در اندیشه های ماست. با این حساب هم ما با اینهمه ادعای تمدن و فرهنگ وتاریخ غنی ، باز هم کم جهان سومی در بین مردمان نداریم. باید دید و فرهنگ و نگرش مردم عوض شود باید خودمان بجای گلایه از بالا و پایین دستی ها ابتدا خودمان را اصلاح کنیم.ارزشها را بشناسیم و پاس بداریم . زحمات بیدریغ دیگران را برای ارتقا و تعالی جمعی ازهرنظر، سپاسگزارباشیم و... زیاده نمیگویم خود بیش از من و بهتر ازمن واقفید.

اما چیزی که مسجل است اینجا در کافه کلاسیک همیشه کاربرانمان با درک و شعور و اخلاق والایشان اثبات نموده اند که اگر کل ایران را متاسفانه جهان سوم بدانند ،کافه کوچک مجازی ما در دل شبکه عظیم وپرپیچ و خم اینترنت مدینه فاضله ای است،که مامن اندیشمندان و ادیبان و هنرمندان و هنردوستان است و این مایه غبطه فارومها و سایتهای دیگر است شک نکنید.قدردان داشته هایمان باشیم ونگذاریم حاصل دسترنج بیدریغمان بسادگی به یغما رود و از زبان شاعره هوروش برای تاراجگران تمنایی دارم:

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم

باسپاس از همه عزیزان- این تنها دردلی بود که باید گفته میشد اگر مقبول نظر یا شایسته نیست، از حذف آن ناراحت نمیشوم و بسیار هم متشکر خواهم شد.

متاسفانه این دزدی های فرهنگی در شبکه مجازی کشور به فراوانی دیده می شود و اما راه حل عملی آن:

برای جلوگیری از کپی مطالب کافه فقط دو راه حل عملی وجود دارد:

1- کلیه مطالب به جای  نوشتاری , در حالت تصویری ( فرمت عکس ) قرار داده شود . ایراد: با این کار موتورهای جستجوی اینترنتی هم قادر به جستجوی مطالب دوستان نخواهند بود و کارکرد آموزشی کافه زیر سوال خواهد رفت.

2- کافه از دسترس دید عموم خارج باشد و فقط افراد برگزیده امکان دیدن آن را داشته باشند. ایراد: همان ایرادهای شماره یک به همراه اینکه هر کدام از کاربران نفوذی هم می توانند همان کار کپی کردن را تکرار کنند.

هیچ راه حل قانونی هم که ارزش وقت گذاری داشته باشد در دسترس نیست.

پس چاره چیست ؟

به نظر من عملی ترین و موثرترین کار ممکن اینست که برخی دوستان در همان فروم ها و سایت هایی که اقدام به این کار می کنند , عضو شده و افشاگری کنند ( دقیقا همان کاری که جناب منصور کرده اند ) این کار موثرترین کاری است که در حال حاضر امکان آن به سادگی میسر است.

البته با توجه به رنکینگ بالای کافه و درصدر بودن آن در اکثر جستجوهای اینترنتی , مطالب نوشته شده در کافه پیشاپیش مطالب کپی شده قرار می گیرند و   هر کاربر عادی می تواند از روی همین موضوع و تاریخ مطالب تشخیص دهد که معدن غنی و اصلی مطالب کجاست و سرانجام به سرچشمه خواهد رسید.  مــَـه زیبا به پشت ابر باقی نخواهد ماند.

مخاطبان هر فیلم، لزوماً برداشت های مشابهی از داستان یک فیلم ندارند. و هر کس بر اساس تجربیات و بینش خود با فیلم ارتباط برقرار میکند . در هر حال در اینجا سکانس های مورد پسند خودم را تقدیم می کنم

پیپ هم کشیدم. مالی نبود. دخانیات همش شبیه همه. فرقی هم نداره چی باشه. از سیگار ارزون ایرانی تا سیگار برگ و قلیون و پیپ و ... عین همه. مزش یه جوره . یه بوی تند با یک مزه تلخ و سرگیجه ای به مدت نهایتا 1 دقیقه. یه کار بی معنی و مضر. آبرو آدم هم الکی الکی می بره و مردم آدم رو یه جور دیگه نگاه میکنن . متاسفانه بسته بندی های شکیل و زیبا و انواع لوازم جانبی لوکس ملت رو گول میزنه. کسی هم که سیگاری میشه چون پرستیژ سیگار کشیدن رو می پسنده میره سمتش و الا چیز بسیار مزخرفیه. 13500 تومن پول بابت ساخت پیپ و خرید توتون عطری پیپ دادم بعد دیدم هیچ فرقی با سیگار های ارزون ایرانی نداره. طرفش نرید دوستان. من هنوز نفهمیدم چرا ملت سیگار میکشن . مزخرف ترین تجارت تجارت دخانیات و بی معنی ترین کار دنیا سیگار کشیدنه. هر کی رو دیدید دودیه بدونید عقلش کامل نشده.

پی نوشت :

امروز کتری آب رو گاز خوراک پزی بدون آب مونده بود و سوخته بود. آب توش جوش آوردم قهوه درست کردم ، اقا اینقدر بوی دود و قهوه و زغال و گچ سوخته میداد که جرأت نکردم بخورم . بعید میدونم آ تقی سریال آیینه عبرت هم بتونه یه همچین چیزی بخوره .

عمل ما دیگه اینقدر هم سنگین نشده. :llerr

ریختمش دور.

(۱۳۹۳/۱۱/۳۰ عصر ۱۲:۵۱)سرهنگ دکس نوشته شده: [ -> ]

گاه به قدیم می‌اندیشم. به دغدغه ها و آرزوهای جوانی. در زمینه سینما شاید اصلی‌ترین و مهم‌ترین آرزویم دیدن فیلمهای تاریخی و حماسی بود. چیزی که دو دهه پیش برای یک پسربچه ساکن شهری کوچک تقریبا محال می‌نمود. شبی که پس از کوشش و تلاش بسیار نسخه قراضه‌ای از بن هور را دیدم شعفی وصف ناشدنی در من جوشید. اما زمان می‌گذرد، آدمی تغییر می‌کند و علایق و لذتها رنگ می‌بازد.

دو شب پیش فیلمی که آن سالها برای دیدنش هر کاری می‌کردم (سلیمان و ملکه سبا)، از قضای روزگار بدستم رسید. کیفیت عالی، صداهای شفاف، تنهایی و وقت کافی برای تماشا، اما...
حس دیگر آن حس نیست. الان دیگر دیدن این فیلم واقعا برایم خسته کننده است. خیلی سعی کردم بیاد گذشته جلوی تلویزیون بمانم و عشق و علاقه بچگی  را باز تولید کنم، اما نشد. یک کارهایی و یک لذتهایی سن و سالی دارد و و قتی از زمانش گذشتیم دیگر تمام است. در آن روزگار دیدن چنین فیلمی لذت فراوانی در من می‌انگیخت اما ممکن نبود. این روزها حس قدیم مرده هر چند کافی است اراده کنی تا جدیدترین آثار سینمایی و یا قدیمی ترینها را تهیه کنی..

بر عمر گذشته و بر نداشته‌هایی که می‌توانست اوقات خوشی برایمان مهیا کند می‌اندیشم و حتا دیگر حس افسوس خوردن هم ندارم.

دکس عزیز ،بقول فیلمبرداران کمی با فیلتر سیاه و زرد به قضایا نگاه کرده ای،شاید آن روزگاری که دنبال فیلم یافتن بودیم دغدغه هایمان کمتر از امروز بود .با همان پول توجیبی میپریدیم از سفیران فرهنگی غیرمجاز!یک نوار vhs  یا بتاماکس کرایه می کردیم و با شوق و ذوق فراوان کشف شهود می کردیم .یا اگر دلمان می گرفت شال و کلاه می کردیم و در یک عصر پاییزی به سینما می رفتیم تا فیلمی را به تماشا بنشینیم. اما مطمئنا عشق آدم به چیزی یا کسی که ستایشش می کردی تمام نمی شود. من با پخش سریال اوشین دوبله را شناختم . یادم می آید جوانی - که متاسفانه در جوانی هم پرپرشد - در اقواممان بود که سری در مطالعه و کتاب و مجلات داشت و در مهمانی شبانه ای از دوبله اوشین داد سخن داد و از مهمانان می پرسید که اگر گفتین کی بجای ریوزو صحبت می کنه ؟ هر کس چیزی می گفت و خوب یادم می آید با تحکم و اعتماد به نفس فراوان گفت که محمدرضا حیاتی - گوینده اخبار - بجای او صحبت می کند! سالها بعد فهمیدم که این نقش را سعید مظفری گفته نه حیاتی .

خلاصه عشقمان به دوبله و سینما همراه خودمان قدکشید و نه تنها کم نشد بلکه آتشش فروزان تر شد . حاصل آن هم در دوران نوجوانی کارگردانی یک فیلم 8 میلیمتری 3 دقیقه ای آماتور در انجمن سینمای جوان بود که فیلمبردار عزیزم برخی از صحنه ها را فلو گرفته بود و مکرر هم زوم گرفته بود . البته زوم گرفتن هم صفایی داشت اما بعدها که یکی از منتقدین مشهور به مرحوم کمال مطیعی گیر داده بود که چرا در فیلم 17 روز التهاب (ساخته کریم آتشی ) از زوم استفاده زیادی کرده بنده مغبون شدم و فکر کردم گناه کبیره مرتکب شده ام . بهمین خاطر بعد از بیست سال اگر فیلمی دارای تصاویر زوم زیادی باشد حالت ناخوشایندی بهم دست میدهد!

خلاصه این که این خاطرات حسابی با عشقم به سینما و دوبله پیوند خورده و شاید مشغله های امروز کمتر بگذارد از فیلم دیدن لذت ببرم اما اگر سرحال باشم بازهم همان عشق قدیمی به سراغم می آید. هنوز هم مانند دوران نوجوانی اگر چیزی درباره سینما و دوبله کشف کنم مشعوف می شوم. چند روز پیش از دوستی عزیز شنیدم که اتومبیل پژو پارس زنده یاد اصغر افضلی دارد در پارکینگ خانه اش خاک می خورد ناراحت شدم و می گفتم کاش می شد یادگار این صدای ماندگار را خرید و در موزه گذاشت. اما کشف اینکه ماشین ایشان چه بوده لذت وافری دارد!

امیدوارم سرهنگ عزیز احساسش دوباره به گذشته ها برگردد...

این روزها به فیلم زبان اصلی خو گرفته ام ولی عشق به دوبله که پا بپای من و جلوتر از من هنوز همراه من است . عشق به دوبله باعث شده بود آنچنان که باید و شاید از فیلم ها لذت نبرم ولی امروز با دید وسیع تری فیلم تماشا میکنم. امروز می توانم دوبله را به تسخیر خود در آورم همان که سالها در بندش اسیر بودم .میتوانم کنترل آن را بدست بگیرم می توانم همفری بوگارت را با صدای خودش دوست داشته باشم .می توانم از کازابلانکا با صدای اصلی لذت فراوان ببرم. می توانم  شاهکار تاریخ دوبلاژ «کازابلانکا» را به چالش بکشم می توانم دکتر جکیل و آقای هاید را ببنیم و از صدای اصلی بازیگران از جمله اینگرید برگمن لذت ببرم این روزها کارتون خاطره انگیز رابین هود را بارها و بارها تماشا کردم و می توانم بحث چالشی راه بیاندازم که هنوز در یک دوبله واحد حق این شاهکار والت دیزنی ادا نشده است.

صفحات: 1 2 3 4
آدرس های مرجع