تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: آخرین فیلم کلاسیک که دیدم ...
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12

نیمه شب چهارشنبه سی مردادماه است .در حالیکه بقیه اهل خانه درخواب ناز هستند،نوار VHS رادرویدیوگذاشته با یک قوری چای ویک بسته چوب شور روی کاناپه می آسایم وچشم به صفحه جادویی میبندم،فیلم با صحنه تولد یک نوزاد باموزیک متن دلنشین وافسون کننده ای آغاز میشود:

ماما دلورس Mama dolores

مری آلن زیبا گرفتار یک بارداری نامشروع ازمعشوق بی وفایش میشود وقصد سقط جنین ندارد.پدر ثروتمند وبانفوذ مری آلن قصدجان نوزاد تازه بدنیا آمده پسر را میکند.ولی درحالیکه فکرمیکندنقشه اش باموفقیت عملی شده مری آلن فرزندش را به وسیله ماما دلورس خدمتکار وفادارش فراری میدهدوبدین ترتیب نوزاد که آلبرتو نام گرفته صاحب دومادر میشود:مری آلن و مامادلورس

زندگی روند عادیش رابظاهربازمی یابد .مری آلن بامرد جنتلمن وبانفوذی بنام جرج آشنا وبه هم دل میبازند ولی مری آلن صادقانه ماجرای فریب قبلی وداشتن یک فرزند پسر را به جرج اقرارودرخواست ازدواج اورا رد کرده وراهبه میشود.ماما دلورس هم مخفیانه به بزرگ کردن آلبرتو میپردازد .

چندین سال میگذرد. درتمام این سالها جرج آلبرتو راکه بطور اتفاقی در کودکی ملاقات نموده وشناخته است،زیرپروبال خود میگیرد. آلبرتو یک پزشک متخصص زنان وزایمان میشود واز مخالفان سرسخت سقط جنین میباشد چرا که مامادلورس بالاخره حقیقت تولدش را بدون اینکه به نام مادرآلبرتو اشاره کند برایش شرح میدهد.

اکنون تقابل شخصیتهای اصلی فیلم با نجات جان یک ناشناس شروع میگردد .آلبرتو در بیمارستان بطور اتفاقی به پدربزرگی که زمانی درصددقتل او بود خون داده واورا ازخطر مرگ میرهاند.ناشناس شیفته آلبرتو میشود واز او میخواهد دکتر خانوادگیش شودووقتی برای دیدار او بخانه دکتر میرود ماما دلورس راشناخته و ماما دلورس سرزنش کنان راز زنده ماندن نوه اش را افشا میکند.

دکتر آلبرتو بی آنکه بداند عاشق دخترخاله اش میشود ولی پدر دختر به دلیل بی اصل ونسب بودن دکتر دخترش را از ازدواج با او منع میکند.پدربزرگ که سکوت در پیش گرفته به بستر بیماری می افتد وفقط دکتر آلبرتو را میخواهد در تمام مدت بیماری مری آلن در لباس راهبه گی از پدرش پرستاری میکندوضمن جروبحثهای خانوادگی پی میبرد آلبرتو پسرحقیقی خودش میباشد .شتابان نزد مامادلورس میرود .مامادلورس ، مری آلن رامتقاعد میکند تاخودش به آلبرتو بگوید مادر حقیقی اوست.

در نهایت آلبرتو مادر وپدر حقیقی اش رامیشناسد . پدربزرگ بقیه را از اصل ونسب نوه اش آگاه کرده و مقدمات ازدواج دو نوه اش فراهم میشود. آلبرتو بنا به وعده ای که زمانی به مامادلورس داده او را به خانه ای با باغچه ای پر از گل سرخ میبرد که به پاس زحمات مادری او پدربزرگ برای وی خریده است وهمه فامیل در آن خانه جمعند تا از ماما دلورس قدردانی کنند.

سکانس پایانی فیلم دکتر آلبرتو را نشان میدهد که با تعریف ماجرای تولد وزندگی خود زنی را از سقط جنین منصرف کرده است...

 *************

ماما دلورس یک درام خانوادگی محصول 1971 سینمای مکزیک است. مدت زمانش 100 دقیقه است .فیلم (علیرغم تصاویر سیاه وسفیدی که گذاشته ام) رنگی است.زبان اصلی فیلم اسپانیایی است. البته به مدد دوبلاژ پارسی استادانه وصدای گرم وآشنای اساتیدفن برملاحت اثر افزوده شده است.

کارگردان فیلم ، تیتو دیویسون و نقش مامادلورس را اوزه بیا کازمه بعهده دارد.موسیقی زیبای متن از مانوئل اسپرون میباشد.

http://www.imdb.com/title/tt0285694/

[تصویر: 1377887887_3053_0303c77338.jpg]

" زیگموند فروید " یا ( فروید ، عشق مخفی ) / ساختهء جان هیوستون ( کارگردان شاهکارهایی همچون شاهین مالت و... )

در سال 1958 جان هیوستن فیلم ساز امریکایی از ژان پل سارتر می خواهد تا دربارۀ فروید و دستاوردهایش در علم روان کاوی فیلم نامه ای بنویسد . سارتر پیشنهاد را می پذیرد و یک سال بعد فیلم نامۀ قطوری تحویل می دهد که به قول هیوستن : پهن و زمخت بود، مثل ران های من / . 
هیوستن تقاضا می کند تا قسمت هایی حذف یا تغییر داده شود . نسخۀ دوم نیز ، با همان انشای سارتر، حجیم و قطور می شود.
فیلم سرانجام در سال 1961 با عنوان ” فروید ، امیال پنهان ” با هنر نمایی مونتگمری کلیفت در نقش فروید، به نمایش در می آید.

فیلم "زیگموندفروید" که به بازتاب دوران کوتاهی از جوانی فروید روانشناس شهیراهل کشور چک ( امپراطوری اتریش ) پرداخته است بدون شک یکی از شاخص ترین آثار کلاسیک سینمای جهان است که متاسفانه زیاد در موردش ننوشته اند.
فیلمی که برگرفته از واقعیت است و تردیدی در روایت داستانیش نیست ، گرچه رویدادهای آن را نمیتوان دقیق وعین خود آنچه بر فروید گذشته دانست.
داستان فیلم در واپسین دهه های قرن نوزدهم اروپا میگذرد و انعکاسی از سطح دانش روانشناسان و روانپزشکان شهر وین و ارجاعی به چندی از پزشکان پاریسی آن روزگار است.
با وجودی که در نیمهء اول قرن بیستم تا اوایل دههء نود هنرسینما بهره ای از تکنیک ها و امکانات مناسب جلوه های ویژهء بصری امروزی نبرده است ، اما جان هیوستون کارگردان فیلم در خلق و به تصویر کشیدن روئیاهای بیماران فروید موفق بوده و در ارائهء تصاویری از ذهن و ضمیر ناخودآگاه کاراکترهای داستانش با استفاده از تدوین مناسبی که انجام شده کاملآ مفهوم آنچه که در ذهن میگذرد را به نمایش در آورده است.
موضوع خود فیلم هم به دورهء تکامل شناخت ضمیر ناخودآگاه درعلم روانشناسی میپردازد.
فروید میگوید : از اولین نشانه های تمایل جنسی در انسان ، از آغاز دوران نوزادی شروع میشود، پس داده میشود و در دوران بلوغ و بعداز آن دوباره ازسر گرفته میشود.
کودکان دختر به مردان ( بخصوص پدر و یا نزدیکترین مردان درخانواده ) علاقه نشان میدهند و کودکان پسر به زنان ( مادر و سایر اطرافیان ) انس میگیرند. ( اشاره : فروید در فیلم اودیپ مینخواندش )
شرایط اجتماعی ، فرهنگی و بخصوص مذهبی، تاثیر در بازداشت دانش کودکان دارد و گاهآ این محدودیت ها باعثی برای رشد بیماری " هیستری " در افراد میشود که این تنها دلیل بیماری هیستری نیست بلکه یکی از تاثیرگذارترین و مورد توجه ترین احتمالات این بیماریست.
کتابی نیز هست به نام (مطالعاتی دربارهء هیستریات ) که در آن فروید و بروئر از سرکوب جنسی و مورد آزار و اذیت جنسی واقع شدن به عنوان مهمترین علل پیدایش هیستیری نام برده اند.
بیش از این لذومتی ندارد وارد بحثی تخصصی شوم و آن را به متخصصینش واگذار میکنم اما اشاره ای دارم به تاثیر شخص فروید و اثر هیوستون بر روی ( جیمز کامرون ) و فیلم مشهورش ( تایتانیک 1997 ) که در بین گروهی از منتقدین فیلمی ( بی محتوا ) و از نظر گروه دیگری اثری موفق و به گونه ای شاهکار شمرده شده است.
در یکی از اولین سکانسهای فیلم وقتی که ( آقای اسمیت ) مالک کشتی ( از نمایندگان سیستم سرمایه داری ) در مورد زیبایی و شکوه و عظمت کشتیش سخن میگوید ، ( رز دوایت باکیتر) ازاو میپرسد : نظرتان در رابطه با نظریات دکتر فروید ( که درآن دوران 1912در اوج شهرت و فعالیت بوده ) چیست؟

اسمیت میگوید : فروید ! اوکیست ؟ ازمسافرین کشتیست؟

و در جایی دیگر ، وقتی که رز میخواهد از روی عرشهء کشتی خود را به درون اقیانوس بیاندازد ، سروکلهء ( جک ) پیدامیشود و مانع از این کار میشود.
جک : تو مثل دختران چشم و گوش بسته ای

رز : منظورت چیه ؟ من میدونم که درد چیه

جک : مفهومت از درد چیه ؟ من در ویسکانسین بودم ، اونجا با پدرم در یخ ماهی میگرفتیم ، تو اصلآ میدونی ماهی گیری در یخ یعنی چی؟

 برخورد جک و نقش دانای کل ایفاکردن در این سکانس کاملآ برگرفته از سکانسی است که ( سیسیلی ) یکی از بیماران فروید میخواهد خودرا از روی میله های حصار اسکله داخل آب بیاندازد و فروید با بازی دادن سیسیلی توسط سوالات و کلمات مانع خودکشی او میشود.
بهرحال نسخهء سینمایی زندگی فروید به نظرم اثری دیدنی و سرشار از اتفاقات ومعرفی تئوری های فرویدیست به روایت تصویر و پیشنهاد میکنم همه این فیلم را ببینند حتی اگر از فرویدشناسان قدر هستید .

درپایان اشاره میکنم به بازی متفاوت ( مونتگمری کلیفت ) در نقش فروید که از جمله فیلمهای دیگرش (مکانی در آفتاب و از اینجا تا ابدیت ) را بخاطر دارم ( کلیفت همجنس گرا بود و همین دلیل بهم خوردن دوستی نزدیکش با مارلون براندو بود" به نقل از کتاب ترانه هایی که مادرم به من آموخت زندگی نامهء براندو " / علت مرگش را ( حملهء قلبی ) بر اثر افسردگی و مصرف قرص های مسکن اعلام کردند / چندسال قبل از مرگ تصادف شدیدی داشت که چهرهء زیبا و جذابش را دگرگون کرد و یک بار از غرق شدن در یک رودخانهء خروشان نجات یافت ).
همچنین میتوانم اشاره کنم به دوبلهء فیلم که ( استاد ناصر طهماسب ) بجای کاراکتر فروید نقش گفتند ( صدایش درآن روزگاربسیار جوان است ) و از دیگر صداها ( زنده یاد پرویز نارنجی ها ) بجای پروفسورشارکو فرانسوی و ( ابوالحسن تهامی ) راوی اول فیلم که قابل تشخیص بودند. ( البته اگه در تشخیص صداها اشتباه نکرده باشم )
( خودت را بشناس / آخرین دیالوگ فیلم از زبان فروید / به نقل ازسر در یک معبد یهودیان)

پیشنهاد فیلم خوب برای دیدن دوستان / 
دیشب این فیلم رو دیدم و سرگیجه گرفتم ( خصوصآ با سکانس پایانی فیلم ) / البته با اینکه میدونم شماهم سرگیجه میگیرید بازهم پیشنهاد میکنم ببینید چون فیلم متفاوتیه .

[تصویر: 1378942784_3053_ce937d05fd.jpg]


برگشت‌ناپذیر (به فرانسوی: Irréversible) فیلمی به کارگردانی گاسپار نوئه و بازی مونیکا بلوچی ( فامیل کاظم بلوچ ) و وینسنت کاسل.
فیلمی رمزآلود محصول سال ۲۰۰۲ می‌باشد. در هنگام اکران این فیلم در جشنوارهٔ کن و سن‌سباستین اظهارات متناقضی در رابطه با آن بیان می‌شد. عده‌ای شیفتهٔ روایت بدیع و منحصربه‌فرد فیلم شده بودند. اما در مقابل تعداد زیادی از تماشاگران فیلم نیز از وجود بسیار تصاویر خشن و مستهجن در آن ناراضی بودند. اکران این فیلم در سراسر دنیا با درجه‌بندی‌های محدودکننده همراه بود.
بسیاری از بینندگان فیلم در میانه فیلم سالن سینما را ترک کردند، زیرا حالت تهوع به آنها دست داده بود. این حالت را کارگردان آگاهانه در فیلم گنجانده بود؛ در ۳۰ دقیقه اول نویزی به بسامد ۲۸ هرتز وجود دارد (مانند صدای زلزله).
در این فیلم به زبان‌های فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی و انگلیسی صحبت می‌شود.

تمام داستان این فیلم برعکس به نمایش می‌آید یعنی ابتدا سکانس آخر داستان و بعد سکانس یکی مانده به آخر نمایش می‌یابدو در پایان فیلم سکانس اولی که می‌توان برای داستان در نظر گرفت به نمایش می‌یابد.

داستان فیلم در یک روز می‌گذرد. آلکس و مارکوس با دوست خود پی‌یر به یک مهمانی می‌روند در مهمانی آلکس حالش بد می‌شود و از مارکوس و پیر جدا می‌شود تا به خانه برود در راه مترو یک منحرف جنسی به او تجاوز می‌کند و بعد او را به کما می‌فرستد.... ( ادامهء داستان را میتوانید با دیدن فیلم پی ببرید ).

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چندشب پیش هم این فیلم رو دیدم :

 فیلم in time (سروقت)  .

 [تصویر: 1378942953_3053_c04a642f5b.jpg]

پیشنهاد میکنم  این فیلم را تهیه و نگاه کنید ( فقط نگاه کنید بهش دست نزنید ) / فیلم فوق العاده ای نیست اما ارزش دیدن هم دارد / برای اینکه داستانش لو نرود توضیح نمیدهم اما یک اشارهء کوتاهی در زیر دارم که بد نیست بخوانید :

فیلمی در ژانر علمی–تخیلی و اکشن ساختهٔ اندرو نیکول محصول سال ۲۰۱۱ آمریکا است با بازی جاستین تیمبرلیک، آماندا سایفرد، کیلین مورفی، اولیویا وایلد، جانی گالکی / که به دنیایی مدرن و مکانیکی ( نه از نوع عصرجدیدچاپلین ) می‌پردازد که در آن ، زمان واحد پول محسوب می‌شود و هر فرد مقداری زمان دارد و اگر این زمان به صفر برسد وی خواهد مرد... ( اتفاقاتی رخ میدهد که جذابیت داستان و کشش مخاطب به دیدن ادامهء فیلم و پایان بندی جالبش را فراهم می آورد تیتراژش بسیار عالیست)

این فیلم به طور کلی از بررسی‌های مختلف منتقدان نمره متوسطی گرفت. در بررسی منتقدان وب‌گاه راتن تومیتوس نظر ۳۶ درصد از ۱۵۲ منتقد مثبت ارزیابی شده است و در مجموع نمره ۵٫۲ از ۱۰ را دریافت کرد. سر وقت در ۳۶ بار بررسی توسط منتقدان اصلی متاکریتیک موفق به کسب نمره متوسط ۵۳ از ۱۰۰ شد اما در عین حال کاربران این وب‌گاه نمره خوب ۶٫۲ از ۱۰ را به این فیلم دادند.
همچنین طبق اعلام مارکت سینمااسکور، علاقه‌مندان به سینما در بازه A+ تا F به این فیلم معدل B- دادند.
مرحوم راجر ایبرت نقد مثبتی نسبت به این فیلم داشته است واز ۴ ستاره ممکن به این فیلم ۳ ستاره داده است و اشاره کرد: «مقدمه فیلم بسیار جذاب است» اما «در استفاده عناصر استاندارد مونتاژ زیاده‌روی شده است.

( برخی از اطلاعات فیلم ها از منابع اینترنتی رفته شده است )


      شنیدن ترانه بسیار زیبای آقای شارل آزناوور با نام Une Vie D’amour مرا بر آن داشت اطلاعاتی درباره این آهنگ دل انگیز از اینترنت بجویم واین تحقیق مرا رساند به فیلمی که دیشب دانلود کردم و امروز مشتاقانه به تماشای آن نشستم واینک برای شماعزیزانم بازگویی میکنم:

فیلمی کلاسیک از سینمای روسیه با شرکت آلن دلون و با عنوان تهران 43 !... قبل از شروع بگویم متاسفانه من علاقه ای به فیلمهای روسی ندارم ولی نام تهران و بازی آلن دلون  اشتیاقم را به دیدن فیلمی بازبان روسی و زیرنویس انگلیسی (نسخه دوبله اش وجود دارد ) افزون نمود:

تهران-۴۳           Tegeran-43 / Teheran 43

کارگردان: الکساندر آلوف – ولادیمیر ناموف

فیلمنامه: میخائیل شاتروف – الکساندر آلوف – ولادیمیر ناموف

فیلمبردار: والنتین ژلزنیاکوف

موزیک: ژرژ گاروارنز – مویسی واین برگ

بازیگران: کورد یورگنز - ناتالیا بلوخ واستی کووا – کلود جید – آلبرت فیلوزوف – ایگور کوشتولفسکی - آلن دلون – آرمن دژیگارخانیان

۱۹۸۱ شوروی/فرانسه/سوئیس/اسپانیا – ۱۵۰ دقیقه

فیلم روسی-فرانسوی تهران 43 که در آمریکا با نام "تلاش برای کشتن..." نیز به نمایش درآمد از سوژه پراهمیت کنفرانس سران سه قدرت جبهه متفقین چرچیل ،روزولت واستالین الهام گرفته شده ولی جریان بیشتر به حواشی کنفرانس میپردازد و مروری اجمالی به نقشه های جاسوسی وضدجاسوسی کشورهای درگیر در دوجبهه جنگ جهانی دوم دارد.

آغاز فیلم از 1980 در پاریس فروش اسنادی مربوط به جنگ جهانی دوم با امضای هیتلردر رابطه با ترور سران متفقین در کنفرانس تهران در سال 1943 میباشد.فروشنده اسناد لگرین (کورد یورگنز)در واقع واسطه ای است که از جانب ماکس بوچلر(آرمن دژیگارخانیان) تروریستی که از طرف افسر رده بالای نازی شِمِر(آلبرت فیلوزوف) در آن زمان این وظیفه را عهده دار شده بود-حراج را شروع میکند ولی سارقین مسلح حمله واقدام به کشتار میکنند بوچلر با اسنادش فرار میکند.بازرس روشه (آلن دلون) که مامور تحقیق در این باره شده از بازجویی اولیه لگرین سرنخی نمی یابد.

شِمِر بعلت طراحی این نقشه ودیگر جنایات جنگی از خاتمه جنگ  تا کنون در زندان است و سعی دارد بهر طریق رهایی یافته اسناد وشواهد ماجرا را ازبین ببرد.آندره بوردین (کوشتولفسکی) که در آن زمان جاسوس روسیه در ایران بود وبا تلاش او نقشه ماکس در ترور سران ناموفق ماند،واینک پروفسور است مامور خرید اسناد از جانب دولت روسیه شده به پاریس میرود.

 در ضمن سفر ،خاطرات آندره از حوادث تهران 43 برایش زنده میشود...

ماکس برای آمدن مخفیانه به تهران وترور سران نقشه ماهرانه ای میکشد میلیونر مسن ایرانی داریوش رادر سوئد به قتل رسانده باهمدستی وکیلش با تیتر جعلی مامور دولتی سوئد همراه جنازه وکیل و خانم مترجمی بانام ماری لونی (ناتالیا بلوخ واستیکووا) وارد تهران میشوند.

دولت روسیه از این نقشه خبردار شده و آندره بوردین را مامور تحقیق وکشتن ماکس میکند.آندره که همسفر هوایی ماری به سمت تهران نیز میشود رفته رفته درتهران به ماری دل میبازد.

آندره ضمن خنثی کردن نقشه ترور ،ماری را که آلمانهابعلت آگاهی از جریانات سعی در کشتنش دارند فراری میدهد.ماکس هم در خفا روانه فرانسه میشود... حالا پس از 4 دهه آندره ضمن انجام ماموریت جدیدش سعی در یافتن ماری ونجات عشق دیرینه اش از خطر مرگ دارد چراکه شِمِر در جریان یک گروگانگیری وهواپیماربایی عواملش با گروگانها مبادله و آزاد است وحالا میخواهد تمام مدارک وشواهد را من جمله ماری و ماکس ازبین ببرد...

 بازرس روشه در خلال تحقیقاتش درباره ماکس واسناد،به ماجرای تهران 43 ونفرات دخیل در آن آگاهی می یابد.حضور دختر ماری(ناتالیا بلوخ واستیکووا) که بسیار شبیه مادرش است وپیگیری او برای نجات جان مادرش این دو رابه هم مرتبط و وابسته میکند.

در اواخر فیلم بازرس روشه برای نجات دختر جلوی شلیک کنندگان قرار گرفته ضمن کشتن آنان خودش هم مورد اصابت چند تیر قرار میگیردو راهی بیمارستان میشود.ازطرفی آندره با واسطه دختر ماری موفق به ملاقات ماری میشودودرحالیکه دیدار ایندو عواطف گذشته شان را شعله ور نموده سانحه دراماتیک قتل دلخراش ماری در کابین تلفن بعلت تصادم یک کامیون دربرابر چشمان آندره بسیارمتاثر کننده است...ماکس فراری توسط زن فرانسوی جوانی (کلود جید)پناه داده شده کم کم به زن که در واقع عامل شمر است دلبسته شده وجای اسناد را لو میدهد.

شمر به اسناد دست می یابد و ماکس را میکشد.آندره این بار اندوگین وناموفق  در هواپیما  به کشورش رهسپار میشود سکانس پایانی فیلم با لبخند درخشان دخترک کوچکی در کابین که  سیمای ماری را تداعی میکند وتبسم آندره در پاسخ به او در هواپیمای در حال فرود ، نیز تماشایی است.

بدنیست بدانیم پروژه تهران 43 ابتدا قرار بود در تهران فیلمبرداری شود حتی حضور هنرپیشگان ایرانی نظیر بهروز وثوقی وناصر ملک مطیعی نیزدر آن قطعی شده بود.آلن دلون که جزو تهیه کنندگان فیلم نیز بود بسیار علاقه داشت فیلم در ایران تهیه شود ولی با وقوع انقلاب اسلامی وناچار سکانسهای تهران در آذربایجان فیلبرداری گردید وبسیار کوشیدند لوکیشن ها با اصل خود در تهران دهه 40 همسان گردد. تهران 43 فیلمی از سینمای روسیه جهت رقابت با محصولات غربی زمانه خودش بود که با چاشنی رابطه عاشقانه بین آندره وماری و نیز بازرس و دختر ماری جذابتر نیز شده بود.فیلم نسبت به وقایع تاریخی وفادار ماند وتا این زمان تنها فیلمی است که سوژه اش در رابطه با کنفرانس تهران 1943 میباشد.تهران 43 به عنوان برترین فیلم سال 1981 در روسیه شناخته وجایزه طلایی آن سال را از جشنواره فیلم مسکو گرفت.البته علیرغم محبوبیتش در روسیه در باکس آفیس توفیق چندانی نیافت...

یک نقطه قوت فیلم ساند ترک اصلی آن ترانه شنیدنی وماندگار Une Vie D’amour است که مختص تهران 43 ساخته و توسط شارل آزناوور اجرا شدکلیپ این ترانه که حاکی از فجایع دوران جنگ و عشقهای ناکام مربوطه است درفیلم بسیار قوی و زیباست.

خوب،بهرحال بنظرم گرچه دراین فیلم روسی نه عملا از تهران اثری بود و نه آقای آلن دلون حضور زیادی در سکانسها داشت اما بسیار برایم زیبا وجذاب بود. این فیلم ارزش یک وحتی چندبار دیدن را قطعا دارد مخصوصا اگر بتوان نسخه دوبله آن را یافت... در فیلم "تهران 43" تمامی سوژه های مهم برای مخاطب همچون ماجراجویی مخفیانه و جاسوسی، جست و گریز، اسلحه کشی و البته عشق نیز وجود دارد. با این تفاسیر، این تنها یک فیلم بوده است.

اما تا اینجا آمدیم بهتر است مروری تاریخی بر کنفرانس سران متفقین در تهران داشته باشیم .

 در ششم آذر ماه سال 1322و در میانۀ جنگ دوم جهانی، کنفرانس چهار روزۀ رهبران سه کشور عضو متفقین یعنی فرانکلین روزولت رییس‌جمهوری وقت امریکا، وینستون چرچیل نخست‌وزیر وقت انگلیس و ژوزف استالین رییس وقت اتحاد جماهیر شوروی، در تهران آغاز به کار کرد.سران متفقین در این کنفرانس که در سفارت شوروی در تهران برگزار شد، درباره طرح عملیات نهایی برای درهم شکستن نیروی مقاومت آلمانی‌ها توافق کردند.

 این عکس چرچیل، روزولت و استالین در ایوان سفارت اتحاد جماهیر شوروی در تهران، از معروفترین تصاویر تاریخ معاصر ایران و جنگ دوم جهانی است.

حقیقت چه بوده است؟

سیستم جاسوسی و اطلاعاتی آلمان از طریق کدخوانی مدارک محرمانه ی نیروی دریایی ایالات متحده، از قرار ملاقات میان استالین، روزولت و چرچیل در تهران باخبر شد. بدین ترتیب به دستور مستقیم هیتلر، عملیاتی با نام "عملیات پرش بلند" برنامه ریزی شد. در این عملیات، گروهی از نیروهای مخرب هیتلر باید در روز تولد چرچیل در 30 نوامبر وارد تهران می شدند و رهبران این 3 کشور را ترور می کردند. در پاییز 1943 میلادی گروهی متشکل از 6 مامور ویژه ی آلمانی برای هدایت و کنترل شبکه ی اطلاعاتی نازی ها در ایران، وارد تهران شدند.ولی نیروهای شوروی از ورود این افراد و اهداف آنها باخبر شده و از تمامی توان خود برای یافتن این گروه استفاده نمودند. بدین ترتیب تعقیب این مامورین نازی آغاز شده و صحبت های آنها با برخی از مقامات ارتشی ایران و حتی مکالمات آنها با برلین نیز آشکار و رمزگشایی شد. مدتی بعد، اعضای جاسوسی نازی ها و همدستانشان بازداشت شده و عملیات "پرش بلند" نیز شکست خورد.

رهبران شوروی، انگلیس و آمریکا جان خود را مدیون چه کسی هستند؟

        پاسخ این سوال پس از مدتها کاوش و جستجو در مدارک محرمانه،اخیرا آشکار شد.  برنامه ریزی های دقیق نازی ها توسط گروهی به رهبری جوانی 19 ساله با نام "گوورک وارتانیان" با شکست مواجه شد. پدر گوورک "آندری وارتانیان" مدیر یک کارگاه شیرنی پزی در تهران و همچنین از اعضای ثابت سرویس ویژه ی شوروی بوده است. گوورک در سن 16 سالگی پدرش را هم در زمینه ی تجاری و فروش و هم در زمینه ی آنالیز اطلاعاتی کمک می نمود. گوورک توانست با 7 تن از نزدیکان قابل اعتماد و دوستار شوروی، گروهی اطلاعاتی-امنیتی را برپا نماید. از سال 1940 میلادی، این گروه بسیاری از جاسوسان آلمانی ساکن تهران را ردیابی ودر طول 2 سال، نزدیک به 400 شهروند ایرانی را که به نحوی با ارتش هیتلر همکاری می کردندشناسایی نمودند.آنها به ساکنین ویلای کوچکی در نزدیکی سفارتخانه های انگلیس و شوروی مشکوک واقدام به شنود سخنان تلفنی صاحبان ویلا با برلین کردندواینگونه ماجرای ترور لو رفت ونقشه هیتلر بر آب شد.گوورک وارتانیان تا سال 1951 میلای در ایران زندگی کرد و در همین مدت نیز با همسرش "گوهر" آشنا شد. از اواخر دهه ی 1950 میلادی، گوورک و گوهر وارتانیان به عنوان جاسوسان امنیتی مخفی و غیر رسمی شوروی، فعالیت خود را آغاز نمودند. آنها با نام های گوناگون برای انجام عملیات های مهم در دهها کشور مختلف به نیمی از دنیا سفر کرده و هیچ کدام از عملیات آنها با شکست مواجه نشد...

سرانجام در سال 2007 میلادی، نام های اصلی گوهر و گوورک فاش شد. در همان سال بود که خانم "سلیا ساندیس" نوه ی ویستون چرچیل، نخست وزیر انگلیس با این 2 نفر ملاقات نمود. خانم سلیا سالها بود که آرزو داشت دستان کسی که روزی جان پدربزرگش را نجات داده بود را بفشارد.

لازم به ذکر است فیلم مستندی برپایه فیلم سینمایی تهران 43 توسط دفتر روابط عمومی اداره اطلاعات خارجی روسیه با عنوان " تاریخ حقیقی: تهران 43" تهیه و عرضه شده که درآن به وقایع تاریخی سال 1943 از زبان خود این دو جاسوس کهنه کار اشاره می شود.

 منابع: ویکی پدیای انگلیسی وپارسی و سایت IMBD

http://iranian.com/DariusKadivar/2003/Ap...http://iranian.com/DariusKadivar/2003/April/Tehra

 http://persian.ruvr.ru/2013_08_22/120018752/

http://pe.rian.ru/society/20110124/128515341.html

 http://filmdatabase.blogfa.com/post/517

http://www.tarikhirani.ir/fa/news/All/bo...http://www.tarikhirani.ir/fa/news/All/bodyView/1561/%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86.%D9%85%D8%AA%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86.%D8%AF%D8%B1.%DA%A9%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3.%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%

قسمت دوم از سه گانه (قبل از طلوع، قبل از غروب، قبل از نیمه شب)رو دیدم و بعد از مدتها لذت دیدن یک فیلم خوب رو تجربه کردم.برای دوستانی که قسمت اول رو ندیده اند به طور خلاصه بگم که داستان قبل از طلوع از این قرار است که جوانی امریکایی به نام جسی(ایتان هاوک) در قطار با  دختر فرانسوی به نام سلین(ژولی دلپی) به طور اتفاقی آشنا میشود و هر دو به سرعت جذب یکدیگر میشوند و جسی از سلین خواهش میکند چند ساعت آخری که در اروپاست رو با هم بگذرونند.تا پایان فیلم این دو در خیابان و کافه و ... قدم میزنند و در مورد مسائل مختلفی با هم صحبت میکنند.سرانجام موقع خداحافظی تصمیم میگیرند که 6 ماه بعد همدیگه رو ملاقات کنند.

و اما قسمت دوم یعنی قبل از غروب داستان سلین و جسی ست اما نه بعد از 6 ماه بلکه بعد از نه سال.جسی در مورد بعد از ظهری که با سلین گذرانده کتابی مینویسد و داستان از جایی شروع میشود که جسی در شهر پاریس در کتابخانه ای مصاحبه مطبوعاتی دارد و قرار است تا ساعاتی دیگر پاریس را به مقصد امریکا ترک کند.در اواخر مصاحبه سلین را می بیند.بعد از دقایقی حرف زدن با یکدیگر متوجه میشویم که 6 ماه پس از اولین دیدار جسی بر سر قرار رفته و سلین به علت مرگ مادر بزرگش قرار را از دست داده.جسی باید تا ساعاتی دیگر به فرودگاه برود اما قبل از آن برای خوردن فنجانی قهوه به کافی شاپ میروند و دوباره مانند قسمت قبل شاهد مکالمات جذاب بین آنها هستیم.


این سه گانه ها فیلمهایی دیالوگ محورند و در قسمت دوم من آنقدر غرق دیالوگها شده بودم که متوجه گذشت زمان نشدم و فیلم به نظرم خیلی زود تموم شد.

در جایی خوندم که فيلم قبلي يعني «پيش از طلوع » نمايش باشكوهي از بهترين ديالوگ‌هاست، اما «پيش از غروب» بهتر است! شايد به اين دليل باشد كه اين بار اتان هاوك و ژولي دلپي در نوشتن فيلم‌نامه مشاركت داشته‌اند و اين يكي از مهمترين دلايلي است كه آن ها اين ديالوگ‌ها را نرم‌ تر و راحت‌تر بيان مي كنند.

بی صبرانه منتظر دیدن قسمت سوم این سه گانه هستم.

(۱۳۹۲/۹/۲۷ عصر ۰۳:۰۸)کنتس پابرهنه نوشته شده: [ -> ]

قسمت دوم از سه گانه (قبل از طلوع، قبل از غروب، قبل از نیمه شب)

.......................................................

این سه گانه ها فیلمهایی دیالوگ محورند .....................

بی صبرانه منتظر دیدن قسمت سوم این سه گانه هستم.

کنتس گرامی /

ضمن اینکه قبلآ در مورد این سه فیلم اینجا

http://cafeclassic4.ir/thread-170-post-2...http://cafeclassic4.ir/thread-170-post-20122.htm

 ( پستهای 43 و 44 ) مختصر توضیحاتی داده ام ، به بهانهء پست شما دوست داشتم موردی را اضافه کنم .

نسخهء دوم و نسخهء سوم این اپیزود فارغ از کیفیت های نسخهء نخست هستند ( از نظر دیالوگ و کشش داستانی ) ( گرچه با این حال باز هم هردو نسخهء دوم و سوم دیالوگهای بی نظیری دارند اما به پای فیلم اول نمیرسند ).

در فیلم اول مخاطب با دو جوان روبروست که ( مشخصآ اهل مطالعه ، دانش و اندیشه های شخصی ) هستند اما در ادامهء داستان بیشتر به مشکلات زندگی روزمرهء آنها پرداخته شده و حتی در ( قبل از نیمه شب ) روال اروتیک فیلم به پورنو نزدیک میشود و دیگر آن احساس عاشقانهء فیلم اول به مخاطب انتقال داده نمیشود .

اشاره : وقتی کاراکترهای داستان در قطار برای اولین بار با هم روبرو میشوند و آن چشمک زیبای یک دختر بانمک فرانسوی و ایجاد جرقهء عشق را با هم خوابگی همان دو نفر حدود 20 سال بعد مقایسه میکنم ، حقیقتآ تو ذوق میزند و انگار گروه فیلمسازی به زور میخواهند داستان را به سرانجامی برسانند .

کاش هرگز برای دیدن ادامهء فیلم نخست آنقدر هیجان نداشتم rrrr:. ( این یه جورایی هشدار بود )

بالاخره دیشب فیلم زیبای خارش هفت ساله رو دیدم.

بعد از مدتها دیدن فیلمی از بیلی وایلدر خیلی لذت بخش بود.شاید اگر این فیلم رو در تابستون می دیدم لذتش مضاعف میشد چون در حالی که مرلین مونرو با دیدن کولر غرق لذت میشد من کنار بخاری پهلو گرفته بودم.با دیدن سکانس معروف و جنجالی فیلم که  اصلا هم سکانس مهمی به شمار نمیومد خیلی متعجب شدم و فکر میکنم این هم سر و صدا و حاشیه فقط به خاطر فروش فیلم بوده.

تعجب میکنم تا حالا چطور این فیلم معروف رو ندیده بودم.البته فیلمهای معروف زیادی هستند که هنوز موفق بدیدنشون نشدم.مثل فیلم پدر خوانده که دو بار سفارش دادم و هر دو بار اشتباهی پشت صحنه پدر خوانده رو تحویل گرفتم.داشتم فکر میکردم با وجود ندیدن این فیلمها شاید اگر سروان رنوی مهربان موقع ثبت نام کمی بیشتر به من سخت میگرفتند پرونده ام به شورای نگهبان کافه میرفت و رد صلاحیت میشدم و برای ورود به کافه مجبور به دادن رشوه میشدم.

به نظرمن اگر خارش هفت ساله رو جک لمون فقید بازی میکرد این فیلم شاهکاری فراتراز این در میامد.

(۱۳۹۲/۱۰/۶ صبح ۱۲:۱۲)کنتس پابرهنه نوشته شده: [ -> ]

...البته فیلمهای معروف زیادی هستند که هنوز موفق بدیدنشون نشدم.مثل فیلم پدر خوانده که دو بار سفارش دادم و هر دو بار اشتباهی پشت صحنه پدر خوانده رو تحویل گرفتم.داشتم فکر میکردم با وجود ندیدن این فیلمها شاید اگر سروان رنوی مهربان موقع ثبت نام کمی بیشتر به من سخت میگرفتند پرونده ام به شورای نگهبان کافه میرفت و رد صلاحیت میشدم و برای ورود به کافه مجبور به دادن رشوه میشدم.

به به ! برای برادران عزیز ما سوژه درست کردید. قرار شد شورای نگهبان کافه  پرونده شما را دوباره بررسی کند. ندیدن پدرخوانده جرم کمی نیست .  از گناهان کبیره است آن هم هم برای یک مشتری کافه کلاسیک   . همه توجه داشته باشن که هر چی در کافه می گین ممکنه در کلانتری کافه علیه خودتون استفاده بشه.:!z564b

و اما بعد ...

خارش هفت ساله  با جک لمون ؟! shakkk!

آره. چهره جک لمون شاید احساسات رو بهتر منتقل می کرد. البته بازیگر فعلی هم خوبه اما بیش از حد پخمه به نظر میاد ولی از نوعی دیگه باعث جذابیت فیلم شده. اما مطمئنا اگر لمون بود با اون ادا و اصول هاش فیلم رو یه درجه بالاتری می برد. توی آپارتمان هم کاراکتری شبیه به این داشت.

جاذبه ( 2013 / ساختهء آلفونسو کوارون )

[تصویر: 1390275528_3053_53d489ca8a.jpg]

فیلم جاذبه که اثری در ژانر علمی تخیلیست ، شرایط سخت دو فضانورد آمریکایی پس از برخورد تکه های یک ماهوارهء منفجر شدهء روسی را به تصویر میکشد .

دکتر رایان استون ( ساندرا بولاک ) پس از گم شدن همکارش متیو کوالسکی ( جورج کلونی ) ناچار است به تنهایی خود را به یک ماهوارهء بین المللی برساند تا شاید بتواند به زمین بازگردد.

با اینکه بخش عمدهء داستان فیلم در سکوت و یا نهایتآ دیالوگهای کوتاه میگذرد اما هیجان داستان اعجاب انگیز آن لحظاتی نفس گیر را خلق کرده است. 

انصافآ بازی ساندرا بولاک در این فیلم ستودنیست و یحتمل در اسکار امسال ( که جزء نامزدهای نقش اول زن هم هست ) نایل به دریافت تندیس اسکار گردد.

فیلمی 90 دقیقه ای که از همان آغاز بیننده با اینکه میداند همهء داستان را در استدیو و با امکانات پیشرفتهء جلوه های ویژه ساخته اند اما 90 دقیقهء کامل را با همزاد پنداری با کاراکتر داستان و در عالم معلق فضای خارج از جو زمین میگذراند.

[تصویر: 1390275760_3053_dc2c1b689e.jpg]

در این میان موسیقی زیبای استیون پرایس نیز در ایجاد ترس و تعلیق در روند داستان فیلم کم اثر نبوده است .

فیلم سرشار از اتفاقات تلخ و غم انگیز است اما یک نکتهء ناخوشایند برای سینما دوستان حضورکوتاه جورج کلونی شاید باشد که تنها در نیم ساعت اول فیلم حضور دارد و 1 ساعت دیگر داستان با حضور تنها یک شخصیت ادامه میابد. 

تدوین و جلوه های بصری فیلم نیز بسیار چشم گیر و تحسین برانگیز است و پس از فیلم ( زندگی پی ) در سال گذشته که ناشناخته های دریا را نمایش میداد اینجا نیز با بهره گرفتن از این جلوه های ویژه ( توسط آلفونسو کوارون / مارک سَنگِر ) با ناشناخته ها و احتمالات زندگی پر خطر و در عین حال لذت بخش فضا نوردان مواجه و آشنا میشویم ( گرچه رخ دادهای داستان هیچ سندیتی حقیقی و تاریخی ندارد ).

بهر حال بدلیل اینکه فیلم مدت کمی از اکرانش میگذرد لازم نمیبینم جزئیات بیشتری توضیح دهم تا پایان داستان لو نرود و اینجا پیشنهاد میکنم که دوستان حتمآ برای دیدنش وقت بگذارند .

[تصویر: 1390275825_3053_174a970971.jpg] 

  

(۱۳۹۲/۱۲/۲۶ عصر ۱۱:۴۴)نسیم بیگ نوشته شده: [ -> ]

یه فیلم جنگی که جدیدا دیدم رو براتون توصیف میکنم.

 فیلم special force 2011 :

دوست عزیز جناب نسیم بیگ /

ازروی همین فیلم یک انیمیشن کوتاه بسیارزیبا ساخته شده بانام ( یک گربهء عوضی ) که پیشنهاد میکنم اون روهم نهیه و تماشا .

[تصویر: 1395364951_3053_2732eb9f90.jpg]

آلفرد هیچکاک تقدیم میکند



________________________________________________________


دهه 60 يا 70 بود که مجموعه "داستانهاي باورنکردني" از تلويزيون پخش شد
يه قسمتی برام جالب بود، داستان زني که همسرش به قتل ميرسونه، اون هم با يه تيکه گوشت يخ زده !
ديشب مجوعه "آلفرد هيچکاک تقديم ميکند" رو دیدم  و اتفاقا همين قسمت پخش کرد، احتمال زياد نسخه اصلي باشه

(از جایی که دیدم مینویسم)
زن جوان که احساس ميکنه مرد زندگيش نسبت به اون بي علاقست، وقتی از اين قضيه کاملا مطمئن میشه
تکه گوشتِ بزرگ و يخ زده اي رو از پشت به سرِ همسرش وارد ميکنه و مرد بی درنگ به قتل ميرسه


زن جوان براي خلاص شدن از آلت جرم سريع فکري به ذهنش ميرسه و اون تکه گوشت رو براي پختن داخل فر قرار ميده


دقایقی بعد با کمک گرفتن از قدرت ذهن صحنه جرم دروغی خلق میکنه و سریعا با پليس تماس ميگيره


ماموران پليس با دقت صحنه جرم بازرسي ميکنن
زن که احساس ميکنه بهش مشکوک شدن و با اسرار ماموران پليس براي پيدا کردن آلت جرم مواجه ميشه


براي خلاص شدن از وجود آلت قتاله (تکه گوشت) ماموران پليس رو دعوت به صرف شام ميکنه
به اين ترتيب خانم جوان از شر مدرک جرم خلاص ميشه !


دو موردي که به نظرم جالب اومد

 سکانس پاياني مخاطب رو ياد فيلم رواني ميندازه و اون لبخند شيطاني نورمن


 تابلوهاي نصب شده روي ديوار و يادآوري فيلم پرندگان برای تماشاگر (تصویر 5)

(۱۳۹۲/۹/۲۸ صبح ۰۱:۴۷)اکتورز نوشته شده: [ -> ]

نسخهء دوم و نسخهء سوم این اپیزود فارغ از کیفیت های نسخهء نخست هستند ( از نظر دیالوگ و کشش داستانی ) ( گرچه با این حال باز هم هردو نسخهء دوم و سوم دیالوگهای بی نظیری دارند اما به پای فیلم اول نمیرسند ).

در فیلم اول مخاطب با دو جوان روبروست که ( مشخصآ اهل مطالعه ، دانش و اندیشه های شخصی ) هستند اما در ادامهء داستان بیشتر به مشکلات زندگی روزمرهء آنها پرداخته شده و حتی در ( قبل از نیمه شب ) روال اروتیک فیلم به پورنو نزدیک میشود و دیگر آن احساس عاشقانهء فیلم اول به مخاطب انتقال داده نمیشود .

اشاره : وقتی کاراکترهای داستان در قطار برای اولین بار با هم روبرو میشوند و آن چشمک زیبای یک دختر بانمک فرانسوی و ایجاد جرقهء عشق را با هم خوابگی همان دو نفر حدود 20 سال بعد مقایسه میکنم ، حقیقتآ تو ذوق میزند و انگار گروه فیلمسازی به زور میخواهند داستان را به سرانجامی برسانند .

در اين رابطه من هم چند نكته كلي را از ديدگاه شخصي ، بصورت مختصر بيان مي كنم .

ديالوگ محور بودن فيلم باعث مي شود كه مخاطب با ديدن دو سكانس نخست ، حسابش را ازساير فيلمها ( بطورعام) سوا كند . در قسمت اول بيشترين ديالوگها بطور مستقيم و غير مستقيم حول محور عشق است . براي مثال وقتي كه سلين و جسي در رابطه با خانواده هايشان و رابطه والدينشان باهمديگر ، و با آنها ، گفتگو مي كنند ، ريشه هاي شخصيتي كاراكترها را دريافته و مي توانيم در رابطه با نظرهايي كه در دقايق و سالهاي بعد ( قسمت ٢-٣ ) از آنها صادر مي شود ، بسيار دقيقتر انديشيده و نقدشان كنيم .[ اين موضوع را در فرصتي ديگر تشريح مي كنم ]

در قسمت دوم حول ازدواج و طلاق و در كل تئوريهاي روابط عشقي ! جسي از ازدواجش راضي نيست و صرفا بخاطر پسرش چند سال اخيرش را سپري كرده ؛ سلين از رابطه اش با معشوقه اش راضي نيست و ميخواهد دليلي براي جداشدن بتراشد . اين در حاليست كه هر دو كاملا طرفهاي مقابلشان را دوست ميدارند ، اما مشكل اصلي اين است كه هيچكدام همنوع خودشان نيستند .

نه در قسمت اول و نه در قسمت دوم هيچ بحث جدي در رابطه با ازدواج جسي و سلين به وجود نمي آيد . و در قسمت سوم ( كه البته غير قابل پيش بيني هم نبود ) با ازدواج كاراكترهايمان روبرو مي شويم و آن هم …

قسمت سوم حول كيفيت زندگي زناشويي و مشكلات آن است . ( در اينجا با كمال احترام مخالفت كاملم را با لغت بكار رفته از سوي اكتورز عزيزم اعلام مي كنم [ پورن ! ] زندگي هر زوجي شامل رابطه جنسي مي شود و تنها بدليل رد و بدل شدن چند بوسه و يا لخت شدن سلين ، فكر نمي كنم انصاف باشد اينگونه سخيف بخوانيمش! علاوه بر اين از لحاظ روايي داستان - بصورت كلي - آمدن رابطه جنسي با پيش زمينه هاي ذهني كه در اختيار محاطب قرار گرفته كاملا طبيعي و حتي الزاميست ، كه البته بايد يادآوري كنم كه حتي در آن سكانس هم به دليل پيش آمدن جر و بحث بين طرفين ، ٣ك س اصلا رخ نميدهد و درگيري بسيار جديي ، پيش مي آيد . )

.

از منظري ديگر هم مي توان اين ٣ قسمت را كنار هم گذاشته و از بالا بررسيشان كرد . در قسمت اول ما شاهد هيچ تنشي بين كاراكترهاي فيلم نيستيم و حتي با وجود اختلاف ديدگاههايي هم كه پيش مي آيد ، هر دو بعلت مجذوب شدن در شخصيت ديگري ، شوق و ذوق اولين ساعات آشنايي و اولين گفتگوهاي رد و بدل شده ، از مخالفت كردن پرهيز مي كنند و به سادگي از كنار موضوع رد مي شوند و ترجيح مي دهند موضوع را عوض كرده و بحثي جديد را آغاز كنند .

در قسمت دوم مشخصا اين مقوله تغيير كرده و شاهد بحثهاي طولاني روي يك موضوع جزئي هستيم ( مثلا محيط زيست ) . در اين قسمت جسي و جولي بعد از ٩سال همديگر را بازهم اتفاقي يافتند ولي خيل موضوعات پيش آمده در زندگي هركدامشان و بالا رفتن سن و كاملتر شدن تجربيات زيسته ، آن شور و شوق وا كمرنگ كرده است و هردو بسيار واقعگراتر از قبل شده اند . در اسم قسمت رازي برملا مي شود كه براي مخاطب جذابيت داستاني دارد ؛ اينكه كاراكترها از رابطه جنسي كه در ديدار اول داشته اند صحيت ميكنند ، درحاليكه مخاطب چيزي نمي داند و اين سوالي بوده كه در قسمت اول عامدانه مبهم و بدون جواب رها شده بود . لينكليتر كاملا ثابت كرد كه براي ساختن فيلمي نسبتا عاشقانه و يت براي تاثيرگذار جلوه دادن و برجسته نمودن عشق موضوع فيلم ، الزامي به تصوير كردن عيني رابطه جنسي در برابر ديدگان مخاطب وجود ندارد و مي شود عاشقانه ساخت و ٣ك س هم به ميان آورده نشود .

دو قسمت سوم بحثها تبديل به جدل مي شوند و جدلها ريشه دار هستند ؛ يعني مانند قسمت دوم موضوعي آني به بحث تبديل نمي شود و پس از مباحثه پايان يابد ، بلكه ريشه ها خود را آشكار مي كنند و كوچكترين قضايا موضوعات كهنه عميق را تازه مي كند . هر دو در زمينه كاري بسيار موفق اند اما نسبت به كار يكديگر بديين هستند ، و مشكلات بچه ها و مسايل كاري و همسر پيشين جسي و چيزهاي ديگري مطرح مي شود كه كاملا خصوصيتهاي واقعي زندگي اكثريت افراد جامعه است .

هرچقدر كه شروع رابطه فانتزي و شايد دور از انتظار و حتي غير واقعي بنمايد و يا حتي باشند كساني كه حسرت چنان رابطه اي را داشته  و مجذوب اين آشنا شدن زيبا شده باشند ؛ اما وقتي وارد زندگي مشترك شدند ، همه رومانتيك بازيها و يا ايده آل پردازيهاي دو قسمت پيشين كاملا خط مي خورد و مي بينيم كه حتي افرادي كه كاملا آگاهانه ازدواج كرده اند و خود از صاحبان انديشه مستقل به خود هستند ( سلين فعال محيط زيست - جسي نويسنده ) ، اما آنها هم به شيوه خود دچار اختلافاتي شديد شده و هستند .

واقعگرا بودن اين فيلم و اينكه موضوعات بسيار نزديك به موضوعات بطن جامعه ( حتي جامعه ما ) هستند ، باعث مي شود كه مخاطب ناخواسته فكر كند كه آن عشق چه بود و چه شد و از كجا به كجا رسيد ، و نزد خود بدنيال علت مي گردد . و اينجاست كه بايد بازهم مخالفتم را با اكتورز گرامي به ميان بياورم .

ايشان قسمت دوم و سوم را از لحاظ داستاني ، به چند دليل داراي مشكل مي داند : كشش نداشتن و انسجام نداشتن . اما بايد عرض كنم كه در فيلمهاي مفهوم محور ، فرم روايي داستان در حاشيه قرار مي گيرد و قرار نيست كه فيلمنامه نويس و كارگردان ( كه اينجا هر دو يك نفر است ) همه تماشاگران را بدنبال خود بكشد كه لذت ببرند . لذتي كه بعنوان هنر از اقسام هنري ( سينما ، ادبيات ، نقاشي ، پيكرتراشي ، آواز ، موسيقي و زيرشاخه هاي هركدامشان ) مي بريم هميشه جذاب نيست ، اصولا هنر قرار نيست كه همواره لذتبخش باشد ؛مخصوصا در كارهاي مفهومي اين موضوع شديدا صادق است . براي مثال در شبح آزادي بونوئل كدام مخاطب عام سينما مي تواند ادعا كند كه لذت يرده از تماشايش ! شايد هيچكس ؛ و ليكن كارگردانهايي كه محوريت را بر مفهوم و محتواي فيلم متمركز مي كنند ، آگاهانه و شايد هم بعضا از سر ناچاري ( كه بعيد به نظر مي رسد اينگونه باشد ) فيلمشان عامه پسند از آب در نمي آيد . [ بعنوان شاهدي غير دقيق ميتوان به IMDB مراجعه كرد . اين ٣ فيلم نمره منتقدينشان حدود ٩٥ است ، در حاليكه نمره عمومي آنها بين ٧تا ٨ مي باشد . ) پس مخلص كلام اينكه موضوع قرار است مخاطب را جذب كند نه تكنيكهاي فيلمسازي و روايي . ( مانند داستانهاي بورخس ( كتابخانه بابل ) )

و اكنون راجع به بخش دوم نظر ايشان مبني بر اينكه " انگار مي خواهند به زور سر و تهش را هم بياورند " كه به معني عدم انسجام داستاني است . اما به زعم بنده داستان در اين مجموعه ، كاملا منسجم پيش مي رود و اگر اغراق نباشد بايد بگويم كه قويترين عنصر فيلم از هر لحاظ است  . چند نمونه را سعي مي كنم كوتاه بررسي كنم ؛ آيا نمي شد رابطه جنسي كه از لحاظ زماني بعد از ٩ سال مشخص شد ، در همان قسمت اول بيان شود !؟ چرا ، مي شد ؛ اما به مفهوم قسمت اول لطمه مي زد و چون فيلم مفهوم محور است ، پس لازم است كه فرم روايي داستان در خدمت موضوع و در راستاي آن قرار گيرد . چرا سلين بعد از ٦ ماه سر قرار موعود نرفت و به مراسم تشييع جنازه مادربزرگش رفت ؟ آيا اين با عشقي كه ما انتظارش را داريم در تضاد نيست ؟ آري هست ، اما داستان در سبك رئال است و همين باعث مي شود كاراكتر سلين خاكسپاري مادربزرگش را بر عشق ترجيح دهد و از رومانتيك( به معني عشق نه مكتب ادبي )  شدن داستان جلوگيري شود . و مثالهاي بسياري كه چند مورد بصورت گذرا ذكر گرديد . در نتيجه بازهم تاكيد مي كنم كه تك تك جزئيات داستاني در اختيار هدف كلي كه مفهوم است قرار دارد و از شيوه معمول كه ما دوست داريم بيينيم ، پيروي نمي كند !

در مورد سر و ته داشتن و سر و ته هن آوردن هم كه قطعا موافق نيستم و علت آن نيز پر واضح است .

اگرچه هنوزجا براي نوشتن هست و موضوع بسته نشده ، ولي بيشتر ازين ادامه نمي دهم . چون هدف اين نگارش بيان ديدگاه بود نه نقد ! و لزومي به اضافه گويي وجود ندارد . نهايتا اين را نيز اضافه مي كنم كه بنده نمي گويم اين فيلم اصلا عاشقانه نيست ، اما عشقي كه در اينجا تصوير شده ، از منظري ديگر بايد ديده شود ، چرا كه فيلمي چون ساير عاشقانه ها نيست .

"همسفر" در "یک شب"

تعریف فیلم کمدی در یک شب اتفاق افتاد It happened one night را بسیار شنیده بودم ، اما تاکنون فرصت دیدنش پیش نیامده بود تا بالاخره نسخه دوبله آنرا یافتم...

این فیلم در زمان خودش یک شوک بود در زمان حال نیز ازجهاتی شوکه کننده است اما آنچه بیشتر باعث شد جا بخورم و بعکس بالارفتن روحیه پس از چنین فیلم طنزی ،تاحدودی دپرس شوم پیامد فیلم بود که یک به یک بعرض میرسانم:

این فیلم کمدی  به کارگردانی فرانک کاپرا و بازی کلارک گیبل و کلودت کولبرت محصول سال 1934 پارامونت است.

الن دختری لوس و افاده ای از کشتی پدر میلیونر خود ، اندروز در ساحل میامی میگریزد تا ازروی لجبازی با نامزد پولدوستش کینگ وستلی در نیویورک عروسی کند. پدر دستور میدهد تمام راههای عبور راسدکنند وچندکارآگاه را برای یافتن دخترش اجیر میکندو برای یافتن او ده هزاردلار جایزه تعیین میکند. از طرفی پیتر وارن هم که خبرنگار مست و عصیانگر یک روزنامه معتبر است به دنبال گزارشات خبری ناموفقش از میامی از سوی رییس تهدید به اخراج میشود ، سرآسیمه راهی دفتر روزنامه درنیویورک میشود. در ایستگاه اتوبوس دزد چمدان وپولهای الن را میدزدد و الن به ناچار تحت حمایت و همراهی پیتر راهی نیویورک میشود ودرعوض قول میدهد ماجرای فرارش را برای پیتر بازگو کند تا در روزنامه اش چاپ کند. در طول راه آنها که باهم کل کل دارند و با شوخیهای پرکنایه شان مدام به هم نیش میزنند کم کم عاشق هم میشوند و قرار میشود با هم فرار کنند. اما پیتر بی پول شده مجبور میشود بی خبر درنیمه راه الن رادر متلی بگذارد و برود در ازای خبر داغی که دارد از رییسش ودیعه بگیرد. الن فکر میکند پیتر برای دریافت جایزه ترکش کرده و مایوسانه به پدر ونامزدش میپیوندد تا با کینگ ازدواج کند. ازطرفی پیتر هم با شنیدن خبر ازدواج الن افسرده و خانه نشین میشود. در روز عروسی الن به پدرش میگوید دلباخته خبرنگار همسفرش شده است. اندروز پیتر را ملاقات میکند تا جایزه را به او بدهد ولی پیتر جایزه را پس میزندواقرار میکند الن را دوست دارد. پدر که خلوص نیت پیتر را میبیند اینبار خودش بساطی فراهم میکند تا الن عروس فراری شود...

فیلم سکانس معروفی دارد به عنوان "مفت سواری"، بسیار زیبا و طنز آمیز است. وقتی الن وپیتر با پای پیاده در جاده طی طریق میکنندو برای سوار شدن به ماشین پیتر ادا اطوارهای خاص در میاورد ولی ماشینها اهمیت نمیدهند و آخر الن با یک طنازی زنانه  او و راننده ای را مات میکند!

پیتر از بی پولی مدام هویج میجود و طرز خاص جویدنش بعدها در کارتون باگزبانی الهام سازندگان میگردد.

پیتر در متل وقتی پس از کشیدن پتو به عنوان دیوار حائل بین خودش و الن لخت شود میبینیم زیر پیراهنش برهنه است و زیرپوش نپوشیده است ،که همین حرکت باعث شد تا مدتها پس از اکران فیلم  بازارفروش زیرپیراهنی مردانه راکد بماند!

فیلم اولین فیلم کمدی در تاریخ اسکار میشود که جایزه بهترین فیلم را میگیرد و همچنین اولین فیلم در ربودن 5جایزه اصلی بهترین کارگردانی-بهترین بازیگر زن ومرد-بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه.

خوب این رکوردها را گفتم اما بادیدن فیلم از دانستن هیچیک تعجب نکردم وتاحدی همه برایم قابل قبول بودند. اما متاسفانه پس از دقایقی از شروع بجای این فیلم فیلم دیگری مدام ذهنم را انگولک میکرد. فیلم ایرانی همسفر از مسعود اسداللهی... آخر چقدر ممکن است موضوع ، سکانسها،حتی دیالوگها و حتی هنرپیشه ها!!! مشابه هم باشند.

تا این زمان من همسفر را برای سوژه زیبای عاشقانه اش خیلی دوست داشتم اما اگر واقعا این فیلم در زمره کپی های بسیار غربی و شرقی و هندی و ... از فیلم  دریک شب اتفاق افتاد باشد وامصیبتا... یعنی ما یک سوژه بکر ، ساده ومردم پسند از خودمان نمیتوانستیم و نمیتوانیم داشته باشیم؟ مدتی قبل کپی هندی فیلم "سلطان قلبها" را دیده بودم نمیدانم براستی کدام اصل و کدام بدل بود ... شما عزیزانم بین فیلمهای عامه پسند کدام فیلم محبوب و مشهور را سراغ دارید که اصل اصل اصل باشد؟ لطفا ما را درجریان بگذارید تا خدا را شکر کنیم خلاقیت در نزد ملت خوش ذوق ایرانی نمرده است...سپاسگزارم

                                            سلام بر عشاق سینما

همانطور که از تصاویر پیداست خیال دارم درباره شاهکار جناب "رومن پولانسکی "بنویسم.

دیروز موفق شدم این فیلم را ببینم البته با زبان اصلی!

فکر میکنم در حال حاضر کل دنیا شده جایی مثل محله چینی ها!!!

من عاشق سکانس پایانی فیلم شدم.بوق کر کننده و ممتد ماشین که پیشاپیش شما را از کشته شدن اویلین(فی داناوی) مطلع میسازد ، صدای جیغ دخترش(خواهرش) که پس از چند لحظه به گوش میرسد و خبراز شوکه شدن دختر دارد! که با تلفیق این صداها بیننده نیز شوکه میشود! در واقع در این سکانس بیشتر از کاراکترها این صداها هستند که مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهند!

البته نگاه خیره گیتیز(جک نیکلسون) به جسد اویلین و سر آخر جمله ای که یکی از دستیارانش از باب دلداری به او میگوید مثل شاه بیت یک غزل است :

                بی خیال جیک اینجا محله چینی هاست!!!

موسیقی فیلم راهم خیلی دوست داشتم.فکر میکنم کاملا با صحنه های مختلف فیلم هماهنگ بود. 


تو این دنیا مردم دو دسته اند: یکی آنهایی که فیلم خوب،بد،زشت رو به مدت حداکثر 2 ساعت و 35 دقیقه و اندکی ثانیۀ اضافی دیدند، دومی آنهایی که این فیلم را به مدت 2 ساعت و 58 دقیقه و 36 ثانیه دیدند.

مهار توسن خیال را بکشید! صحنه غیراخلاقی در کار نیست. فقط جناب لئونه حدود 23 دقیقه را رأسا قبل از این که به دست سانسورچی ها بیفتد، قیچی کرده. اصولا فیلم خوب،بد،زشت جنبه های پیچیده زیادی دارد. غیر از صحنه پردازی و داستان پخته فیلم، مایه آزار سانسورچی های محترم نیز بوده است. چرا که مجبور بودند 155 یا به روایت دیگر 178 دقیقه چشم به صفحه نمایش بدوزند اما حتی یک ثانیه هم کاسب نشوند.

سکانس هایهای حذفی عمده فیلم یکی پس از سکانس معروف نجات توکو از صحرا و دست برد وی به اسلحه فروشی است، که وی به بیغوله ای می رود و یاران قدیمی اش را با خود همراه می کند تا سر وقت بلوندی بروند و سکانس دیگر پس از نجات بلوندی از چوبه دار توکو است که آنجلای در جستجوی بیل کارسون وارد اردوگاه نیمه مخروبه جنوبی ها می شود. سکانس بعدی مابین جریان توکو و بلوندی و بیل کارسون و ورود توکو و بلوندی به کلیسا است. در این بین شبانگاه آن ها وارد اردوی جنوبی ها می شوند.

متأسفانه چوب خط من پر شده و دیگر جایی برای تصویرها باقی نمانده است. فقط در مورد دوبله که به زبان آلمانی بود، می گویم صدای توکو به صدای جناب مدقالچی خیلی نزدیک بود و صدای لی ون کلیف شباهتی به صدای مرحوم فرزان داشت ولی صدای استوود شاید به صدای عادی آقای ماهرو بیشتر شبیه بود.

در پایان خیلی هم حسرت نخورید، عمر آنقدر طولانی نیست که به حسرت این جور چیزها بگذرد.  لابد کارگردان این سکانس ها را خیلی ضروری نمی دانسته و آن ها را حذف کرده.nnnn:

(۱۳۹۳/۶/۱۰ عصر ۰۴:۱۵)پیرمرد نوشته شده: [ -> ]

تو این دنیا مردم دو دسته اند: یکی آنهایی که فیلم خوب،بد،زشت رو به مدت حداکثر 2 ساعت و 35 دقیقه و اندکی ثانیۀ اضافی دیدند، دومی آنهایی که این فیلم را به مدت 2 ساعت و 58 دقیقه و 36 ثانیه دیدند.

مهار توسن خیال را بکشید! صحنه غیراخلاقی در کار نیست. فقط جناب لئونه حدود 23 دقیقه را رأسا قبل از این که به دست سانسورچی ها بیفتد، قیچی کرده. اصولا فیلم خوب،بد،زشت جنبه های پیچیده زیادی دارد. غیر از صحنه پردازی و داستان پخته فیلم، مایه آزار سانسورچی های محترم نیز بوده است. چرا که مجبور بودند 155 یا به روایت دیگر 178 دقیقه چشم به صفحه نمایش بدوزند اما حتی یک ثانیه هم کاسب نشوند.

سکانس هایهای حذفی عمده فیلم یکی پس از سکانس معروف نجات توکو از صحرا و دست برد وی به اسلحه فروشی است، که وی به بیغوله ای می رود و یاران قدیمی اش را با خود همراه می کند تا سر وقت بلوندی بروند و سکانس دیگر پس از نجات بلوندی از چوبه دار توکو است که آنجلای در جستجوی بیل کارسون وارد اردوگاه نیمه مخروبه جنوبی ها می شود. سکانس بعدی مابین جریان توکو و بلوندی و بیل کارسون و ورود توکو و بلوندی به کلیسا است. در این بین شبانگاه آن ها وارد اردوی جنوبی ها می شوند.

متأسفانه چوب خط من پر شده و دیگر جایی برای تصویرها باقی نمانده است. فقط در مورد دوبله که به زبان آلمانی بود، می گویم صدای توکو به صدای جناب مدقالچی خیلی نزدیک بود و صدای لی ون کلیف شباهتی به صدای مرحوم فرزان داشت ولی صدای استوود شاید به صدای عادی آقای ماهرو بیشتر شبیه بود.

در پایان خیلی هم حسرت نخورید، عمر آنقدر طولانی نیست که به حسرت این جور چیزها بگذرد.  لابد کارگردان این سکانس ها را خیلی ضروری نمی دانسته و آن ها را حذف کرده.nnnn:


خیلی ها نمی دونند چطوری توکو(زشت) اون سه نفر رو با خودش میبره توی مسافرخونه.صحنه سانسوریش جایی هست که توکو یا همون زشت یک مرغ رو با خودش میبره به یه خرابه و حدود 5دقیقه اونجا هست تا دو سه تا رازهن رو با خودش برداره بیاره.

من این فیلم رو نسخه 16 گیگ اچ دی اش رو دانلود کردم با تصویر فوق العاده و با صدای دوبله تنظیم کردم و همیشه از دیدن این فیلم لذت می برم.

ما که بر حسب تجربه و سپیدی مو همیشه می گفتیم، این یانکی های اتازونی خیلی استعدادی ندارند و موضوع فیلم های خودشان را هم دوباره می سازند، شاهد جدیدی بر مدعای خود پیدا کردیم و اگر دخلمان اجازه خرید رایانه دیگری را می داد، در لحظاتی از تماشای اثر مزبور، مطمئنا صفحه نمایش را با ضربت عصا به دو نیم می کردیم.این همه گفتیم تا به نام اثر برسیم که همانا "300 اسپارت" است و همان داستان اثر معلوم الحال 300 است که بایستی در صفحه "ایران در گذر تاریخ" پاسخی دندان شکن به آن بدهم.(البته اگر یادم بماند که برای چه نخی دور انگشتم پیچیده ام) شرح داستان ضرورتی ندارد چرا که همگان بر آن واقفند. لذا از بازیگران بگویم که

DONALD HOUSTON,DAVID FARRAR,BARRY COE,DIANE BAKER,SIR RALPH RICHARDSON,RICHARD EGAN هستند به کارگردانی  RUDOLPH MATE که اصالتا دورگه اتریشی-مجاری است و بازیگران هم تقریبا یک خط در میان امریکایی و اروپایی هستند، البته بازیگران فرعی اکثرا یونانی و یا ایتالیایی هستند و فیلم مزبور در اروپا به سال 1962 تولید شده است. بعید می دانم این اثر به زبان فارسی دوبله شده باشد.

تنها نکته مثبت این اثر نسبت به 300 ، دقت در طراحی لباس و انتخاب بهتر بازیگران و گریم آنهاست.

چوب خط ما دیگر بار به انتهای ظرفیت خود رسیده و جایی برای لفاظی بیشتر و نمایش عکس نیست.




                                                      THE WRONG MAN

                                                   کارگردان : آلفرد هیچکاک

                                                        مجصول : 1956

                                               با بازی : هنری فوندا ، ورا میلز


                                                           


                                                                                                         

                                                    


 امروز فیلم " مرد عوضی "هیچکاک را با دوبله فارسی تماشا کردم . :blush: واقعیت این است که کمی جا خوردم . چون در این اثر آن وجه غافلگیرانه دیگر آثار هیچکاک به شدت کمرنگ شده بود .خصیصه ای که شاید از بهترین نمونه هایش بتوان به فیلمهای " روانی " و " سایه یک شک " اشاره کرد .

البته خود هیچکاک هم در ابتدای فیلم به این موضوع اذعان دارد که این اثر به جهت اینکه برگرفته از واقعیت است با دیگر آثارش متفاوت بوده لذا از قبل بیننده را از این موضوع مطلع میسازد تا انتظار دیدن یک اثر اورجینال هیچکاکی نداشته باشد !

در خصوص دوبله فیلم چیزی نمیتوانم بگویم ، چرا که در این حوزه هیچ تخصصی ندارم و تنها علاقه مند بدان هستم . تنها نکته ای که میتوانم بیان کنم این است که صدای دوبلور هنرپیشه اصلی زن به شدت به صدای خود هنرپیشه نزدیک بود . و این باعثه حیرت من شد . درست مثل این بود که یک نفر به دو زبان سخن گفته باشد !!! اما هر چقدر صدای دوبلور هنرپیشه زن به صدای اصلی نزدیک بود ، صدای هنرپیشه مرد با صدای دوبلور آن متفاوت بود !!! که البته به اعتقاد من صدای دوبلور که اگه اشتباه نکرده باشم آقای " ناصر تهماسب " بودن بیشتر از صدای اصلی بر روی چهره ایشان نشسته بود .


پ ن : درباره دوبله فیلم در کافه جست و جو کردم اما متاسفانه نتیجه ای به دست نیاوردم. شک ندارم که دوستان متخصص در این حوزه ، به این فیلم نیز پرداختن و قطع و یقین من نتوانستم مطلب را بیابم لذا از دوستان عزیزم در کافه سپاسگزار میشوم اگر بنده را به لینک مطلبه مربوطه رهنمون شوند .




                                                                                             با درود و سپاس

                                                                                                 هانا اشمیت

                                          دکتر ژیواگو

                                                                       کارگردان : دیوید لین

                                               با بازی : عمرشریف ، جولی کریستی ، جرالدین چاپلین

                                               اقتباس از اثری به همین نام نوشته بوریس پاسترناک

                                                                    محصول : 1965

                                                                                          

                                                                                   

                                                  

امروز فیلم دکتر ژیواگو را تماشا کردم اثری که در مجموع آنقدر کشش و جذابیت دارد که بتواند تماشاگر را برای مدتی طولانی میخکوب نگه دارد ! اما این اثر به رغم زیبایی های بصری و بازی قوی بازیگرانش فاقد سکانسی طلایی ست که برای همیشه در آرشیو ذهن مخاطب جا خوش کند !

به اعتقاد من بعضی فیلمها مثل فیلم مذکور واقعا آثار شاخصی هستند و در این کوچکترین تردیدی نیست اما فاقد سکانسی تکان دهنده اند که در یادها بماند . کارگردانهایی مثل هیچکاک ، تورناتوره ،برگمان ،پولانسکی ،کوروساوا ... در خلق سکانسهای طلایی تبحر خاصی دارند. شاید لازم به این ارجاع دادن نباشد اما احتمالا در جهت شفاف سازی موضوع مورد بحث مفید خواهد بود .

برای مثال "سکانس قتل در حمام"  از فیلم روانی

"سکانس ب و س ه های حذف شده " از فیلم سینما پارادیزو

 "سکانس کتک خوردن ملنا " از فیلم ملنا ، که البته به اعتقاد بنده این فیلم دست کم دارای چهار سکانس بی نظیر است و شخصا گمان میکنم تورناتوره استعداد عجیبی در خلق چنین سکانسهای ماندگاری دارد.

"سکانس پایانی فیلم محله چینی ها " که با بهره گیری بی مانند از صداها آن را برای همیشه در ذهن ثبت میکند !

اما در فیلم دکتر ژیواگو اثری از چنین سکانسهای طلایی نیست ! البته به شخصه از دو سکانس بیشتر لذت بردم که به رغم زیباییشان در حد و اندازه سکانسهای مزبور نمیتوانند باشند و آن یکی "سکانس  خاک سپاری مادر ژیواگو" ست و دیگری "مرگ خود ژیواگو "!

در این فیلم البته بازی جرالدین و عمر شریف را بسیار پسندیدم . موسیقی فیلم را هم میتوان به عنوان اثری مستقل ستود و بارها بدان گوش سپرد .

 نقش کاماروفسکی به شدت برایم تهوع آور بود علی الخصوص بازیگرش ! که همین نشان دهنده موفقیت وی در خلق این کاراکتر است. ضمن اینکه این نقش منفی از آن دست نقشهایی نیست که آنقدر مخاطب را جذب کند که گاه آن را هم پای قهرمان فیلم بلکه هم بیشتر دوست بدارد. کاماروفسکی یک کاراکتر منفی نفرت انگیز است !

تهیه کننده این فیلم هم جناب کارلو پونتی است کسی که یکی از بزرگترین ستارگان تاریخ سینما یعنی سوفیا لورن را کشف کرد .

در هر حال تماشای این فیلم برای من لذت بخش بود و من دیدن آن را به دوستان علاقه مند به سینما و دوستان علاقه مند به فرهنگ و ادبیات روسی توصیه میکنم . در آخر دیالوگی از فیلم :

                       اگر مردم عاشق شعر  باشند

                       عاشق شعرا هم خواهند شد

           و هیچ ملتی به اندازه روسها عاشق شعر نیست

                                           با درود 

                                                        هانا اشمیت

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12
آدرس های مرجع