انسان، حس انتقام جویی و استحاله شخصیتی ...
در فیلم قدیمی " حسن کچل " ساخته مرحوم " علی حاتمی " گفتگویی بین حسن و دیو رد و بدل می شود که روند تبدیل شدن یک " میش " به یک " دیو " را به سادگی روایت می کند. دیو در این گفتگو جامعه را مسبب " دیو شدن " خود می داند و در برابر سوال حسن که از او می پرسد که چرا خودش را تغییر نداده است به نوعی عنوان می کند که امکان بازگشت وجود نداشته و یا ندارد.
فارغ از اینکه نمی توان منکر تاثیر جوامع انسانی و ناهنجاری های درون آن بر شخصیت واحد های تشکیل دهنده آن یعنی انسان ها شد، چه می شود که فردی بهنجار تبدیل به فردی ناهنجار می شود ؟ و آیا استحاله یک انسان روندی بدون توقف و بی بازگشت است ؟
" An Average Little Man " محصول 1977 ایتالیا، یا همانطور که در تلوزیون ایران به فارسی برگردانده شد، " بورژای کوچک " فیلمی ست که به همین موضوع می پردازد.
" جیوانی ویوالدی " یک حسابدار در استخدام دولت در یک وزارتخانه، که پس از 30 سال خدمت در آستانه بازنشستگی قرار دارد، سعی در پیدا کردن شغلی دولتی برای پسرش " ماریو " دارد تا منافع خانواده اش را تضمین کند و در این راه به هر وسیله ای متوسل می شود. پس از آنکه متوجه می شود، پسرش شانس چندانی برای راه یافتن به این شغل ندارد تصمیم می گیرد با ورود به یک لژ فراماسونری که به توصیه و معرفی مافوقش صورت می گیرد، به یک رانت اطلاعاتی که همان پاسخ آزمون استخدامی است دست بیابد.
در صبح روز آزمون اما، تقدیر سرنوشت دیگری را برای او و خانواده اش رقم می زند. در راه رسیدن به محل آزمون، چند سارق جوان، بانکی را سرقت می کنند و هنگام فرار با شلیک گلوله " ماریو " را به قتل می رسانند. همسر " جیوانی " نیز با شنیدن خبر قتل پسرش از تلوزیون دچار شوکی عمیق شده که او را فلج می کند و قدرت تکلم را از او می گیرد.
" جیوانی " پس از آنکه قاتل پسرش را به عنوان مظنون در اداره پلیس شناسایی می کند، سکوت کرده و تصمیم می گیرد عدالت را خودش اجرا کند ...
خطر لوث شدن پایان فیلم وجود دارد
" بورژوای کوچک " را سخت است بتوان در یک ژانر قرار داد. فیلم احساس و فکر تماشاگر را به بازی می گیرد، به چالش می کشد و حتی باورهای مذهبی او را به سخره می گیرد. تلفیقی است از کمدی و ملو درام . ولی کارگردان چنان این دو را به هم آمیخته که امکان جدا سازی آنها از هم وجود ندارد.
گرچه " ماریو " شخصیت اصلی فیلم نیست ولی کشته شدن او در واقع اصلی ترین اتفاق فیلم است که سیر حوادث و تم فیلم را به دو بخش تقسیم می کند. فیلم به طور مشخص درباره " جیوانی " ست. از همان سکانس آغازین فیلم، کارگردان سعی در شناساندن " جیوانی " به تماشاگر در خلال اتفاقات کوچک و بزرگ دارد. فیلم با صحنه صید یک اردک ماهی در یک آبگیر توسط " جیوانی " آغاز می شود. در همین صحنه کارگردان سرنخی از شخصیت درونی او را آشکار می کند ولی جالب است که تماشاگر این سرنخ را جدی نمی گیرد.
او با اینکه کارمند یک وزارتخانه دولتی است و برداشت عام از چنین شخصیتی، رفتار بهنجار اجتماعی اوست، ولی چنین رفتاری از خود نشان نمی دهد. یک روز کاری او چنین آغاز می شود که در خیابان با حرکات مارپیچ خود جان مسافران یک اتوبوس شهری را تهدید می کند، از مسیری که توسط کارگران شهرداری برای تعمیر بسته شده عبور می کند و جای پارک اتوموبیل مرد دیگری را به ناحق می گیرد. و در همه این موارد در مقابل اعتراض این افراد به آنها ناسزا نیز می گوید! در اداره نیز به هر وسیله ممکن سعی در ایجاد مسیری میان بر به بسوی موفقیت برای پسرش " ماریو " دارد.
" جیوانی " نمونه خوبی از همه کسانی است که در ظاهر آراسته، مودب و اجتماعی به نظر می رسند ولی پای عمل که به میان می آید آن روی دیگرشان را نشان می دهند. هر چند که عمکرد او در قالب یک " پدر " قابل تحسین و درک است و همین درک در نیمه دوم فیلم و زمانی که او قصد انتقام از قاتل " ماریو " را دارد، به کمک او می آید و او را از گزند قضاوت های منفی تماشاگر در امان می دارد.
تاثیر گذارترین سکانس فیلم، صحنه کشته شدن " ماریو " است که چنان سریع رخ می دهد که تماشاگر به هیج وجه انتظار آن را ندارد. پس از آن است که داستان تماشاگر را به بازی می گیرد. پس از مرگ پسر، تماشاگر انتظار از هم گسیختگی شخصیتی را در " جیوانی " دارد ولی او آنچنان آرام به نظر می رسد که برای دقایقی به عاطفه او شک می کنیم. ولی این فقط پوسته ظاهری اوست. آرامش ظاهری او گاهی بیننده را امیدوار به بخشش قاتل توسط " جیوانی " می کند ولی وقتی قاتل را به محلی که در ابتدای فیلم اردک ماهی را صید کرد می برد و با مداد های " ماریو " شروع به انجام آخرین پرونده کاری اش می کند، تماشاگر در می یابد که قاتل سرنوشتی مانند اردک ماهی پیدا خواهد کرد.
روابط بین شخصیت ها در این فیلم ساده تعریف می شوند. از رییس " جیوانی " که تمام دغدغه اش شوره موهایش است تا همسر او که در واقع همیشه در سایه او قرار می گیرد ولی برای رضایت او هر کاری می کند، تا دختر جوانی که شاهد تیراندازی است و با عدم حضور خود در اداره پلیس فرصت اجرای عدالت را به این پدر می دهد، همه افراد عادی هستند که تاثیر عمیقی بر روند داستان دارند.
رییس " جیوانی " با معرفی او به یک لژ فراماسونی زمینه دوری او از خدا و مذهب کاتولیک که انتقام را فقط مخصوص خداوند می داند، فراهم می کند و بدین ترتیب تغییر شخصیتی او وارد فاز جدیدی می شود. هرچند که تماشاگر انتقام جویی او را درک می کند ولی وقتی در پایان فیلم، پس از بحثی کوتاه با مردی جوان و پرخاشگر، به تعقیب او می پردازد، تماشاگر تولد یک دیو را شاهد است .
بازی خوب " آلبرتو سوردی " در نقش " جیوانی " که به راستی تمام بار فیلم بر دوش اوست و کارگردانی خوب " ماریو مونیچلی " اثری را خلق کرده است که تماشای آن با توجه به شباهت های رگه های شخصیتی کاراکتر های فیلم و کنش ها و واکنش های جامعه امروز ایران، برای تماشاگر ایرانی قابل درک و پذیرش است. پدیده " نپوتیسم " یا همان به کارگیری افراد نزدیک در امور آنچنان برای ما ایرانیان آشناست که براحتی اقدامات این پدر را درک خواهیم کرد.
این فیلم حدود 35 سال پیش از تلوزیون پخش شد پس اگر آنرا قبلا دیده اید تماشای دوباره آن می تواند یادآور خاطرات خوبی باشد و اگر آن را ندیده اید " بورژوای کوچک " را از دست ندهید.