التهاب White Heat *
کارگردان : رائول والش
فیلمنامه : ایوان گاف – بن رابرتس (براساس داستانی از ویرجینیا کلاگ)
فیلمبردار : سید هیکاکس
موزیک : مکس استاینر
بازیگران : جیمز کاگنی – ادموند اوبراین – استیو کاکران – مارگریت ویچرلی – جان آرچر – ویرجینیا مایو
محصول 1949 برادران وارنر – سیاه و سفید – 114 دقیقه
سردسته باند تبهکاران آرتور کودی جارت (کاگنی) که مبتلا به سرع است و وابستگی عاطفی توصیف ناپذیری به مادرش دارد , خود را به ماموران پلیس تسلیم می کند تا دست پیش را بگیرد و به جای اعدام (به علت ارتکاب چند مورد جنایت) به یکی دو سال حبس (به دلیل سرقت از یک هتل) محکوم شود . پلیس و مقامات قضایی چون مدارک مستدل در اختیار ندارند , او را به زندان می اندازند . اما یکی از ماموران زبده خود هانک فالون (اوبراین) را با هویت یک مجرم به زندان می فرستند و او را همبند کودی جارت قرار می دهند تا با جلب اعتماد او و گرفتن اطلاعات از وی , زمینه دستگیری سایر تبهکاران را فراهم آورند ...
فیلم دارای صحنه های درخور توجهی است : نخستین حمله سرع کودی و آنگاه آرام گرفتن در دامان مادرش , از خود بی خودی دیوانه وارش هنگامی که خبر مرگ مادرش را در زندان می شنود و جنون پر شور و اعجاب انگیزش در لحظه مرگ بر فراز مخازن پالایشگاه که فریاد برمی آورد : " مادر ! بالاخره موفق شدم ... به اوج رسیدم ! " تنها برخی از صحنه های ماندگار فیلم هستند . نه کاگنی , نه کمپانی برادران وارنر دیگر هیچگاه نتوانستند به چنین نقطه اوجی دست یابند . بدون وجود یک عامل موثر و تثبیت شده داستانی (مثلا ماجرایی عشقی یا عرضه جذابی از اخلاقیات) تماشاگران به ناچار به کودی جارت ضد قانون و محکوم به فنا گرایش می یابند . در سکانس پایانی , پلیس نفوذی (با بازی ادموند اوبراین) با تفنگی پرقدرت , چندین گلوله به سوی جارت شلیک می کند و در همان حال زیر لب می گوید : " پس چرا نمیفته زمین؟ " پاسخ به این سوال روشن است : همان منطق عجیب ستاره بودن و اسطوره سازی هالیوود که طی سال ها از فیلم ها و نقش ها روی هم انباشته شده بود , به ستارگانی نظیر جیمز کاگنی و ادوارد جی رابینسون این قدرت را داده بود تا بر جدال ها و لطمات و حتی خود مرگ چیره شوند و دوباره و چند باره جان بگیرند و در نقشی دیگر , حیاتی دیگر و تجسمی دیگر روی پرده سینما یا در ذهن تماشاگر جلوه ای تازه ای بیابند . **
* به معنای گرمایی بیش از 1200 درجه که فلز حرارت دیده در آن دما به رنگ سفید درمی آید . و این ترکیب کنایه ای است از اوج التهاب و غلیان . این فیلم در ایران با نام در اوج قدرت نمایش داده شده است . (ظهور و سقوط نظام استودیویی در هالیوود , ترجمه کاظم اسماعیلی – ص 471)
** برگرفته از همان منبع ص 472 و 473
با فردا خداحافظی کن Kiss Tomorrow Goodbye
کارگردان : گوردون داگلاس
فیلمنامه : هری براون (براساس داستانی از هوریس مکوی)
فیلمبردار : پورل مارلی
موزیک : کارمن دراگان
بازیگران : جیمز کاگنی – باربارا پیتون – هلنا کارتر – وارد باند – لوتر آدلر – بارتن مک لین
محصول 1950 برادران وارنر – سیاه و سفید – 102 دقیقه
مجرم سابقه دار رالف کاتر (کاگنی) که به حبس ابد با اعمال شاقه محکوم شده , با پشتیبانی دوستان خود , می گریزد . او و یارانش بی درنگ , شرارت های شان را از سر می گیرند . یک افسر پلیس رد او را می گیرد , اما به جای به دام انداختنش , می پذیرد که در ازای دریافت مقداری پول , همه چیز را نادیده بگیرد . ضمن آنکه رالف و همدستش در جهت اطمینان بیشتر , با ضبط صدای او در هنگام دریافت رشوه , خاطر خود را از هر حیث آسوده می کنند . درست در شرایطی که به نظر می رسد همه چیز مطابق میل رالف پیش می رود , ارتباط او با دو زن سرانجام کار دستش می دهد ...
جیمز کاگنی شخصیت تندخو , بی رحم و انتقام جوی خود در فیلم التهاب (والش – 1949) را پررنگ تر و با تاکید بیشتری تکرار می کند . اگر در پایان فیلم التهاب , شخصیت اصلی با نقش آفرینی کاگنی نمی مرد , این فیلم را می شد التهاب 2 نیز نام گذاری کرد . با فردا خداحافظی کن فاقد ظرافت های ساختاری التهاب است . به یادماندنی ترین صحنه فیلم در سکانسی اتفاق می افتد که رالف به یک تعمیر کار خودرو که مشکل حرکتی دارد , به دلیل همکاری با پلیس , درس عبرتی فراموش نشدنی می دهد . مشابه این واکنش را در فیلم التهاب هم از او شاهدیم ; آنجا که فرد خائنی را که در صندوق عقب خودرو محبوس کرده , در نهایت خونسردی درحال به نیش کشیدن ران مرغ با شلیک گلوله به قتل می رساند . حضور باربارا پیتون ( از فم فتال های کمتر شناخته شده ) غافلگیر کننده است . او نقش زنی نامتعادل را ایفا می کند که به مرور به جنون می رسد .
شب طولانی Long Night
کارگردان : آناتول لیتواک
فیلمنامه : ژاک ویوت – جان وکسلی
فیلمبردار : سال پولیتو
موزیک : دمیتری تیومکین
بازیگران : هنری فاندا – وینسنت پرایس – الیشا کوک – آن دی ووراک – باربارا بل گدس – هاوارد فریمن
محصول 1947 R.K.O – سیاه و سفید – 101 دقیقه
جو آدامز (فاندا) سرباز دیروز و کارگر امروز , دلباخته دختری به نام جو آن (بل گدس) می شود . آن رابطه خود با یک شعبده باز متلک گو و خودستا به نام ماکسی میلیان (پرایس) را از آدامز پنهان می کند . وقتی حقیقت آشکار می شود , آدامز در حالت غیظ و غضب ماکسی میلیان را به قتل می رساند . در ادامه , نیروهای پلیس آپارتمان مزبور را یه محاصره درآورده و به آن شلیک می کنند تا آدامز یا بمیرد یا خود را تسلیم کند ...
فیلم با شلیک چند گلوله و به دنبال آن فرو افتادن پرایس از فراز پلکانی مارپیچ آغاز می شود و بیش از 90% آن در فلشبک اتفاق می افتد . با وجود برخی اشکالات , مثل پایه های سست درام فیلم , تمرکز بیش از حد و غیر ضروری روی برنامه شعبده بازی , یا چهره پردازی کاریکاتوری وینسنت پرایس , شب طولانی را به دلیل برخی ویژگی ها نظیر توان بازیگری فاندا در انتقال وقار و انزوای جو آدامز و همچنین طراحی صحنه باورپذیر در فضای محدود , نمی توان فیلمی به کلی بی ارزش تلقی کرد . صحنه ای که یونیفرم نظامی آدامز (به عنوان نماد خدمت او به میهنش) در کمد مورد اصابت گلوله پلیس قرار می گیرد , به یاد ماندنی است .
بلوند بد ذات Bad Blonde
کارگردان : رجینالد لی بورگ
فیلمنامه : گای المز – ریچارد لاندا (براساس داستانی از مکس گتو)
فیلمبردار : والتر هاروی
موزیک : ایور اسلنی
بازیگران : باربارا پیتون – فردریک والک – جان سالتر – سید جیمز – تونی رایت – مری برک
محصول : 1953 - سیاه وسفید – 81 دقیقه
در قسمتی از یک شهربازی و در قالب برنامه ای تفریحی , استعدادهای جدید را برای مسابقات بوکس کشف می کنند . ژیسپ ویکی (والک) از این طریق به دنیای مسابقات بوکس راه می یابد . خیلی زود تباهی گریبانش را می گیرد . ژیسپ با زنی هوسران به نام لورنا ویچی (پیتون) همدست می شود و با اغواگری های او , همسر لورنا یا در واقع مدیر برنامه های خود را به قتل می رساند ...
طرح کلی فیلم برگرفته از غرامت مضاعف (وایلدر – 1944) است . ضمن آنکه نیم نگاهی هم به او را به خدا بسپار (استال – 1945) دارد ; به ویژه در سکانسی که ژیسپ مرتکب قتل می شود . ساختار فیلم ابتداعی و ساده انگارانه است . تنها نکته جالب که در حاشیه آن قابل بررسی است , حضور باربارا پیتون در نقش زنی مرگبار است . او در زندگی شخصی اش نیز همین نقش را چندین سال ایفا کرد . با دو تن از بازیگران هالیوود – فرانک تونه و تام نیل- همزمان رابطه داشت ; ارتباطی که به درگیری و مجروح شدن تونه توسط تام نیل (یا عوامل اجیرشده او) منجر شد . اندکی بعد با تونه ازدواج کرد , اما پس از دو ماه وی را رها کرد تا با تام نیل به سفر برود . غیر از ماجراهای عاشقانه , چهار بار ازدواج کرد . رسوایی اخلاقی و تنهایی اش به دلیل زندانی شدن تام نیل (که زنی را به قتل رسانده بود) او را به انزوا و اعتیاد کشاند و سرانجام در 40 سالگی در 1967 درگذشت . قبل از مرگش , شرح پرشوری از داستان زندگی اش را در کتابی با عنوان شرمنده نیستم ! به چاپ رساند . برخی از فیلم های او عبارتند از : گرفتار (ریچارد فلایچر – 1949) , دالاس (استوارت هایسلر – 1950) , با فردا خداحافظی کن (گوردون داگلاس – 1950) , فقط شجاعان (گوردون داگلاس – 1951) , جنایت راه و رسم من است (ادگار جی. اولمر- 1955) .
بدرود خوشگل من * Farewell, My Lovely
کارگردان : دیک ریچاردز
فیلمنامه : دیوید زلاگ گودمن (براساس داستانی از ریموند چندلر)
فیلمبردار : جان آلونزو
موزیک : دیوید شایر
بازیگران : رابرت میچم – شارلوت رمپلینگ – جان آیرلند – سیلویا مایلز – جک اوهالوران – سیلوستر استالون
محصول 1975 AVCO Embassy Pictures – رنگی – 95 دقیقه
فردی تنومند به نام موس مالوی (اوهالوران) که تازه از زندان آزاد شده نزد کاراگاه خصوصی فیلیپ مارلو (میچم) می رود و از او می خواهد تا معشوقه گمشده اش ولما (رامپلینگ) را بیابد . مارلو در ازای دریافت مبلغی پول , جست و جوی مخاطره آمیزش را برای یافتن ولما آغاز می کند ...
براساس این داستان چندلر دو فیلم دیگر نیز ساخته شده است : ملاقات با شاهین ( اروینگ رایس – 1942) و جنایت, عزیزم ! (ادوارد دمیتریک – 1944) . بدرود خوشگل من , هم در قیاس با این دو , و هم به خودی خود فیلم ضعیف و کسالت باری است و حضور رابرت میچم نیز کمکی به جذابیت آن نکرده . شارلوت رمپلینگ به شمایل فم فتال های درجه یک تاریخ سینما حتی نزدیک هم نشده و تنها به بازسازی شلخته ای از ژست های آنان بسنده کرده است . طنز تلخ نهفته در اثر چندلر , جای خود را به لودگی داده و این دیگر مزید بر علت است .
* این فیلم در ایران با نام قدرتمند نیز شناخته شده است .
خواب ابدی Big Sleep
کارگردان : مایکل وینر
فیلمنامه : مایکل وینر (براساس داستانی از ریموند چندلر)
فیلمبردار : رابرت پینتر
موزیک : جری فیلدینگ
بازیگران : رابرت میچم – سارا مایلز – جیمز استیوارت – جان میلز – ریچارد بونه – کندی کلارک – جون کالینز – ادوارد فاکس
محصول 1978 یونایتد آرتیستز – رنگی – 99 دقیقه
عده ای خلافکار با تهیه عکس های ناجور از دختر یک ژنرال بازنشسته , درصدد باج گیری اند . کاراگاه خصوصی فیلیپ مارلو (میچم) استخدام می شود تا ماجرا را پیگیری کند و جلوی این رسوایی را بگیرد ...
بازسازی ناموفق و هجو گونه ای از فیلمی به همین نام که در 1946 توسط هاوارد هاکس ساخته شده بود . کارگردان (وینر) خیال خود را راحت کرده و زمان وقوع ماجرای فیلم را به دهه 1970 منتقل نموده تا مجبور نباشد برای ایجاد حال و هوای دهه 1940 و طراحی دکور و گریم و لباس و ... هزینه اضافی روی دست تهیه کننده بگذارد . با جرات می توان این فیلم را به عنوان نازل ترین اثر سینمایی ساخته شده براساس رمانی از چندلر در لیست 100 فیلمی که نباید تا آخر عمر دید , گنجاند .
خانه بیگانگان House of Strangers
کارگردان : جوزف ال. منکه ویتس
فیلمنامه : فیلیپ جوردن (براساس داستانی از جرومی ویدمن)
فیلمبردار : میلتن کراسنرر
موزیک : دنیل آمفی تیاتروف
بازیگران : ادوارد جی رابینسون – سوزان هیوارد – ریچارد کنت – لوتر آدلر – افرم زیمبالیست – دبرا پجت – هوپ امرسن
محصول 1949 فاکس قرن بیستم – سیاه و سفید – 101 دقیقه
مکس مونتی (کنت) پس از هفت سال از زندان آزاد می شود و گذشته اش را به یاد می آورد : پدر خانواده جینو مونتی (رابینسون) مالک و مدیر یکی از بانک های معتبر نیویورک , به دلیل تخلف از قوانین بانکداری نوین مورد پیگرد قرار می گیرد و به دنبال آن از کار برکنار می شود . پسرانش – غیر از مکس – فرصت را غنیمت شمرده , امکانات او را تصاحب می کنند و برادر خود , مکس را که مدافع پدرشان است , با دغل بازی و پاپوش روانه زندان می کنند ...
زوال ارزش های موروثی مضمون اصلی فیلم است . نظیر آنچه در فرهنگ شرق یا جنوب جهان شاهدیم و قبلا در غرب و شمال اتفاق افتاد . در برخی موارد هنجارهای سنتی ناکارامد , مملو از ریا , عامل بروز حسادت , کینه ورزی و خشونت به تصویر کشیده می شوند . فیلم به خانواده های آمریکایی در 1949 هشدار می دهد که برای زندگی بهتر باید در نظام ارزشی و معیارهای اخلاقی و آنچه که از نسل های گذشته به آنها منتقل شده , تجدید نظر کنند و خود را با ملزومات زندگی معاصر تطبیق دهند , اگر نه , مانند خانواده پدرسالار فیلم خانه بیگانگان با فروپاشی مواجه خواهند بود . از این منظر پیام فیلم کمی گلدرشت و شعاری است . شخصیت پردازی وجه غالب فیلم است . جینو بونتی : کسی که از جوانی در یک سلمانی محقر در ایتالیا سخت کار کرده و مدارج ترقی را یک به یک پیموده . همسر او : در ایتالیا با امکانات محدود بیشتر احساس خوشبختی می کرده تا در خانه ای قصر مانند در نیویورک . فرزند ارشد آنها : با اینکه جینو به او وعده می دهد که پس از او (مرگ جینو) مالکیت بانک به او خواهد رسید , اما فعلا مورد بی احترامی پدر قرار می گیرد و مدام خوار و خفیف می شود . فرزند کوچکتر : پدرش او را به عنوان دربان بانک به استخدام درآورده و کمترین دستمزد را به او می دهد و به دلیل علاقه به ورزش های رزمی او را ملامت می کند ( چون معتقد است تقویت بازو و مغز با هم نسبت معکوس دارند) . کوچک ترین برادر : بیشتر در پی تفریحات و گردش و تفنن است . پدرش او را بیچاره تر از بقیه می داند ; چون حتی نمی تواند آنچه دوست دارد را به زبان بیاورد . و سرانجام خود مکس : او بیشتر مورد توجه و اعتماد پدر است . دختری کم سن و سال را به شیوه سنتی برایش درنظر گرفته اند تا با او ازدواج کند . اما او به ارتباط با معشوقه خود (هیوارد) راغب تر است . رابطه این پدر خودکامه و مستبد با همسرش (مادر خانواده) هم با زیبایی نشان داده می شود . جینو مونتی نهایت قدرشناسی را نسبت به او به جا می آورد و حتی در مقابل بی تابی ها و گله مندی های او با ملایمت و بردباری برخورد می کند . پایبندی به سنت ها و ارزش های تثبیت شده برای جینو مونتی چنان اهمیت دارد که سرانجام وقتی با طغیان فرزندانش مواجه می شود , از غصه می میرد .
ماموران ویژه اف.بی.آی G - Men
کارگردان : ویلیام کیتلی
فیلمنامه : سیتن میلر (براساس داستانی از گرگوری راجرز و داریل اف زانوک ( بدون ذکر نام در عنوانبندی))
فیلمبردار : سال پالیتو
موزیک : دیوید بوتولوف
بازیگران : جیمز کاگنی – آن دوراک – مارگارت لینزی – رابرت آرمسترانگ – رجیس تومی – ویلیام هاریگان – بارتن مک لین
محصول 1935 برادران وارنر – سیاه و سفید – 85 دقیقه
جیمز بریک (کاگنی) پس از طی دوره آموزشی , به عنوان مامور FBI مشغول به کار می شود و در نخستین ماموریت خود با پشتیبانی اطلاعاتی یک خواننده کلوپ در شیکاگو (دوراک) که با خلافکاران مرتبط است , محل اختفای آنان را شناسایی می کند و نیروهای پلیس با عملیاتی گسترده آنان را تار و مار می کنند . اما یکی از گنگسترها می گریزد و از زن خبرچین انتقام می گیرد ...
از پر تحرک ترین فیلم های گانگستری دهه 1930 که سرشار از انفجار و شلیک گلوله و تعقیب و گریز خودرو و کشت و کشتار است . به یادماندنی ترین قسمت فیلم لحظه ای است که جیمز بریک (کاگنی) در کوران درگیری , به اشتباه دوست و همکار خود را که گانگستر ها از او به عنوان سپر انسانی استفاده کرده اند , هدف قرار می دهد . وجود یکی دو اشتباه سهوی , ارزش جلوه های ویژه پرقدرت و طراحی صحنه خوب فیلم را اندکی مخدوش کرده است ; اما حتی اگر اشتباهات اینچنینی وجود نمی داشت , باز تماشاگر ( به دلیل تصویر اولیه یا First Image ) راغب تر است کاگنی را در نقش گانگستر ببیند تا پلیس !
دومین شانس Second Chance
کارگردان : رودولف ماته
فیلمنامه : سیدنی بوئم – دی.ام. مارشمن – اسکار میلارد – ادموند گرینجر
فیلمبردار : ویلیام اسنایدر
موزیک : روی وب
بازیگران : رابرت میچم – لیندا دارنل – جک پالانس - روی رابرتز - دن سیمور - رجینالد شفیلد
محصول 1953 R.K.O - رنگی – 82 دقیقه
در شهرکی توریستی در آمریکای لاتین , کلر شپارد (دارنل) از یک آدمکش که سابقا با او در ارتباط بوده (پالانس) می گریزد و به فردی بوکسور (میچم) پناه می برد ...
بیش از یک سوم این فیلم در تله کابین می گذرد و این محدودیت لوکیشن باتوجه به عدم خلاقیت فیلمبردار و کارگردان , کسل کننده است . * نتیجه تقابل نهایی میچم و پالانس در تله کابین , قابل پیش بینی است و ناشیانه ساخته شده . تهیه کننده فیلم هاوارد هیوز است .
از نیمه دهه 1940 تا اوایل دهه 1950 فیلم نوآر های زیادی در هالیوود ساخته شد که موقعیت مکانی و فضای فیلم در آمریکای جنوبی و به طور اخص مکزیک اتفاق می افتاد . این انتخاب چند ویژگی داشت :
1- اشرار و تبهکاران , غیر آمریکایی معرفی می شدند و اداره سانسور که نظارتش را مضاعف کرده بود , برچسب سیاه نمایی به این قبیل فیلم ها نمی زد . (یا نمی توانست بزند)
2- از لوکیشن های متنوع تر و توریستی تر و چشم نواز تر برای مخاطبان بهره برده می شد . چرا که رسانه های تصویری غیر سینمایی آن دوره بسیار محدود بودند و در نتیجه جنبه های فولکلور و نمایش تصویری از زندگی و آداب و رسوم مردم در روستا های مکزیک , کوبا یا حتی آرژانتین در پس زمینه فیلم برای شهروندان آمریکایی جذابیت داشت و در راستای کارکرد رسانه ای سینما قرار می گرفت .
3- موسیقی آمریکای لاتین و آن چیزی که تحت عنوان فلامینگو و موزیک اسپانیش شناخته می شود , برای تماشاگر عام هنوز تازگی داشت . به همین دلیل غیر از تم اصلی و تکرار شونده موزیک فیلم , معمولا قطعه ای کوتاه بصورت کلیپ گونه در این نوع فیلم ها با موسیقی محلی در کافه , کاباره , ساحل یا کازینو گنجانده می شد ( هرچند کاملا بی ربط با موضوع فیلم ) و بازیگر نقش اول زن می خواند و عده ای نوازنده محلی می نواختند و به این ترتیب کارکرد سرگرمی سینما نیز مد نظر قرار می گرفت .
* نمونه موفق در استفاده از فضای محدود : حاشیه باریک (ریچارد فلایچر – 1952)
پیروزی پوچ Hollow Triumph
کارگردان : استیو سکلی
فیلمنامه : دنیل فاکس (براساس داستانی از مری فوربس)
فیلمبردار : جان آلتون
موزیک : سال کاپلان
بازیگران : پل هنرید – جون بنت - ادوارد فرانز – لسلی بروکس - جان کالن میبل پیج- هربرت رادلی
محصول 1948 ایگل لاین فیلمز– سیاه و سفید - 83 دقیقه
سارق فراری جان مولر (هنرید) به طور تصادفی با روانکاوی مبرز ویکتور بارتوک (هنرید) آشنا می شود که شباهت زیادی با خودش دارد , تصمیم می گیرد هویت او را تصاحب کند تا خود را از این مخمصه برهاند . برای این کار از منشی دکتر (بنت) کمک می گیرد ...
حضور پل هنرید در دو نقش چندان جالب نیست . تهیه کنندگی فیلم را خود هنرید به عهده داشت و احتمالا از همین روی نقش خود را پررنگ کرده است . برگ برنده فیلم موزیک پر تعلیق کاپلان و فیلمبرداری جان آلتون است و خود فیلم – به عنوان یک کلیت – به هیچ وجه در حد و اندازه آن نیست . عمل جراحی ویکتور بارتوک بر روی خودش که با ایجاد زخمی بر صورت سعی دارد کاملا شبیه دکتر روان پزشک شود , نه تنها خلاقانه نیست , بلکه باور پذیر هم نیست . به این علت خلاقانه نیست که ایده تغییر تعمدی چهره , یک سال قبل از آن در گذرگاه تاریک ( دلمر دیوز) استفاده شده بود . و به این دلیل باور پذیر نیست که فردی در میانسالی و اوج پختگی اگر تصمیم بگیرد که این کار خطیر و پر زحمت را انجام دهد , قطعا دقت بیشتری می کند ; نه آنطور که در فیلم شاهدیم به جای سمت چپ , در طرف راست صورتش این زخم را ایجاد کند و بعد بفهمد که اشتباه کرده ...نام دیگر فیلم زخم است .
راه میانبر Detour
کارگردان : ادگار جی. اولمر
فیلمنامه : مارتین گلداسمیت (براساس داستانی از خودش)
فیلمبردار : بنیامین کلاین
موزیک : لئو اردودی
بازیگران : تام نیل – آن سویج – کلودیا دریک – ادموند مک دونالد – تیم رایان - استر هووارد
محصول 1945 PRC - سیاه و سفید - 68 دقیقه
ال رابرتس (تام نیل) پریشان و مضطرب در کافه ای پست , سرگذشت شوم خود را به یاد می آورد : اینکه پیانیست یک رستوران بوده ; در مسیر کالیفرنیا برای رفتن پیش نامزدش به عنوان یک مسافر مجانی بین راه , سوار خودروی یک مرد پولدار شده ; اندکی بعد به نحو مرموز و عجیبی , ناخواسته و کاملا اتفاقی , آن مرد را به کشتن داده . در ادامه راه به زنی ولگرد به نام ورا (آن سویج) بر خورده . کسی که به گفته خودش به بیماری سمج و ناشناخته ای مبتلا بوده و احتمالا به زودی دار فانی را وداع می گفته . ال او را با خود همراه کرده و به دردسر بزرگتری افتاده . ورا از سرگذشت ال به طرز مشکوکی مطلع بوده . خودروی مقتول را فورا بازشناخته و از ال اخاذی کرده است . پس از کشمکشی فرساینده , ال باز هم کاملا تصادفی و بی اراده این بار باعث مرگ ورا شده . اکنون او حیران و مبهوت , منتظر پلیس است . انتظار او زیاد طول نمی کشد ...
از مهمترین نوآرهای ردۀ B تاریخ سینما که می توان آن را کابوسی مصور پنداشت ; کابوسی که به واقعیت می پیوندد و اصلا علمی - تخیلی نیست . آن سویج در نیمه دهه 1940 به طور پیاپی در چند فیلم در نقش فم فتال ظاهر شد , اما اوج کارنامه اش همین فیلم بود . ورا مانند یک عنکبوت دور ال رابرتس تار می تند و او را آزار می دهد . تام نیل ایفاگر این نقش , در 1951 به دنبال یک رسوایی از طرف فیلمسازان طرد شد . چند سال بعد از آن , همسرش را به قتل رساند و درنهایت , سرنوشتی مشابه خود ال رابرتس برایش رقم خورد . این فیلم با حداقل هزینه در مدت تنها چند روز فیلمبرداری شد . راه میانبر از نظر فنی و تکنیکی گواهی بر این مدعا ست که استفاده درست و خلاقانه از تمهیدات ساده سینمایی چقدر می تواند موثر باشد . (یا می توانسته موثر بوده باشد) گفتار متن که توسط خود تام نیل بیان می شود , در بسط التهاب و سرگردانی شخصیت اصلی سهم به سزایی دارد .
مرد سوم Third Man
کارگردان : کارول رید
فیلمنامه : گراهام گرین (براساس داستانی از خودش)
فیلمبردار : رابرت کراسکر
موزیک : آنتون کاراس
بازیگران : جوزف کاتن – آلیدا والی – ترور هووارد – اورسن ولز- برنارد لی – پل هوئر بیگر- ارنست دویچ
محصول 1949 لاندن فیلمز – سیاه و سفید – 104 دقیقه
در یک شب سرد زمستان , اندکی پس از جنگ , درحالی که متفقین وین را به اشغال درآورده بین خود تقسیم کرده اند , هالی مارتینز (کاتن) نویسنده آمریکایی داستان های عامه پسند , قدم به این شهر نیمه ویران می گذارد . بی درنگ به سراغ دوست قدیم , هری لایم (ولز) می رود ; چراکه اصلا به دعوت او و به شوق دیدار و همکاری با وی رنج سفر را تحمل کرده است . به هالی خبر می دهند که هری لایم در تصادف خودرو کشته شده . تناقض در گفتار شاهدان و دوستان هری درمورد نحوه مرگش , هالی را نسبت به ماجرا مشکوک می کند . همزمان پلیس نیز تحقیقات خود را آغاز کرده است . جست و جوی ماموران و کنکاش هالی , آن ها را متقاعد می کند که نه تنها هری لایم زنده است و مرگ او صحنه سازی بوده , بلکه در کارهای خلاف دست دارد. اکنون همه غیر از معشوقه سابق هری (والی) در پی آنند که او را بیابند و مجازات کنند ...
از پرآوازه ترین و باشکوه ترین فیلم های تمام تاریخ سینما که انگار " آنچه خوبان کلاسیک دارند , همه را یکجا دارد . " * امیدواری و تشویش , حضور در عین غیاب , تقابل ارزش های اخلاقی با هنجارهای اجتماعی , برخی از مفاهیم و مضامین این فیلم را تشکیل می دهند که در قالب اکسپرسیونیسمی هالیوودیزه اما برخوردار از اصالتی ناب , به مخاطب سینما هدیه شده است . کمتر فیلمی را می توان یافت که نظیر مرد سوم تمام عناصر آن در یک هارمونی کامل به یگانگی رسیده باشند .
لینک دانلود موزیک متن اورژینال فیلم موسوم به تم هری لایم :
http://www.mediafire.com/?hm8jp8uw22hi98p
--------------------------------------------------
* این جمله برگرفته از یادداشت هوشنگ گلمکانی در مورد فیلم مرد سوم است .
به 1119 زنگ بزنید Dial 1119
کارگردان: جرالد مایر
فیلمنامه : جان مونکس (براساس داستانی از هیو کینگ – دان مگوآیر)
فیلمبردار : پل ووگل
موزیک : آندره پره وین
بازیگران : مارشال تامسون – ویرجینیا فیلد – آندره آ کینگ – سام لوین – ویلیام کانراد
محصول 1950 MGM – سیاه و سفید – 75 دقیقه
قاتلی روان پریش پس از کشتن راننده اتوبوس به یک بار می رود . در آنجا هم فروشنده ای را که قصد دارد با پلیس تماس بگیرد , به قتل می رساند و سپس پنج نفر را گروگان می گیرد . تلاش پلیس برای ورود به محل مورد نظر از راه کانال کولر ناکام می ماند . روان شناسی بی باک به میل خود نزد گروگان گیر می آید اما جان خود را بر سر این بی احتیاطی از دست می دهد . اکنون کل منطقه توسط نیروهای ویژه و تک تیراندازان پلیس احاطه شده و یک شبکه تلوزیونی لحظه به لحظه اخبار را پوشش می دهد . در این میان , گروگان ها که خود در بطن جریانند , با کنجکاوی ماجرای خود را مثل یک فیلم از طریق تلوزیون دنبال می کنند ...
پرداختن به مقوله رسانه در سینما اتفاق جدیدی نبوده است . پیشتر باستر کیتن در فیلمبردار (1928) , فریتس لانگ در خشم (1936) و اورسن ولز در همشهری کین (1941) هر یک با رویکردی متفاوت هوش و حواس خود را معطوف به پدیده رسانه کرده بودند . نقش رسانه در بحران های اجتماعی و مدیریت افکار عمومی در آغاز دهه 1950 بار دیگر مد نظر فیلمسازان قرار گرفت و در فیلم های آنان نمود یافت . تکخال در حفره (وایلدر – 1951) و چهارده ساعت (هاتاوی – 1951) نمونه ای از این آثار هستند . اما تاثیر تلوزیون بر زندگی برای نخستین بار , در به 1119 زنگ بزنید مطرح شد . در لحظاتی از فیلم , تلوزیون به یک کاراکتر بدل می شود . ما (تماشاگر) همراه با سایر بازیگران منتظریم ببینیم او چه واکنشی نشان می دهد . به 1119 زنگ بزنید به عنوان اولین فیلم بلند کارگردانش , گواهی بر هرز رفتن استعدادی سینمایی در نظام استودیویی هالیوود است .
سبز به نشانه خطر Green for Danger
کارگردان : سیدنی گیلیات
فیلمنامه : سیدنی گیلیات و کلود گارنی (براساس داستانی از کریستیانا براند)
فیلمبردار : ویلکی کوپر
موزیک : ویلیام آلوین
بازیگران : لئو جین – سالی گری – ترور هووارد – هنری ادواردز – رونالد آدام – جودی کمبل – ویندی تامسن – آلیستر سیم
محصول 1946 انگلستان - سیاه و سفید – 91 دقیقه
1944 منطقه ای دور افتاده در انگلستان . در شرایطی که مناطق مختلف زیر حملات V1 های آلمانی است , در یک بیمارستان که اختصاص به مداوای مجروحان دارد , به رغم تلاش های پزشکان و پرستاران , تعداد قابل توجهی از عمل های جراحی با شکست مواجه و منجر به مرگ مصدومان می شود . بازرس کاکریل (سیم) مامور پیگیری موضوع می شود ...
یک فیلم معمایی/جنایی درجه یک و فراتر از حد انتظار که از اصل غافلگیری در مواجه با مخاطب نهایت بهره را برده است . توزیع اطلاعات به مخاطب در سراسر فیلم همگن صورت گرفته و همین امر باعث جذابیت کار تا آخرین لحظه شده است . تزریق مایه های طنز به فیلم که عمدتا توسط بازرس کاکریل انجام می شود , به دور از زیاده روی است . هیجان خوشایند فیلم تداعی کننده محصول دیگری از سینمای انگلستان قاتلین پیر زن (مکندریک - 1955) است .
جنایت راه و رسم من است Murder Is My Beat
کارگردان : ادگار جی اولمر
فیلمنامه : آبری ویسبرگ (برمبنای داستانی از مارتین فیلد و خودش)
فیلمبردار : هرولد ولمن
موزیک : آلبرت گلسر
بازیگران : پل لنگتون – رابرت شین – باربارا پیتن – سلینا رویل – روی گوردون – تریسی رابرتس
محصول 1955 الید آرتیستز پیکچرز – سیاه و سفید – 77 دقیقه
به دنبال وقوع یک جنایت , کارآگاه پتریک (لنگتون) مامور رسیدگی به پرونده می شود . او در قدم اول یک خواننده کلوپ شبانه به نام ادن لین (پیتون) را بازداشت می کند . هنگامی که آنها سوار بر قطار هستند , لین فرد قاتل را بازمی شناسد ...
هیچ نشانی خلاقیت سال های قبل تر ادگار جی اولمر در این فیلم دیده نمی شود . سکانس طولانی قطار تا آستانه غیر قابل تحمل بودن پیش می رود , اما جهش پیتون و لنگتون از کوپه قطار به بیرون به قدری تصنعی و عجیب است که تماشاگر را برای لحظاتی سرگرم می کند !
دیلینجر Dillinger
کارگردان : ماکس نوسک
فیلمنامه : فیلیپ جردن و ویلیام کسل (بدون ذکر نام در عنوانبندی)
فیلمبردار : جکسن رز
موزیک : دیمیتری تیومکین
بازیگران : لارنس تیرنی – مارک لارنس – آن جفریز – الیشا کوک – ادموند لو - فیلیپ لوئیس
محصول 1945 مونوگرام – سیاه و سفید – 70 دقیقه
سرگذشت جان دیلینجر , گانگستر معروف دهه 1930 آمریکا .
طرح کلی داستان فیلم تداعی کننده آثار معتبری چون سزار کوچک ( لروی -1930) , دشمن مردم ( ولمن – 1931 ) و صورت زخمی ( هاکس -1932) است , اما در قیاس با آنها تقلید ناشیانه ای بیش نیست .
اولین اشتباه , همان دقیقه اول اتفاق می افتد ; در سالن سینما فیلمی به پایان می رسد . عبارت The End به طور دقیق روی کادر پرده سینما (یعنی انتهای آن فیلم) درج نمی شود و طرفین آن از کادر پرده سینما بیرون می زند و مونتاژ ضعیف فیلم را جار می زند . از اشتباهات دیگر فیلم , صحنه پایانی آن است که دیلینجر و دوست دخترش به یک سینما می روند که میکی ماوس نمایش می دهد . تیرنی ( در نقش دیلینجر) با عینک آفتابی وارد سالن می شود و خیلی جدی کارتون را تماشا می کند . مضحک تر اینکه همه تماشاگران , افراد بزرگ سال هستند و همگی عبوس اند و هیچ کودکی در تصویر دیده نمی شود . البته امروز می توان برداشت متفاوت و مدرنی از آن داشت !
تنها سکانس به یادماندنی این فیلم که تا حدودی ارزش دراماتیک دارد , صحنه ای است که جان دیلینجر خود را ماه ها در آپارتمانی مفلوک , محبوس کرده و دیوارکوب " تحت تعقیب , جان دیلینجر , مرده یا زنده , جایزه : 15 هزار دلار " را خود در اتاقش نصب کرده .
سرگذشت جان دیلینجر 5 بار دیگر در سینما و تلوزیون به تصویر کشیده شده که آخرین آنها دشمنان مردم به کارگردانی مایکل مان در سال 2009 با بازی جانی دپ بوده است . سایر آثار :
دیلینجر (1960) – سریال تلوزیونی – با شرکت فیلیپ ابات در نقش اصلی
دیلینجر (1973) – فیلم سینمایی – وارن آتس
دیلینجر (1991) - سریال تلوزیونی – مارک هارمن
دیلینجر (1994) - فیلم سینمایی – ریمارت سانتیاگو
فریاد خطر Cry Danger
کارگردان : رابرت پریش
فیلمنامه : ویلیام بوئرز ( برمبنای داستانی از ژروم کادی)
فیلمبردار : جوزف بیروک
موزیک : پل دانلپ – امیل نیومن
بازیگران : دیک پاول – روندا فلمینگ – ریچارد اردمن – ویلیام کنراد - رجیس تومی - جین پورتر - جی آدلر
محصول 1951 R.K.O – سیاه و سفید – 79 دقیقه
راکی مالوی (پاول) پس از پنج سال از زندان آزاد می شود و نزد همسر خود , نانسی (فلمینگ) که به طرزی محقرانه در یک کانکس در حاشیه لس آنجلس زندگی می کند , باز می گردد . از همان لحظه برای آزادی همبند سابقش در زندان که با هم به جرم سرقت مسلحانه دستگیر و روانه زندان شده بودند , تلاش می کند . اما کاری از پیش نمی برد ; چراکه همه , حتی کسانی که به آزادی خود وی کمک کرده اند , باطنا به گناه کار بودن او و دوستش یقین دارند ...
مهمترین ضعف های فیلم, شخصیت پردازی و انتخاب بازیگران است . راکی ( با نقش آفرینی پاول) چنان شیک پوش , و شاد و خرم است که هیچ نشانی از فردی که الآن از زندان بازگشته و رنج کشیده را ندارد . همسر او نیز همینطور ; زنی تنها و بی پناه که هفته ها و ماه ها را در انتظار بازگشت او در شرایطی مفلوک سر می کند , نمی تواند شباهتی به روندا فلمینگ با گونه و بینی عمل کرده و آرایش و ژست هالیوودی او داشته باشد .
ایستگاه یونیون Union Station
کارگردان : رودولف ماته
فیلمنامه : سیدنی بوئم (برمبنای داستانی از توماس والش)
فیلمبردار : دنیل فپ
موزیک : هاینز روئمهلد
بازیگران : ویلیام هولدن – نانسی اولسن – بری فیتس جرالد – جان استرلینگ - آلن رابرتس - لیل بتگر
محصول 1950 پارامونت - سیاه و سفید – 81 دقیقه
خبرنگاری جوان به نام جویس (اولسن) که به رفتار دو مسافر در قطار ظنین شده , ماجرا را با مسئول کوپه درمیان می گذارد . اما هشدارش جدی گرفته نمی شود . پس از رسیدن به ایستگاه "یونیون" , همین موضوع را با پلیس ایستگاه (هولدن) مطرح می کند . با پیگیری ماموران , مشخص می شود که افراد مشکوک , از اعضای باند آدم ربایی هستند ...
رودولف ماته را به طور عمده در دو حوزه می توان شناخت . ماته فیلمبردار ; با آثاری نظیر بودن یا نبودن (لوبیچ - 1942) , دختر روی جلد ( چ. ویدور - 1944 ) , گیلدا (چ. ویدور – 1946) , خانمی از شانگهای (ولز- 1947) و ماته در مقام کارگردان با فیلم هایی چون گذشته تاریک (1948) - D.O.A 1950- شانس دوم (1953) و ایستگاه یونیون . در این میان فیلم اخیر را نمی توان فیلم ارزشمندی دانست . وقایع فیلم بسیار تخت و کپسولی و و بدون هیچ نوآوری و ابتکار در روایت سینمایی پیش می رود . لوکیشن ها و زوایای دوربین نیز به سرعت تکراری و خسته کننده می شوند . انتخاب برخی بازیگران ازجمله نانسی اولسن در نقش خبرنگاری کنجکاو که شم حرفه ای اش سرآغاز ماجراست , درست انجام نگرفته و برخلاف انتظار اولیه , پخمه به نظر می رسد (درحالیکه نقش او اینگونه ایجاب نمی کند) و همین امر کشش فیلم را ذایل کرده است .
برخورد Conflict
کارگردان : کرتیس برنهارت
فیلمنامه : آرتور هورمن و رابرت سیودماک ( براساس داستانی از آلفرد نیومن و رابرت سیودماک )
فیلمبردار : مریت جرستاد
موزیک : فردریک هولاندر
بازیگران : هامفری بوگارت – الکسیس اسمیت – سیدنی گرین استریت – رز هوبارت – چارلز دریک – گرانت میشل
محصول 1945 برادران وارنر – سیاه و سفید - 86 دقیقه
ریچارد میسون (بوگارت) که خود در یک سانحه رانندگی آسیب دیده , با صحنه سازی , همسرش را به قتل می رساند و وانمود می کند که او در حین رانندگی به همراه خودرو به دره سقوط کرده و کشته شده است . سپس توجه خود را معطوف خواهر جوان تر همسرش (اسمیت) می کند . اما نه تنها روی خوش نمی بیند بلکه به مرور نشانه هایی دال بر زنده بودن همسرش دریافت می کند ...
مضمون فیلم و تعلیق آن هیچکاکی است . ریتم فیلم تازه از دقیقه 70 به بعد اوج می گیرد که البته دیگر کمی دیر است و ارتباط موثر بیننده با آن از دست رفته است . هرچند بوگارت روی ویلچر یا با عصا از شمایل اسطوره ای اش دور به نظر می رسد , اما همین جذابیت نصفه نیمه فیلم تماما مرهون حضور اوست .
پلیس فرومایه Rogue Cop
کارگردان : روی رولند
فیلمنامه : سیدنی بوئم (براساس داستانی از ویلیام مک گیورن)
فیلمبردار : جان سایتز
موزیک : جف الکساندر
بازیگران : رابرت تیلور – جورج رافت - جنت لی – آن فرانسیس –استیو فورست – رابرت الن استاین
محصول 1954 M.G.M - سیاه و سفید - 92دقیقه
برادر یک درجه دار پلیس شاهد قتلی بوده که توسط گروه تبهکاران به سرکردگی دن بیومانت (جورج رافت) صورت گرفته . گانگستر ها برای ممانعت از درز ماجرا , پیشنهاد حق السکوت می کنند . وقتی مامور پلیس کریستوفر کلوانی (تیلور) این پیشنهاد وسوسه انگیز را رد می کند , آنها برادرش را که در آستانه ازدواج است , به قتل می رسانند . کریستوفر خود را در مرگ برادرش مقصر می داند , چون اگر رشوه را قبول می کرد , اکنون برادرش زنده بود ...
فیلم کم تحرک و دیالوگ محور است . شخصیت پردازی فیلم , ابهامات فراوانی دارد ; ازجمله شخصیت اصلی فیلم – رابرت تیلور – که گوشه چشمی به نامزد برادرش (جنت لی) دارد و این موضوع (شاید به دلیل سانسور) خوب قوام نمی یابد ; یا شخصیت فرعی پلیسی که وردست تیلور است و برای خوشایند رئیسش جانفشانی می کند ... آن فرانسیس در نقش دختری که شمع محافل جورج رافت است و نهایتا از سوی او طرد می شود و به اردوی جناح رقیب ( تیلور – جنت لی ) پناه می آورد , غلو شده بازی می کند و بیش از حد حس می گیرد . بهترین بازیگر این فیلم جورج رافت است در نقشی آشنا که تا آن مقطع بارها در طی بیش از 20 سال آن را تجربه کرده بود . در یکی از سکانس ها بی ذوقی کارگردان به اوج می رسد و جنت لی بعنوان خواننده کاباره آواز می خواند که کاملا بی ربط است . بهترین قسمت فیلم , سکانس ابتدای آن است . این سکانس 3 دقیقه ای , در یک کازینو اتفاق می افتد و ساختار بی نقص آن باعث می شود نقایص بقیه فیلم , دوچندان جلوه کند . تبادل اطلاعات تیلور با پیرزنی روزنامه فروش و خبرچین در دکه روزنامه فروشی که به تناوب اتفاق می افتد , از جذابیت های اندک این فیلم است .