تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: نجواها و فریادها... صداهایی ماندگار ( تفکیک 1 )
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3 4

خسرو خسروشاهي در شماره معروف 145 ماهنامه فيلم (مردادماه 72 ) يادي از دوستان رفته اش مي كند ،چه آنهايي كه از اين دنياي خاكي رخت بربستند و چه آنهايي كه جلاي وطن كردند ( و البته بعضي ها نيز بعدها باز گشتند) . اگر چه در اين دو دهه هنر دوبله هنرمندان بسياري را نيز از دست داده است كه فقدان هر كدامشان ضايعه اي جبران ناپذير بوده است...

مطلبی جالب درباره زنده یاد ایرج دوستدار که در سال 1381 در روزنامه جام جم به طبع رسید .

http://www1.jamejamonline.ir/newstext.as...0004206768

با سلام خدمت همه دوستان

به خصوص زاپاتا عزيز من مطلبي رو كه در مورد مرحوم ايرج دوستدار از روزنامه جام جم گذاشته بوديد مطالعه كردم شايد به نظرم گفتن يكي دونكته اهميت داشته باشه اول اينكه مصاحبه اي به مناسبت

تولد چهل سالگي جميز باند با مرحوم منوچهر نوذري به عنوان اولين دوبلور جميز باند انجام شد در مجله فكر ميكنم اسمشرو بعد مينويسم براتون الان نميگم كه اشتباه نگفته باشم اما صحبت از جميز باند به سمت دوبله و تاريخ دوبله ميرود همه ميدانيم ايرج دوستدار و مرحوم نوذري از دوستان صميمي

و شروع كارمرحوم نوذري با ايرج دوستدار و هوشنگ لطيف پور بوده ايشان در مورد ايرج دوستدار و دوبله فيلمهاي جان وين اولين فيلم دوبله شده توسط مرحوم دوستدار را افسانه گمشدگان با بازي جان وين و سوفيا لورن عنوان ميكند و ميگويند كه اين فيلم با استقبال زياد مخاطبان رو برو مي شود.

و پس از ان تمام فيلمهاي قبلا دوبله شده جان وين را مياورند تا دوباره توسط مرحوم دوستدار دوبله شودجالب سخن در اين مقاله كه فيلم سه پدر خوانده اثر جان فورد را فيلمي كم ارزش و ارزان معرفي ميكند وبراي تست زدن نكته دوم فيلم سه پدر خوانده حداقل نسخه موجودش با صداي مرحوم خسرو شايگان است نه صداي ايرج دوستدارو يا حتي مرحوم محتشم چون اگر با استقبال مواجه مي شد حداقل كپي مي شد ودر دست ماهم بودكوتاه سخن اينكه از نظر من اين مقاله اشتباه دارد .اميدوارم دوستان كمك بيشتر به عمل بياورند. باتشكر از دوستان كلاه سبز

بازهم روزنامه جام جم و این بار درباره نصرالله مدقالچی (و یا ناصرمتقالچی!)- فروردین ماه 1387

http://www1.jamejamonline.ir/Media/pdfs/...088668.pdf

آرامگاه دو هنرمند قديمي دوبله ، زنده يادان حشمت الله شكوفنده و رضا اميريان شمس آبادي ، نكته جالب اين كه اين دو گوينده فرزندانشان زهره شكوفنده و ناهيد اميريان از اولين گويندگان بچه گوي دوبله بودند . مرحوم اميريان معمولا در سالهاي دور علاوه بر گويندگي ،افكتور بود و با وسايل ابتدايي همزمان با گويندگان افكتهاي مختلف را اجراء مي نمود.

با تشكر از دوست گرانمايه ،پدرام عزيز

مجله فيلم در ويژه نامه ارديبهشت ماه 1372 گفتگويي عمري با زنده ياد منوچهرنوذري انجام داد كه پس از دو دهه هنوز خواندني است .قسمتهايي از مصاحبه كه درباره دوبله است را به دوستان گرامي كافه تقديم مي كنم...

مهدی فخیم زاده در کتاب سینما و من که برگرفته از خاطرات سالهای فعالیتش در سینما ،تئاتر و تلویزیون است یادی از زنده یاد سعید شرافت کرده است .احتمالا دیدار با ایشان می بایست مربوط به اواسط دهه 40  باشد.

یک بار من و دوستم پرویز اسدی رفتیم به یه استودیو دوبلاژ ، توی خیابان سعدی بود،تقریبا روبروی سینما ادئون ،رفتیم تو ،هیشکی نبود ولی صداهایی از یه اطاق شنیده می شد،لای در رو باز کردیم و دیدیم تصویر فیلمی افتاده روی پرده ،ریچارد برتن و رابرت رایان بازی میکردن ،از این دوتا هنرپیشه خیلی فیلم دیده بودم و هردو رو میشناختم (بعدا فیلم رو روی پرده سینما دیدم ،اسمش قصریخ بود) دزدکی نگاه کردیم ،توی اون یکی اطاق پشت شیشه چندنفر نشسته بودن و داشتن جلوی میکروفن حرف می زدن ،اسدی گفت دارن دوبله می کنن،یه تیکه سه چهاردقیقه ای رو ده دوازده بار تکرار کردن ،هی نگه می داشتن و از اول پخش می کردن.

من خیلی خوشم اومده بود،تا حالا نشده بود که فیلمی رو اینجوری ببینم ،بالاخره این تیکه رو دوبله کردن و همه از اون اطاق اومدن بیرون ، ما سلام کردیم و اونا هم سرسری جوابی دادن.بالاخره سعید شرافت اومد بیرون ،پرویز ظاهرا قیافش رو میشناخت ،شاید هم عکسشو دیده بود،مردی خوش لباس و خوش قیافه ،با موها و سبیل خوش فرم و دوگلاسی . من با دیدن او بلافاصله یاد شخصیت دوریان گری افتادم ،خیلی شبیه توصیفی بود که اسکار وایلد از چهره زیبای دوریان گری کرده بود.

پرویز رفت جلو سلام کرد،و برخلاف دیگران با ادب و محبت تحویل گرفت و با هردوی ما دست داد ،پرویز گفت آمدیم برای امتحان دوبلوری . به گوشه ای از اطاق اشاره کرد و گفت بنشینید ،من این تیکه رو ضبط کنم ،چشم.ما رفتیم گوشه اتاق و روی نیمکت نشستیم .دوباره پخش یه تیکه از فیلم شروع شد، من و پرویز حال می کردیم ،بخصوص این تکرارش خیلی باحال بودچون هردفعه یه چیز تازه توی فیلم می دیدم ،این تیکه تموم شد،بعد یک تیکه دیگه رو گذاشتن و بعد یکی دیگه .

ظاهرا آقای شرافت ما رو فراموش کرده بود ،ماهم اصراری نداشتیم که یادش بیاریم چون داشتیم مجانی فیلم می دیدیم و عشق می کردیم،فکر کنم دو یا سه ساعتی اونجا بودیم که یه دفعه پرویز گفت ،آه دارن میان پاشو بیا.رفتیم جلو ،شرافت با دیدن ما تازه یادش افتاد،گفت: شما هنوز اینجائین ،فکر کردم رفتین. برگشت طرف صدابردار و گفت: تو جمع کردی ؟صدابردار گفت : بعله آقا. شرافت روبه ما کرد و گفت : ببخشید دستگاه ها رو خاموش کرده ،باشه برای یه وقت دیگه . پرویز گفت: کی ؟ شرافت گفت ، این هفته که اینجا نیستم ولی هفته آینده شاید بیام ،شما سر بزنید . بعد باز هم با ما به گرمی خداجافظی کرد و رفت. ما دیگه سر نزدیم ولی سالها بعد به کرات آقای سعید شرافت را در استودیوهای مختلف می دیدم ،گرد پیری به چهره اش نشسته بود،از اون چهره زیبا دیگه خبری نبود،ولی من هردفعه با دبدن او تصویر دوریان گری برایم تداعی می شد ....

بینوایان

ادای دین به مرحوم احمد رسول زاده از طرف خودم و کافه را با ساخت یک کلیپ از برخی از مشهورترین فیلمهائی که آن مرحوم صحبت کرده اند  بجا می آورم . باشد که مقبول افتد...

1) در این کلیپ از این فیلمها بهره گرفتم: بن هور ، صلیب آهنین ، کتاب آفرینش ، شیر صحرا(عمر مختار) ، سامسون و دلیله (دوبله دوم) ، بانوی زیبای من ، تابستان گرم و طولانی ، جن گیر ، پیر مرد و دریا ، رولز رویس زرد ، انیمیشن رابین هود ، مردی برای تمام فصول ، ده فرمان (دوبله دوم) ، پیام (محمد رسول الله) و ال سید ( + صحبت کوتاه خود ایشان در برنامه هنردوبله در مورد عمرمختار)

2) سعی کردم از بهترین کیفیت موجود فیلمهای مورد نظر(چه به لحاظ صوتی و چه تصویری) استفاده کنم (غیر از پیرمرد و دریا که دی وی دی معمول بود). فایل فیلمها در حجمهای بسیار بالا یا دی وی دی های 9 بود . خروجی را mp4  انتخاب کردم که حجم کلیپ ضمن حفظ کیفیت بیش از حد زیاد نشود. در حال حاضر حجم فایل 92mgb است و توصیه میکنم بجای تماشای معمول آن از پخش سایت آپارات ، آنرا دانلود و حتی در تلویزیون منزل ملاحظه بفرمائید.

3) برخلاف کلیپهای قبلی که سعی میکردم صرفا با یک جمله و گاه حتی یک کلمه (با برشی در حد صدم ثانیه) ، یک فیلم را تمام کنم ترجیح دادم برای شنیدن بهتر صداها ، مدت گفتگوهای هر فیلم را بلندتر انتخاب کنم تا بیشتر و بهتر با صدای آن مرحوم هماوا شویم.

4) حق انحصاری این کلیپ متعلق به کافه کلاسیک و دوستان خوب ماست و اگر کسانی در جائی قرار است از آن استفاده کنند امیدوارم نامی از کافه کلاسیک هم ببرند.

http://www.aparat.com/v/0BP4J

(15 بهمن 93)

ماريو ميچل موريسون که بعدها به جان وین معروف شد در 1907 بدینا آمد و 1979 درگذشت. وی در نزدیک به 200 فیلم ظاهر شد که بخش عمده آنها وسترن است. وین علیرغم حضور در این تعداد فیلم، صرفا در فیلم گمنامی بنام سنگریزه واقعی (ده سال پیش از مرگ) موفق به دریافت جایزه اسکار شد و هرچند اسکار افتخاری نیز از طرف آکادمی اسکار به او تعلق گرفت اما آنچه او را در غرب شهره عام عام و خاص کرد جوایز سینمائی اش نبود.

آنچه جان وین را شهره غرب کرد هیبت نمادین او بعنوان اسطوره غرب (یا بهتر است بگوئیم آنچه غرب آنرا ارزش میداند) قدرت است.قدرت و هیبت و زور و تسلط و سربودن از دیگران ارزشهائی است که غرب می پسندد و همواره در پی کسب آن بوده و می بینید که در طول چند صد سال اخیر (که از عمر غرب در برابر عمر چند هزار ساله شرق میگذرد) بدان نیز دست یافته است و هراس از بازگشت قدرت شرق تنها عاملی است که میتواند این ارزش را به چالش کشد. نابودی آثار شرق ، تئوری توطئه در شرق ، تروریسم و همچنین چسبانیدن انگ بدی و زشتی به شرق و گاه به یغما بردن اصالت قهرمانان شرق و تبدیل آنها به قهرمانان غرب سرلوحه اقدامات غرب در این ارزش آفرینی برای خود بوده و هست. جان وین در این گیرودار با دنیائی که خود و دیگران در سینما برایش ساختند تمام نشانه های این ارزشمندی را یکجا به ودیعه داشت. او هم در روی صحنه و هم پشت صحنه سینما نماد کل غرب بود. در پرده سینما یکه سوار دشتهای پست و مرتفع بود و هیچ کس را یارای مقابله با او نبود. هرچه میخواست میکرد و همگان برای بقای خود به او نیازمند بودند. او نماد خیر بود و هماره بر شر فائق. او هم در ظاهر تنومد و جذاب بود و هم در باطن. صدایش ، حرکاتش ، تیرانداختنش ، تفنگش ، اسب سواری اش ، حتی مردنش همه و همه در ذهن هر غربی همچون فسانه و اسطوره بود. سینمای وسترن بازیگران زیادی را بخود دید اما هیچکدام (از کرک داگلاس و هنری فوندا و گری کوپر و راندولف اسکات و جیمز استوارت و کلینت ایستوود بگیرید تا پل نیومن و برت لنکستر و کوین کاستنر و رابرت ردفورد و استیو مک کوئین) هیچدام به اندازه جان وین در دنیای سینمای وسترن ، یک غربی را تا اعماق جان سیراب نکردند. او یگانه مرد دنیای کل وسترن و نمادی از برازندگی و اعجاب در این گونه سینمائی بوده و هست.

اما آنچه مورد بحث ماست گوینده این بازیگر در ایران است. ایرج دوستدار در سال 1309 در قزوین بدنیا آمد و در سال 1375 درگذشت. خانواده دوستدار خانواده ای هنرمند بوده است. دو برادر دیگر ایرج یعنی کاووس و فریبرز از گویندگان نامی تاریخ دوبله هستند و بخصوص کاووس با صدائی آسمانی جایگاه ويژه ای در نزد علاقمندان به هنر دوبله و صداپیشگی دارد که متاسفانه در جوانی رخت از جهان بربست. همسر ایرج دوستدار ، خانم جهانتاب ترابی تهرانی نیز از گویندگان قدیمی دهه 30 فیلم در ایران بود که در همان زمان حرفه دوبله را (پس از 2 سال فعالیت) رها و به کار پزشکی داروسازی که تخصص وی بود روی آورد و در حال حاضر صاحب یک داروخانه در خیابان انقلاب است ( درست مانند خانم سیمین دخت احساسی که پس از انقلاب دوبله را رها و به کار پزشکی – آسیب شناسی بالینی -  روی آورد و در حال حاضر ریاست یک آزمایشگاه پزشکی را در کارگر شمالی تهران عهده دار است) . ایرج ، پس از انقلاب بخاطر عقاید مذهبی و بعضا عقاید سیا سی خود گوشه انزوا گزید و حتی با وجود مهاجرت فریبرز به خارج از کشور ، با عرق وطنی و ملی و روحیات ایران دوستی خود در ایران ماند و بعدها مجددا در دوبله فیلمها و سریالها ظاهر شد.

وی فعالیتهای هنری خود را با بازی در تئاتر در اوایل دهه 20 آغاز کرد. برخی از نمایشهائی که او در آنها حضور داشت عبارتند از رستم و سهراب ، نقابداران ، نادرشاه و در راه شیطان . در سال 1331 او فیلم هم ساخت. ملانصرالدین را با حضور خود و برادرش کاووس روی پرده برد.

ایرج دوستدار از گویندگان و مدیران دوبله قهار تاریخ دوبلاژ ایران و از اولین های این حرفه است.او توسط امیرحسین حامی (از صدابرداران نامی سینمای ایران) و کنعان کیانی (گوینده بزرگ رلهای کمدی) با فیلم برف روی پا (مرا ببخش) با مدیریت عطاالله زاهد در سال 1324 وارد عرصه گویندگی شد.این فیلم در واقع اولین فیلم دوبله در ایران بود و دوستدار در آن حضور داشت . بنقل از خودش علت حضورش در دوبله، گویندگی بجای خود در برخی از فیلمهائی بود که در آنها بازی میکرد. فیلمهائی چون یاغی ، یک نگاه ، دختری از شیراز ، مراد ، دزدان معدن ، خون و شرف .

 او در فیلمهای زیادی گویندگی کرد. بجای بازیگرانی چون باد اسپنسر (در فیلمهائی چون ارتش 8 نفره ، دزد دریائی  سرخپوش ، گروه مرگبار و ... ) ، رابرت میچم (در خدا میداند آقای آلیسون - دوبله اول ، آقای موسی ،خشم خدا ، 5 ورق سرنوشت و  ...) ، ویکتور ماتیور (سامسون و دليله – دوبله اول) ، ارنست بورگناین (وایکینگ ها – دوبله دوم) ، وان هفلين (شین – دوبله اول) ، آکیم تامیروف (ماجراهای شگفت انگیز مارکوپولو ) ، برایان کیت (نوادا اسمیت) ، لی.ج. کاپ (چگونه غرب تسخیر شد) ، رکس اینگرم (دزد بغداد – دوبله دوم) ، چارلتون هستون ( ده فرمان – هردو دوبله) ، ادی کنستانتین (مجموعه فیلمهای کمدی) و ... همچنين در برخی فیلمها و سریالهای ایرانی مانند : محمدعلی فردین (جبارسرجوخه فراری – دوبله اول) ، فرهاد خان محمدی (سریال کاراگاه) ، فتحعلی اویسی (هی جو) ، منوچهر حامدی (عروسی خون) ، جهانگیر فروهر (سریال امام علی) ، داود رشیدی (سریال تنهاترین سردار) ، فاضل اجبوری ( سریال روزی روزگاری) ، رضا فاضلی (جنوبی)  و ...

ایرج دوستدار مدیر دوبلاژ بسیاری از فیلمهای بزرگ تاریخ سینماست که عمدتا دیگر مدیران دوبلاژ بخاطر حسادتها و بعضا رقابتها ، فیلمهائی که وی دوبله کرده بود را مجددا دوبله کردند. از مشهورترین فیلمهائی که وی مدیریت دوبلاژ آنها را بر عهده داشت و بعضا در آنها خود نیز هنرنمائی میکرد عبارتند از : دیکتاتور بزرگ (دوبله اول) ، افسانه گمشدگان (هر دو دوبله) ، یکشنبه ها هرگز ، لج و لجبازی ، سلیمان و ملکه صبا (دوبله اول) ، آپارتمان ، محبوب زنها ، دعوت به تیراندازی ، ایرما خوشگله ، سامسون و دلیله (دوبله اول) ، سرگیجه ، ژودیت ، تازه چه خبر پوسی کت ، داستان وست ساید ، ده فرمان (هر دو دوبله) ، بعضی ها داغشو دوست دارن ، بکت ، جدال در اوکی کورال(دوبله اول) ، زن اونجوری ، طبلهای جنگ ، هفت دلاور (دوبله اول) ، فرار بزرگ (دوبله اول) ، روانی ، جاده هاله لویا ، طوفان و ... وی مدیریت دوبله را با فیلم ماجرای مونت کارلو و گویندگی بجای ویتوریو دسیکا در سال 1337 شروع کرد و تا سال 1357 ادامه داشت. پس از انقلاب مجددا در سال 1367با فیلم در مسیرتند باد فعالیت خود را پی گرفت. اکثر فیلمهای جری لوئیس را ایرج دوستدار مدیریت دوبله کرد. وی (در کنار هوشنگ لطیف پور) در آغاز و در سه یا چهار فیلم از کاوس برای گویندگی بجای جری لوئیس استفاده کرد و پس از بهره گیری از یکی دو نفر دیگر در نهایت حمید قنبری را برای این نقش تثبیت کرد.

آنچه ایرج دوستدار را در جائی فرای سایر گویندگان قرار میدهد گویندگی یا مدیریت ایشان نیست چراکه دیگران هم کمابیش چنین قابلیتهایی داشتند. ایرج دوستدار با جان وین شهره شهر شد. صدای ایرج آنچنان با هیکل و منش و خصلت و مرام جان وین درهم آمیخت که وقتی وین مردم او را با این صدا می شنیدند گویی جان وین یک جاهل ایرانی است که در غرب هنرپیشگی میکند. قهرمان غرب وقتی از صافی ایراج میگذشت تبدیل به قهرمان شرق میشد. محمدعلی زرندی از یک دلقک بنام نورمن ویزدم (که در سینمای ملل جایگاه خاصی ندارد) یک هنرپیشه محبوب در ایران ساخت ، حمید قنبری با تمام شیرین کاریهایش بجای جری لوئیس صرفا او را در حد و اندازه های خودش برای بیننده ایرانی نگه داشت ، خسرو خسروشاهی و عزت الله مقبلی صدای آلن دلون  و الیور هاردی را مطابق با چهره و ظاهر آنها برای فارسی زبانان الک کردند و دیگرانی که هرکدام با نبوغ خود جلائی خاص به بازیگر دادند و در واقع بازی بازیگر را با آواهای بی همانند خود (در کنار شکوه مهارت و فن) به کرانه های اوج بردند ، اما ایرج دوستدار در این گیرودار چیز دیگریست و یک سروگردن از دیگران سرتر.

از همان آغاز (همزمان با دوله فیلمهای جان وین) ، وقتی وی فیلم دیکتارتور بزرگ را دوبله کرد و مجید محسنی را بجای چارلی چاپلین گذاشت بینندگان آواز چرخ چرخ عباسی را با صدای محسنی از دهان چاپلین شنیدند! شاید آنروزها کسی باور نداشت که یک پدیده در دوبله ایران درحال تولد است که سالها بعد گونه ای با نام پس گردنی را بشکلی استادانه در فیلمها رواج خواهد داد. وقتی بعنوان مدیر دوبلاژ در فیلمی به نوذری گفت بجای هاکل بری فین بگو اتول خان رشتی تا به زعم خود منش و شخصیت بری فین را با ایرانیزه کردنش به رخ تماشاگر ایرانی کشد منتقدین باید میدانستند که یک مولف جدید در دوبله در حال سربرون آوردن از تخم هنری دوبله است.

حکایت دوبله هایش بجای جان وین حکایتی شنیدنی است. مرحوم نصرت الله محتشم (همسر ژاله علو) با آن صدای پرطنین در اولین فیلمی که از جان وین وارد ایران شد (فاتح) صحبت کرده بود. برادران اخوان با وارد کردن فیلمی دیگر از وین با عنوان افسانه گم شدگان با وساطت ایرج دوستدار از محتشم خواستند که در این فیلم نیز گویندگی کند. به دلیل استقبال بینندگان از فاتح و صدای محتشم ، وی درخواست چک 5 هزار تومانی میکند که مبلغ قابل توجهی است. اخوان ها امتناع میکنند و کار را به خود دوستدار محول میکنند. وی شخصا وارد گود میشود و با بهره گیری از گویندگانی چون مهین معاونزاده (بجای سوفیا لورن) و حمید (بجای روسانو براتسی) خود شخصا بجای جان وین می نشیند. خودش میگوید وقتی در صحنه ورد وین به هتل خطاب به براتسی گفتم : آقابرنارد ... کجائی ناکس؟ تمام عوامل صدابرداری فیلم از خنده روده بُر شده بودند و همگان درخواست ادامه کار را با چنین شیوه ای دادند. میگوید وقتی فیلم دوبله شد و به سینما رفتم صدای خنده تماشاگران یک لحظه قطع نمیشد و کار اکران این فیلم در 2 سینما پیگیری شد... همین اقبال عمومی از طرف مردم و واردکنندگان فیلم ، دوستدار را بر ادامه کار با چنان اسلوبی راغب تر کرد.

منتقدین و به اصطلاح روشنفکران سینمای ایران همواره از ایرج دوستدار بعنوان مولف و مبدع دیالوگهای پس گردنی گلگی داشته و دارند. او در سال 1372 در دو شماره از ماهنامه فیلم درخصوص عملکرد خود در اینخصوص دفاع و با قطعیت تمام گفت : اگر جان وین دوباره سرازخاک بردارد و قرار باشد من جای او صحبت کنم بجان شما و خودم و پنج فرزندم به همان شکل خواهم گفت.

کسانی که دوبله های ایرج دوستدار بجای جان وین را دیده اند بخوبی میدانند که :

1- او هرگز در فیلمها تحریفی بوجود نیاورد. کسانی که دوبله های او را تحریف مینامند نه تعریف درست تحریف را میدانند و نه بر کار ایرج آگاهند. در تحریف فیلم داستان یا بخشی از داستان و یا نسبت و هدف افراد بطور کل تغییر و به شکل دیگری بیان میشود. درست مثل اینکه در دو دوبله بعد از ظهر سگی (بعد از ظهر نحس) هدف سارق بانک (آل پاچینو) در دوبله عوض میشود. پاچینو برای تامین هزینه عمل جراحی دوست دوجنسه خود دست به سرقت میزند و این حقیقت در دوبله اول بخوبی و حتی با صدای دورگه و زنانه دوست به ظاهر مردش مشخص است اما در دوبله دوم تنگدستی و فقر وی عامل دزدی واگویه میشود و دوست دوجنسه صدائی کاملا مردانه دارد. این یک تحریف نابخشودنی است. خسروشاهی را (بعنوان مدیر دوبلاژ و گوینده این فیلم) نباید بخاطر دوبله جدید بخشید. کسانی که دائما بر بوغ و کرنا میکنند که دوستدار سینما را با مزه پرانیهایش تحریف کرد کجایند تا درخصوص چنین تک فیلمهائی که کل بداهه گوئیهای دوستدار به گرد یک تغییر کلی دوبله مثلا این فیلم نمیرسد اعلام نظر کنند و خسروشاهی را و سابقه هنری وی را زیر سوال برند. و مدیران دوبله دیگر که هریک به نوعی در فهرست کارهای خود بعضا چنین افتخاراتی! را به یادگار گذاشته اند اما هرگز کسی آنها را بازخواست نکرده است. از داستان سیاوش (با تغییری کل دیالوگها) بگیرید تا همین ترانسفورمز 4 که شب چهارشنبه سوری امسال پخش شد و دوست پسر و دختر به هم دخترم و پسرم میگفتند!

2- ایرج دوستدار با آشنائی کامل به بازیگری در عرصه تئاتر و سینما ، همچنین به پشتوانه تحصیلات دانشگاهی خود (که البته آنرا نیمه کاره رها کرده بود) و همچنین با آشنائی کامل با فرهنگ و فولکلور مردم (بخصوص عوام) و آشنائی با ادبیات ایران و تا حدی غرب، گویشی را در دهان جان وین گذاشت که یک گویش کاملا غربی را به موازات حرکات ، میمیک صورت و چالشهای این بازیگر در تک تک صحنه ها (با ملاحظات خاص همان صحنه) به یک گویش کاملا ایرانی تبدیل میکرد. گاه به نظر میرسد وی فی البداهه و بدون هیچ ترجمه و کاغذی جای جان وین حرف میزند. درواقع جان وین روی صحنه یک بهانه بود تا شاهد بازی ایرج دوستدار (صرفا در حد صدا) در فیلم باشیم. او خود یک بازیگر تمام عیار بود که هم بازی میدانست ، هم کارگردانی ، هم دوبله و هم خواسته یک بیننده عامی را. او میدانست که عشاق واقعی سینما عوام الناسند و نه منتقدین. منتقدین ادای علاقه به را فیلم دارند و عوام بواقع عاشق فیلمند. کسانی که شب و روز از همشهری کین داد سخن میدهند خود حتی قادر به تحمل یک بار دیدن دوباره این فیلم را نیستند اما این عوامند که 45 روز برای همین ایده دوستدار  آنچنان جلو درب دو سینمائی که افسانه گمشدگان (اولین فیلم وین که با این بداهه گوئیها دوبله شد) صف میکشند که مامورین به ضرب و زور در نیمه های شب آنها را متفرق کنند. صفهائی که تا آنزمان با این طول مدت در هیچ سینمائی دیده نشده بود و یک رکورد بحساب می آمد.

3- تفاوت بداهه گوئیهای ایرج دوستدار با مزه پرانی دیگران از زمین تا آسمان است. ويژگی پس گردنی های جان وین در تطبیق عجیب آنها با موقعیت صحنه ، با حال و هوای بازیگر و دقیقا مطابق با خط سیر قصه است. در ریوبراوو به بهانه دندان درد درحالیکه دندانپزشک شهر او را همراهی میکند ناچار است به مطب او رود. غرولندهای جان وین را با تبلیغ آدامس خروس نشان (که در آنزمان هاله در نقش آدامس دیگران را به جویدن و دندون دندون کردنش فرا میخواند) را نجوا میکند و میگوید : دندون دندونم کن با دندون دون دونم کن و مجددا بخاطر طولانی بودن صحنه ادامه میدهد : دندون دندونم کن با دندون دون دونت میکنم حالا یه خورده صبر کن!. الف ) جز این نیست که او پیش دکتر دندانپزشک میرود، بنابراین بهره گیری از این شعر که واژه دندان در آن واژه ای تکراری است بی مناسبت نیست. ب) دندون دندونم کن میتواند به مفهوم دندانم را  بساز هم بکار رود که باز هم رجوع به دندان ساز آنرا تایید میکند ج) وقتی او این لحن را بکار میگیرد که پشت به دشمنان درحالیکه لحنی تمسخرآمیز به آنها دارد ازین شعر استفاده میکند که ويژگی تمسخر و تحقیر را بیشتر تلقین میکند که حتی بازی خود جان وین هم فاقد این ظرافت است د) او این گفتار طولانی را زمانی که جان وین رو به دوربین حرکت کرده و سپس پشت به دوربین از درب مطب داخل میشود ادامه میدهد. جنبش خاصی در لبهای وین نیست و او آنقدر ماهرانه این صحنه طولانی را با چنین شعری تطبیق میدهد که از عهده دیگران خارج است. حتی در صحنه ای که وین برمیگردد و پشت سر را را نگاه میکند با یک مکث کوتاه و تکرار یک کلمه ، شعر را ادامه میدهد.... شوخیهای او بی حد و حصرند و در تمام صحنه هائی که وین در یک فیلم حضور دارد ساری و جاریست. حتی جملاتی که عین جملات اصل فیلم است را دوستدار با لحنی خاص ادا میکند.

دیگرانی نیز بودند که همزمان با او ( که به هر علت) و یا پس از او بجای جان وین صحبت کردند اما هیچکدام (حتی با وجود تقلید شیوه دوستدار) نتوانستند جای او را پر کنند. کسانی چون فریدون ثقی ، هوشنگ کاظمی ، منوچهر نوذری ، چنگیز جلیلوند ( الدورادو ، مردی که لیبرتی والانس را کشت- دوبله دوم ، مرد آرام- دوبله دوم) ، خسرو شایگان (کابوی ها ، سه پدرخوانده-دوبله دوم) ، نصراله مدقالچی (شزم) و حتی منوچهر اسماعیلی (دلیجان – دوبله دوم) و ... شوخیهای او در حد شاهکار و آفرینش آنها مختص خود وی بود. چنگیز جلیلوند در دلیجان جنگی (دلیجان آتش ) هرچه در چنته داشت بجای کرک داگلاس رو کرد تا از عهده متلکهای ایرج دوستدار بجای جان وین برآید(گفته میشود ایندو در زمان دوبله این فیلم قهر بودند و فیلم با حضور ایندو بشکل جداگانه دوبله شد). او در جائی از فیلم برای تحقیر کردن دوستدار میگوید : نمیتونم ازت جداشم عشق من! (جلیلوند با منظوری خاص این جمله را میگوید و نیتش آنست که تلقین و تحقیر کند که دوستدار یک زن است) ، دوستدار در جواب او میگوید : حالا بیا این دفعه رو جدا شو لیلی جون! در واقع دوستدار با مزاحی اصیل تر نیت جلیلوند را به خود او باز میگرداند. آنچه ارائه چنین مکالماتی را مثلا در این صحنه خاص باورپذیر میکند لبخندهای موذیانه ایندو به هم در حین صحبت و رقابتی توام با همکاری در سرتاسر فیلم است. وقتی او در افسانه گم شدگان خطاب به کسانی که از کنار او میگذرند و با زبان عربی به او میگویند اهلا و سهلا ، بدون هیچ مکثی میگوید عربا تو صحنن! (عربها توی صحن هستند). همین جمله پس از اکران این فیلم سالها ورد کلام مردم بود چون در موقعیتی خاص و به شکلی خاصتر برای قشری خاص و در دوبله ای خاصتر ادا شده بود.

4- ایرج دوستدار در پاسخ به این سوال که چرا باید در دهان یک غربی با مذهبی دیگر اصطلاحاتی چون لااله الا الله یا الحمدلله یا قمر بنی هاشم و یا استغفرالله گنجاند میگوید: وی در برخی صحنه ها به یا عیسی مسیح و مقدسات خود اشاره میکند که من هم با عنایت به این حقیقت که کلام توحید به هر زبانی باشد توفیری نداشته و شنیدنی است آنرا به عربی و گاه فارسی که دیانت و مذهب ما بر آن استوار است برگردانده ام تا تماشاگر ایرانی حس آن صحنه ها را بهتر درک کند. اگرچه در عمده صحنه هائی که او الفاظ را بکار میگیرد در سکوت خود وین یا پشت به دوربین بودنش ادا میشود اما صحنه ها بشکل غریبی با این الفاظ چفت و بست است. در ریوبراوو وقتی لباس زیر خانمی که به او علاقمند است توسط وی به جان وین هدیه میشود و جان وین پس از دیالوگهای بسیار از تفاوتها میگوید و در نهایت آبجی(بقول خودش) به او میگوید کادو را فراموش کردی ببری ، دوستدار در صحنه پشت به دوربین با لحنی خاص که برای همه ما آشناست (و در طول عمر خود بارها با بکار گرفتن این لحن آنرا ادا کرده ایم ) میگوید : لا اله الا الله! بدان مفهوم که اینهمه برای شما صحبت کردم اما شما بازهم صحبت خود را میکنید؟! مهم نیست جان در این صحنه چه گفته یا نگفته باشد. مهم برای تماشاگر عامی اینست که اگر خود او در چنین موقعیتی بود با همین لحن همین جمله را میگفت. به همین علت است که این لحن ها و جملات به مذاق تماشاگر ایرانی خوش می آید و عجیب بر دلش می نشیند.

گاه جان وین فحشهائی که در غرب بصورت یک عادت از دهان هر آمریکائی میتواند بیرون آید و اصولا برای ما ننگ و عار است اما بازگو کردنش برای آنها مثل بلعیدن نُقل و نبات ، به بهترین شکل ممکن با همان مفاهیم خاص به فارسی تبدیل میکند. جائی در مردی که لیبرتی والانس را کشت جان وین به مارشال میگوید مادر فلان ، اما دوستدار آنرا به ای کوفت تغییر میدهد. دوستدار نشان داد در تبدیل جملات ثقیل بیگانه به معادل فارسی آنها هم تسلط کافی دارد. اینکه مثلا در شهامت واقعی وقتی خطاب به قاضی دادگاه میگوید : حق پدرتو رحمت کنه (یا در صحنه ای دیگر حق جلوه ت بده) ، در حقیقت او یک تشکر ساده از قاضی (یا شخص مقابل خود آنهم در حد تکان دادن سر) کرده است اما دوستدار به بیننده می آموزد که میتوان بجای یک کلمه تشکر و ممنون (که اینروزها به همه تعارفها به قربان شما ختم میگردد) یک جمله دعائی بکار برد که هم مفهوم تشکر را القا کند و هم با فرهنگ سنتی و دینی ما مطابقت داشته باشد و هم به نوعی بیانگر گویش جامعه جاهل مسلکی که وین نماد آن شده است جا افتاده و آشنا به نظر رسد.

5- یکی از معضلات فعلی ترجمه فیلم در ایران عدم آشنائی مترجمین ما با فرهنگ و ادبیات خود ما در کنار ادبیات و داشته های فرهنگی دیگران است. مترجمین فعلی ما نه توان آنرا دارند و نه جسارتش را که معادل ایرانی یک ضرب المثل خارجی را که همان مفهوم را القا کند بجای جمله اصلی بکار گیرند. حتی آنها نمیتوانند عبارتی که بتواند معنی جمله را بشکلی قابل هضم تر به خورد تماشاگر دهد ارائه کنند. در فیلم گفته میشود یکی از این روزها ترا خواهم کشت. مترجم کلمه به کلمه عین همین جمله را بعنوان ترجمه بکار میگیرد و دوستدار در یک مصاحبه گفته بود آیا نمیتوان بجای همین جمله گفت: از دست من جان سالم به در نمی بری؟ واقعا یکی از این روزها که در فرهنگ غرب یک اصطلاح شناخته شده است در فرهنگ ما به چه معناست؟ کدام روز؟ کی؟ یا اینکه گفته میشود من روی شما حساب میکنم که برگردان لغت به لغت یک جمله غربی است در کجای ادبیات ما ریشه دارد؟ کدام مترجم توانسته است بجای این جمله بگوید : تو میتوانی ؟ که اصطلاح دقیقتر ، قابل فهمتر و درست تری است. دوستدار در فیلمهایی که جای دیالوگ پس گردنی نداشت هرگز دست به تغییر و تبدیل نزد. او دوبار ده فرمان را دوبله کرد و در هر دوبار حتی یک کلمه اضافی یا تغییر یافته در دهان چارلتون هستون در نقش موسی نگذاشت. خود او با اشاره به این نکته که اگر من در یک فیلم براساس متنی از شکسپیر دست به تغییر بزنم هرگز لیاقت بخشوده شدن را ندارم ثابت کرد گوینده ای بی قید نیست که مبانی کارش صرفا براساس مزه پرانی و دیالوگهای پس گردنی در هر فیلم و هرجا باشد.

26 اسفندماه سال 93 هیجدهمین سالگرد درگذشت این گوینده و مدیر دوبلاژ نامی ایران است. مدتها در پی فرصتی بودم تا بشکلی به او  ادای دین کرده باشم و در نهایت کلیپی از برخی مزاح های آشنای او در فیلمهای مختلف با بهره گیری از بیش از 57برش از مشهورترین فیلمهای جان وین تهیه کردم که با نزدیک شدن به ساعات پایانی سال 93 و آغاز سال جدید آنرا به دوستان و سروران عزیزم در کافه کلاسیک تقدیم میکنم. تا چه در نظر آید. مشتاق بودم بخشهائی از افسانه گمشدگان و چند فیلم دیگر را که مزاح های خاصی دارند را نیز به کلیپ حاضر اضافه کنم اما به دلیل عدم دسترسی به نسخه دوبله  با کیفیتی از این فیلمها این مهم میسر نشد. علاقمند بودم صحنه ای از یکی از وین که دوستدار در آن تصنیف امشب شب مهتابه ، عزیزم رو میخوام ... را اضافه کنم که باز هم ممکن نشد. مشتاق بودم عکس جدیدی از آن مرحوم در اختیارم باشد که داخل کلیپ قرار گیرد که نصیب نشد ... کار جدیدی که به ذهنم رسید تا در این ویدیو انجام شود و روی آن زحمت زیادی متحمل شدم اضافه کردن گفتگوهای دوستدار بشکل متن ذیل فیلم بود که تاکنون کسی چنین ایده ای را در بخش دوبله به مرحله اجرا درنیاورده است. همواره در پی ایده هایی جدید هستم چنانکه پیش از این نیز قرار گرفتن دیالوگهای دو دوبله یک فیلم در کنار هم (برای مقایسه بهتر در ده فرمان) تجربه خوبی بود. انتهای کلیپ را هم قسم دوستدار قرار دادم که بر کار خود اعتقادی راسخ داشت ... در هر صورت برگ سبزی است تحفه درویش.

پیشنهاد من آنست که فایل حاضر را دانلود و در گوشی های خود ذخیره کنید و هرآنگاه که دلتان از زمین و زمان گرفت آنرا ببینید.

ضمن عرض تبریک و تهنیت فرارسیدن سال نو ، برای کلیه عزیزان کافه کلاسیک ، سعادت ، سلامت و موفقیت را در سال جدید آرزومندم.

http://www.aparat.com/v/JsuU9

ضمن تشکر از جناب منصور گرامی.

متاسفانه فرصت نبود به کافه سر بزنم اما بدلیل خاص بودن این فایل صوتی همان زمان ارسال، از طریق دوستان متوجه شدم و حاصل دسترنجتان را دانلود کرده و شنیدم. کار ارزشمندی بود. خسته نباشید. صرفا خواستم در یکی از زیرنویسهایتان اصلاح کوچکی داشته باشید.

در یکی از دیالوگهای پس گردنی، جان وین (مرحوم ایرج دوستدار عزیز) از لفظ (شامورتی) استفاده می کند که به اشتباه (شاقورتی) درج شده است.

دوستان مستحضرند که شامورتی واژه ای ارمنی و به معنی حقه بازی، دغلبازی و حیله گری است. به نوعی همان شعبده بازی و لوده گی یا معرکه گیری در میان جمع را معنا می دهد.

با مهر... بانو

(۱۳۹۴/۱/۷ صبح ۱۰:۵۴)بانو نوشته شده: [ -> ]

در یکی از دیالوگهای پس گردنی، مرحوم ایرج دوستدار عزیز از لفظ (شامورتی) استفاده می کند که به اشتباه (شاقورتی) درج شده است.

دوستان مستحضرند که شامورتی واژه ای ارمنی و به معنی حقه بازی، دغلبازی و حیله گری است. به نوعی همان شعبده بازی و لوده گی یا معرکه گیری در میان جمع را معنا می دهد.

بانوی عزیز

منصور بخوبی میداند که شامّورتی صحیح است. اگر دیدید آنجا بشکل شاقورتی (یا شامقورتی) نوشته ام بدین علت بود که سعی کردم دقیقا همانی نوشته شود که از طرف دوستدار تلفظ میشود. شامورتی (یا شامورتی بازی) شکل صحیح عبارت و شاقورتی شکل عوامانه آنست که در فیلمهای جاهلانه که مقید به ادبیات خاصی نبود ادا میشد

توضیح شما مرا بر آن میدارد که بابی باز کنیم برای توضیح این اصطلاحات که مرحوم دوستدار از آنها استفاده میکرد . در این بخش به چند مورد اشاره میکنیم و اگر حوصله ای بود ادامه خواهیم داد

ناکس

این لغت در مفهوم  بی سروپا ، نااهل ، بدذات و  فرومایه بکار میرود. گاهی در مفهوم، برای کسی است سرش از خواری به زیرباشد. معنای ظاهری کلمه با توجه به نفی کَس به کسی که صرفا بی کس است نیست بلکه کسی است که شبیه حتی انسانهای معمولی که در مفهوم کَس هستند هم نیست و فرومایه تر است. با گذشت زمان تلفظ این عبارت با کسر کاف و به شکل ناکِس صورت میگیرد که البته هردو تلفظ صحیح است. مرحوم ایرج دوستدار از این عبارت به کرات و در اکثر دوبله ها در حق کسانی که با صحبتهای او موافق نبودند یا به نوعی مخالفت میکردند و یا دشمن تلقی می شدند استفاده میکرد. امروزه اصطلاحات زشت تری جایگزین این عبارت شده اند تا بر شدت بار توهین آن بیفزایند که از ذکر آنها خودداری میگردد. این عبارت اگرچه بار معنائی منفی خاصی دارد اما مبتذل نیست و مرحوم دوستدار وقتی تاکید میکرد من هرگز از کلمات زشت و مبتذل استفاده نمیکنم دقیقا میتوان حتی در چنین کلمه ای که در ادبیات ما هم ساری و جاریست ردپای این دقت و حذر را مشاهده کرد

بی پدرمادر

پیشوند "بی" اگر بر سر اسم آید آنرا یا تبدیل به صفت میکند (مانند بیچاره یا بی خرد یا بیکار) و یا تبدیل به قیدمرکب میکند (مانند بی شک یا بی گفتگو) . بطور کلی و در حال حاضر در مفهوم نفی و نداشتن بکار میرود. وقتی میگوئیم بی جنبه یا بی ظرفیت یعنی کسی که فاقد ظرفیت و جنبه است. بی پدر مادر (علیرغم شکل ظاهری آن) در مفهوم کسی که پدرمادر ندارد نیست ، بلکه معرف کسانی است که فاقد تربیت خانوادگی درست هستند و از آنجا که بخش عمده ای از تربیت انسانی را والدین هرکس به او می آموزند بی پدر مادر نماد شخصیتهائی است که فاقد شعور ، احساس ، ادب ، انسانیت و تمام نمادهای مثبت شخصیتی هستند. مرحوم دوستدار از این اصطلاح بازهم به دفعات زیاد در دوبله های خود بهره می جست.

لا اله الا الله  -   الحمدلله  -   استغفرلله

معنی این عبارت بر همه آشکار است. خدائی نیست جز خدای یگانه. در شهادتین ، در نمازهای یومیه روزانه و مستحبی و حتی بهنگام تشییع جنازه یک مسلمان بکار میرود. خدا را به هر تسبیحی که بخوانند ثواب است. و لا اله الا الله که اصالتش به قرآن و حتی انجیل و تورات (کتب عهد قدیم و جدید)  برمیگردد نمادی از وحدانیت باریتعالی است. امروزه مفهوم دقیق این عبارت به فراموشی سپرده شده است چرا که صرفا در مفهوم نفی بت پرستی در ذهن ها معنی میشود. اینکه بت های امروز صرفا سنگ و چوب نیست و میتواند پول و شهوت و امثالهم هم باشد کمتر در یادهاست. اینکه نماز بخوانیم اما در نماز خود بیاد چک و سفته ها و شهوت باشیم در واقع با زبان بی زبانی برای خدا شریکی قائل شده ایم. شریکهائی مانند پول که میتواند کار ما را خیلی سریعتر از خدا راه بیاندازند. چنین ذهنیتی در واقع بتی به اسم پول را جایگزین الله کرده اند (هرچند به زبان بگوئیم لا اله الا الله). در واقع امروزه خود پول خداست ، غافل ازینکه همین پول را هم خود خدا میتواند با طرق و بهانه های مختلف بدست شما برساند یا برکتش را زیاد کند. مرحوم دوستدار بهنگامی که از موضوعی ابراز ناخرسندی میکرد از این عبارت استفاده میکرد. در واقع مفهومی که دوستدار (با تلفظی خاص) از این جمله به شنونده انتقال میداد فرای مفهوم اصلی آنست. وقتی دوستدار به مخاطب خود میگوید لا اله الا الله ، یا زیر لب با خود آنرا نجوا میکند ، منظورش دلخوری از زمین و زمان و مخاطب است. رسم بود که مردم عادی از چنین لحن و عبارتی بهنگامی که طرف مقابل صحبتها را درک نمیکرد و ساز خودش را میزد و یا اینکه به نوعی دلخوری خاصی که شدید هم نبود پیش می آمد ازین اصطلاح استفاده میکردند. لا اله الا الله های مرحوم دوستدار در بخشهای از فیلم استفاده میشد که بسیار بجا و در نوع خود جالب توجه بود. در این گویش ، تاکید روی واژه الله نیست و اتفاقا این کلمه در انتهای گویش بسیار ضعیف تلفظ میشود. تاکید اصلی روی لای ابتداست که همان نفی و دلخوری را نشان میدهد. با چنین لحنی ، مرحوم دوستدار بارها از عبارت استغفرالله هم استفاده میکرد. استغفرالله در معنای غفران و بخشش خواستن از خداست اما دوستدار از این عبارت در مواقعی که دلخوری خاصی از طرف مقابل داشت بهره می گرفت. او از عبارت الحمدلله را به دوشکل اَلحَمدُ لِلّه و اَلحَمدُلا استفاده میکرد که دومی شکل عامیانه آنست. الحمدلله در مفهوم شکرخدا ، سپاس انسان از خدا بابت برآورده شدن آرزوئی یا دستیابی به نعمتی یا آسایشی است. دوستدار دقیقا میدانست در کجاها از این عبارت بهره گیرد.

 اگرچه همه این عبارتها در فیلم وجود خارجی ندارند و همگی ساخته و پرداخته اوست اما یقین بدانید لا اله الا الله از عباراتی ماند "اوه خدای من" غربیها ، بسیار زیباتر و شکلیتر است. واقعا "خدای من" در فرهنگ ما به چه معناست! مترجمین چیره دست ما! حتی بلد نیستند بجای خدای من بنویسند "خدایا" . حتی نمیتوانند حالت ندائی آن که مخاطبش خداست بیشتر به ذهن متبادر نمایند . آه و اوهی که غربیها همیشه در بین جملات خود به راه می اندازند در فارسی ما بشکل "ای" ، "ایا" ، "یا" ، "وای" ، "آی" و با دیگر شکلهای ندائی است. فرهنگ ما هرگز قبول نمیکند که یک مترجم بنویسد "اوه خدای من" . به همین شکل غرولندهائی که غربیها با اوه خالی یا امثال ادا میکنند در فرهنگ ما قابل ترجمه نیست و بی سبب نیست که مرحوم دوستدار برای القای همان مفاهیم دست به دامن اصطلاحات آشنا با فرهنگ خود ما شده بود و کسانی که از وی انتقاد میکنند به جد میگویم افرادی نادان (به سبب درک مفاهیم فرهنگی و ادبی) هستند. کجای دنیا دقیقا یک چیز و یا بهتر است بگوئیم یک جمله را عینا میتوان به زبانی و فرهنگی دیگر ترجمه کرد که دقیقا همان بار معنائی و ظاهری را (یکجا) در خود داشته باشد؟ شما یا باید ظاهر را فداکنید (درست مثل اینکه شعر را نمیتوانید عینا به یک شعر با زبانی دیگر آنهم دقیقا با همان کلمات تبدیل کنید) و یا اینکه باطن و معنی را فدا کنید و ظاهر را حفظ کنید که همین آه و اوه ها و جملات دعائی دینی بخشی از آنهاست. مرحوم دوستدار ترجیح میداد برخلاف همه منتقدین که عقیده دارند ظاهر باید حفظ شود و کلمات کلمه به کلمه ترجمه شوند (اما از بار معنایی که از همین کلمات ترجمه شده و انتقال همان مفهوم غربی به شرقی کاملا غافل بوده و هستند) او ترجیح میداد بار معنائی را حفظ کند هرچند به قیمت از دست رفتن کل ظاهر کلمه و عبارت تمام شود.

نسناس

در لغتنامه های مختلف مفاهیم مختلفی برای این کلمه نوشته شده است اما آنچه مهم است اینکه نسناس براساس اسطوره ها موجودی مهیب بوده است. غلامحسین مصاحب در دایره المعارف فارسی میگوید: نسناس براساس اسطوره ها نوعی جن بوده که نیمی از اعضای انسان را داشته است. مانند یک پا ، یک دست و یک چشم. در لغتنامه اسدی آمده است نسناس جانوری واقعی بوده است با 4 چشم با صورتی سرخ با موهائی سبزرنگ و با قامتی بلند که هندیان آنرا شکار کرده و میخورده اند اما نسلش منقرض شده است. در برهان قاطع آمده است نوعی حیوان بوده که روی پاهای خود می جهد (چیزی شبیه به کانگورو) ، در منتهی الارب آمده است بعد از عذاب قوم عاد قومی بجای آنها یا از بقایای آنها بجای ماند که سه گروه بودند : ناس ، نسناس و نسانس (به املای دوتای آخر دقت شود). اشاره شده است که قوم نسناس از قوم نسانس شعور و قدر بیشتری داشت که بعدها یه قوم یاجوج و ماجوج معروف شد. در مجمل التواریخ آمده است موجودی است که  از اجنه  که نیم تن دارد و روی یک پا چنان میدود که هیچ اسبی به او نمیرسد (یاد خاطره دوست گرامی اکتورز افتادم که از مشاهده چنین موجودی که ناپدید هم شده بود). دکتر معین میگوید موجودی بود از لحاظ فهم و شعور بین انسان و حیوان و....

در منابعی دیگر نسناس را در معنای میمون آدم نما هم بکار برده اند. چیزی شبیه به میمون ، اورانگوتان ، گوریل یا امثالهم.

در مفهوم عمومی ، نسناس برای افراد نافرمان و نافهم و بدذات و بدجنس اطلاق میشود (دوستان آنرا با وسواس اشتباه نگیرند)

وجه اشتراک این منابع آنکه نسناس در مقابل ناس است. ناس ، انسانها را شامل است و نسناس جنیان و موجودات فرامادی یا فرا انسانی. نسناس هرچه هست موجودی رعب انگیز ، غیرقابل احاطه و غیر قابل اعتماد است. مرحوم دوستدار از کلمه نسناس بارها و بارها در فیلمهای دوبله خود استفاده میکرد. در بخشهائی از فیلم که حوصله کسی را نداشت ، کسی را محرم اسرار خود نمیدید ، با نافرمانی کسی مواجه میشد و یا کسی همرنگ جماعتی نبود که وی و دوستانش در آن گروه بودند و صحبتهایش هم جنس دیگران نبود وی را نسناس خطاب میکرد و با توضیحات بالا دوستان متوجه خواهند شد که چه بار معنائی خاصی پشت چنین کلمه ای است وقتی به کسی اطلاق شود.

 (این بحث ادامه دارد)

بنده عاشق صدای جناب ایرج رضایی هستم (و آیا کیست که نباشد؟). صدای مهربان و آرامش بخش ایشان قسمت اعظمی از علاقه مرا به دوبله باعث شده اند. مدتی است کمتر صدای ایشان شنیده یا فعالیتی ازایشان دیده میشود. البته بطور جدی پیگیر نبوده ام ولی بهر صورت دلتنگ صدایشان هستم. کلیپی که در ادامه تقدیم می شود گزیده ای است از فیلمهای زیر که با هنرمندی استاد ایرج رضایی قطعا دیدنی تر شده اند:

چه سر سبز بود دره من     سریال کارآگاه درک     بوچ کسیدی و ساندنس کید     کارتن معاون کلانتر     زوج خنده دار 2     افق     ریسک بزرگ     الرساله (محمد رسول اله)
سریال ارتش سری     هاراگیری     اعتراف میکنم     ارتش سایه ها

و بقول منصور گرامی، حق انحصاری این کلیپ متعلق به کافه کلاسیک و دوستان خوب ماست


دانلود
 (حجم 42 مگابایت)

آئین بزرگداشت استاد پرویز بهرام به همراه جشن تولد 82 سالگی ایشان

http://www.isna.ir/fa/news/94051105986/%...9%86%D8%AF

تجلیل از بزرگان در زمان حیاتشان کاری بزرگ و قابل تقدیر است ، و گرنه پس از رفتن آنها این بزرگداشت ها بیشتر به یک کم لطفی و غفلت تاریخی می ماند تا تجلیل از یک عمر فعالیت هنرمندانه ...

سلام خدمت همه دوستان عزیز                                                                                        

بخش کوتاهی از گفت و گو با زنده یاد هوشنگ کاظمی                                                            

                                                                                         

با وجود این که این گفت و گو درباره دوبله نیست اما شنیدن آن را به همه دوستان پیشنهاد می کنم . ( البته بهتر است بگویم شعرخوانی )

دانلود ( منبع : یوتیوب )                                                                                                                                                                                                                

یادی از زنده یاد سعید شرافت و روایتی دست اول از مرگ تلخ و اندوهبار این صدای ماندگار

ایوب شهبازی از پیشکسوتان عرصه صدا در کتابش یادی از این مدیردوبلاژ فرهیخته و توانا می کند:

سعید شرافت ،جزو گویندگان فیلم بود ،که مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را داشت. او در سال 1334 وارد دوبله شد.در فیلم آشپز هنگ بجای دین مارتین صحبت کرد. همچنین در اکثر فیلمهای تروی داناهیو بجای او گویندگی می کرد و خیلی زود مدیر دوبلاژ حرفه ای شد.

مایرلینگ (1969) و آناستازیا (1965) و بسیاری از فیلمهای شاخص دیگر ، از جمله دوبله دوم و بیادماندنی کازابلانکا و انتخاب حسین عرفانی بجای همفری بوگارت،چنان بجا و حساب شده بود که اگر نمی دانستیم بوگارت یک آمریکایی است فکر می کردیم او اصالتا فارسی زبان است.شاید بشود گفت بیشتر فیلمهای خوب و اسم و رسم دار هندی که پر از دیالوگ و صحنه های عاطفی و اشک برانگیز بود ،سعید شرافت به فارسی دوبله می کرد.

تروی داناهیو مایرلینگ سورج

من بیشتر وقتها در استودیو شهاب اورا پشت میز موویلا در حال سینک کردن می دیدم .کاری نداشت چه کسی می آید و چه کسی می رود. دائم فیلم را عقب و جلو می کرد تا اشتباهی در دیالوگها پیش نیاید.تسلط به مقوله زبان ،دقت و ظرافت او را در کار دوبله نشان می داد. منزلش در خیابان جمال زاده بود. من یکی دوسال قبل از مرگش بخاطر نزدیک بودن به منزلش ،با وی رفت و آمد داشتم.

آدم عاطفی و دوست داشتنی بود.به همین خاطر هروقت او را به تنهایی می دیدم ،افسرده و ناراحت به نظر می آمد.گویا مشکلی برایش پیش آمده بود.همکارانش می گفتند جفای سنگینی بر او شده بود که از توان و تحمل او بالاتر بود و تحمل سنگینی چنین حادثه ای ، از هر نظر برایش سخت و ناممکن می نمود اما حرکات و بزرگ منشی او که ناشی از فرهنگ و ادب خانوادگی اش بود ،اجازه بروز و بازگو کردن آن به کسی نمی داد.

هر روز که به اواخر عمر اندوه بارش ،نزدیک می شد،حال و روز بدتری پیدا می کرد.بالاخره همین وضع باعث شد که هنگام پایین آمدن از ساختمان تولید صدا و سیما ،ناگهان دچار سرگیجه شود و از پله ها به پایین پرت شود و تا آمبولانس او را به بیمارستان برساند ، در راه جان به جان آفرین تسلیم کرد.سعید شرافت در زندگی اش اهل هیچ فرقه ای نبود ،آدم سالمی که فقط عاشق کارش بود. اردیبهشت ماه سال 1376 زندگی شرافتمندانه اش ، بایک مرگ غیرقابل باور و دلخراش پایان یافت . روحش شاد...

گفتگوی خواندنی استاد مهدی علیمحمدی 

ماجرای شلوغ کاری های فرج الله سلحشور در کلاسهای آموزش دوبله و تلاش برای از راه بدر کردن حمیدرضا آشتیانی پور!

http://jamnews.ir/TextVersionDetail/216337

مسافر کوچولو...

گفتگوی خواندنی مریم شیرزاد با فارس

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940519000506

(۱۳۹۰/۵/۵ صبح ۱۰:۲۲)میثم نوشته شده: [ -> ]

دوستان می توانند درباره اکبر مشکین و رامین فرزاد اطلاعاتی بدهند؟

مدتها بود که دنبال مطلبی در مورد اکبر مشکین بودم. تا اینکه اتفاقی این مطلب رو در مورد ایشان پیدا کردم.

منبع: مجله فیلم شماره 153 دی 1372

(۱۳۹۴/۶/۲۰ عصر ۰۵:۴۲)اسکورپان شیردل نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۰/۵/۵ صبح ۱۰:۲۲)میثم نوشته شده: [ -> ]

دوستان می توانند درباره اکبر مشکین و رامین فرزاد اطلاعاتی بدهند؟

مدتها بود که دنبال مطلبی در مورد اکبر مشکین بودم. تا اینکه اتفاقی این مطلب رو در مورد ایشان پیدا کردم.

منبع: مجله فیلم شماره 153 دی 1372

در سایت جستجوی اموات بهشت زهرا نام متوفایی بنام اکبر مشکینی وجود دارد که به تاریخ 26 آذرماه 1356 در قطعه 9 / ردیف 22 / شماره 515 دفن گردیده است.به احتمال زیاد ایشان همان اکبرمشکین ،هنرمند فقید سینما،تئاتر و رادیو است . بهرحال اگر دوستان تهرانی - بویژه پدرام عزیز- گذرشان به این قطعه افتاد و سنگ قبر ایشان را دیدند و نشانی هایی نیز بر صحت آن یافتند که مطابقت می کرد ، اطلاع رسانی کنند.

صفحات: 1 2 3 4
آدرس های مرجع