تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: درخواست راهنمايي در مورد نام فيلم
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.

با سلام خدمت جناب Lich King

فکر میکنم منظورتون مجموعه داستان های باور نکردنی (با این عنوان پخش میشد) باشه که از شبکه پنج سیما حدود سال 81 و 82 پخش میشد. دوبلور راوی داستان ها، آقای نصرالله مدقالچی بودند.

که چند سری داستان پخش میشد و در انتها راوی میگفتند به نظر شما کدوم داستان واقعیت داشت؟

اتفاقا قسمت انگشتی که در ذهن شما است جز داستان های تخیلی بود.:cheshmak:

صندلی مرگی که بخاطر دارید گویا از داستان های واقعی بود.

سلام به اهالی کافه :به خصوص یاران این انجمن{#smilies.heart}

چند سال پیش در منزل  یکی از خویشاوندان و در یکی از شبکه های خارجی زبان

فیلمی دیدم که زندگی و مرگ زنی را از نگاه متفاوت اطرافیانش نشان می داد.

من هم که خوره ی این جور فیلم هام! {#smilies.biggrin}سریع با دوربین دیجیتالم عکس هایی از صفحه ی T.V گرفتم به رسم یادگار و شاید سرنخی شودبرای یافتن نام و نسخه ی اصلی آن.

به نظر من بازیگر زن  به الیزابت تیلور  می ماند. درست نمی گویم؟

(۱۳۹۶/۲/۱۵ صبح ۰۵:۴۶)شارینگهام نوشته شده: [ -> ]

سلام به اهالی کافه :به خصوص یاران این انجمن{#smilies.heart}

چند سال پیش در منزل  یکی از خویشاوندان و در یکی از شبکه های خارجی زبان

فیلمی دیدم که زندگی و مرگ زنی را از نگاه متفاوت اطرافیانش نشان می داد.

من هم که خوره ی این جور فیلم هام! {#smilies.biggrin}سریع با دوربین دیجیتالم عکس هایی از صفحه ی T.V گرفتم به رسم یادگار و شاید سرنخی شودبرای یافتن نام و نسخه ی اصلی آن.

به نظر من بازیگر زن  به الیزابت تیلور  می ماند. درست نمی گویم؟

این فیلم کنتس پابرهنه است و بازیگر مقابل همفری بوگارت هم اواگاردنر.

(۱۳۹۶/۲/۱۵ عصر ۱۲:۲۸)payizan نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۶/۲/۱۴ عصر ۰۵:۱۲)payizan نوشته شده: [ -> ]

سلام. خسته نباشید تمام دوستان.

عزیزم من زمین و زمان رو به هم دوختم تا این فیلم کوتاه رو پیدا کنم ولی نشد که نشد. تنها امیدم موند همین کافه، لطفا و خواهش من رو ازین سردرگمی پیدا کنید.

چند سال قبل شاید ۱۰ سال یا بیشتر یک انیمیشن کوتاه صامت و سیاه و سفید، رنگی نبود، خیلی تک رنگ بود، شاید طیف سفید تا سیاه داشت.. از تلویزیون پخش شد که یادم نمیاد سینما یک بود، سینما ۴ یا سینما ماورا یا...

کاراکتر داشت از رد پا یا سایه ی خودش فرار میکرد، اول آروم راه میرفتی، بعد تند، بعدش میدوید ولی هر جا میرفتی خوب اون هم باهاش میومد، تا خسته شد و حالا اون داشت دنبال سایه یا رد پای خودش به عقب برمیگشت، ولی باز نمیشد بهش برسه، تا رسید به آیینه و تصویر خودش رو دید، گویا از خودش فرار میکرد و حالا خودش رو پیدا کرد. تو تحلیلش همون صدای ملایم گوینده بود که تحلیل های فیلم ها با صدای. ملایم ایشون پخش میشد، که میگفت، فیلم...... روایت کیست که از خویشتن خویش می‌گریزد، ولی در انتها گویا با خویشتن خویش ملاقات می کند....

خواهش و تقاضا، کلی گشتم، نبود، کمک، SOS, هلپ می!

عزیز آن من رو دریابید...

دوست عزیز " پاییزان "

از طرف خودم به شما خوشامد می گویم. درباره انیمیشن مورد نظر شما دیروز و دیشب جستجویی انجام دادم که نتیجه بخش نبود.

این مطلب را از آن جهت برایتان نوشتم که احساس نکنید توجهی به فیلم شما نشده است، شما در جمع دوستان جدیدتان هستید ولی باید صبور باشید.

(۱۳۹۶/۲/۱۵ عصر ۰۱:۰۶)آناکین اسکای واکر نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۶/۲/۱۵ عصر ۱۲:۲۸)payizan نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۶/۲/۱۴ عصر ۰۵:۱۲)payizan نوشته شده: [ -> ]

سلام. خسته نباشید تمام دوستان.

عزیزم من زمین و زمان رو به هم دوختم تا این فیلم کوتاه رو پیدا کنم ولی نشد که نشد. تنها امیدم موند همین کافه، لطفا و خواهش من رو ازین سردرگمی پیدا کنید.

چند سال قبل شاید ۱۰ سال یا بیشتر یک انیمیشن کوتاه صامت و سیاه و سفید، رنگی نبود، خیلی تک رنگ بود، شاید طیف سفید تا سیاه داشت.. از تلویزیون پخش شد که یادم نمیاد سینما یک بود، سینما ۴ یا سینما ماورا یا...

کاراکتر داشت از رد پا یا سایه ی خودش فرار میکرد، اول آروم راه میرفتی، بعد تند، بعدش میدوید ولی هر جا میرفتی خوب اون هم باهاش میومد، تا خسته شد و حالا اون داشت دنبال سایه یا رد پای خودش به عقب برمیگشت، ولی باز نمیشد بهش برسه، تا رسید به آیینه و تصویر خودش رو دید، گویا از خودش فرار میکرد و حالا خودش رو پیدا کرد. تو تحلیلش همون صدای ملایم گوینده بود که تحلیل های فیلم ها با صدای. ملایم ایشون پخش میشد، که میگفت، فیلم...... روایت کیست که از خویشتن خویش می‌گریزد، ولی در انتها گویا با خویشتن خویش ملاقات می کند....

خواهش و تقاضا، کلی گشتم، نبود، کمک، SOS, هلپ می!

عزیز آن من رو دریابید...

دوست عزیز " پاییزان "

از طرف خودم به شما خوشامد می گویم. درباره انیمیشن مورد نظر شما دیروز و دیشب جستجویی انجام دادم که نتیجه بخش نبود.

این مطلب را از آن جهت برایتان نوشتم که احساس نکنید توجهی به فیلم شما نشده است، شما در جمع دوستان جدیدتان هستید ولی باید صبور باشید.

بارها و بارها ممنون

(۱۳۹۶/۲/۱۶ صبح ۱۱:۱۸)بوچ کسیدی نوشته شده: [ -> ]

 و کماکان بدنبال یافتن این دو فیلم  هستیییییم  .

http://cafeclassic5.ir/showthread.php?ti...1#pid33641

سلام

نام اصلی فیلم مورد نظرتون "مزدور"

Die grosse Treibjagd.1968

در میانه دهه 60، اگر اشتباه نکنم سال 65، دو مرتبه فیلمی با محوریت یک خلبان بمب افکن پخش شد. داستان فیلم به این صورت بود که یکی از هواپیماهای متفقین در مناطق تحت اشغال نیروهای آلمان نازی سقوط می کند. یکی از خلبانان این هواپیما موفق به نجات خود می شود و در یک منطقه جنگلی با چتر فرود می آید و در یک مزرعه پنهان می شود.

از سوی دیگر افسری آلمانی در این منطقه خدمت می کند که خانواده اش را در جریان بمباران مناطق مسکونی در آلمان، از دست داده و به همین دلیل از همه خلبانان متفقین کینه ای عمیق داشته و هر خلبانی را که دستگیر کند، اعدام می کند.

تقابل بین این دو داستان فیلم را رقم می زند. در صحنه ای از این فیلم، دو سرباز آلمانی که برای بازرسی مزرعه آمده بودند توسط مزرعه داران کشته شده و در همان مزرعه دفن شدند و سپس برای پنهان کردن محل دفن آن دو، اسب ها را چندین مرتبه روی آن نقطه پر از گل و لای دواندند تا اثر گودال از بین برود.

اگر از دوستان عزیز، کسی این فیلم را به خاطر دارد و یا سراغی از نام این فیلم دارد، خوشحال می شوم آن را با من تقسیم کند.

(۱۳۹۶/۲/۱۶ صبح ۱۱:۵۷)زینال بندری نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۶/۲/۱۶ صبح ۱۱:۱۸)بوچ کسیدی نوشته شده: [ -> ]

 و کماکان بدنبال یافتن این دو فیلم  هستیییییم  .

http://cafeclassic5.ir/showthread.php?ti...1#pid33641

سلام

نام اصلی فیلم مورد نظرتون "مزدور"

Die grosse Treibjagd.1968

زینال بندری عزیز واقعا ممنونم . درسته دقیقا همین فیلم هست . خیلی ممنون که کمک کردی و جماعتی را از دل نگرانی و سرگردانی در آوردی . تشکر فراوان بنده و دوستانی که دنبال این فیلم بودن رو بپذیرید .

براوو

---------------------------------------

https://www.picclickimg.com/d/l400/pict/132023818412_/1968-Vintage-Film-Poster-The-Last-Mercenary-El.jpg

فیلم با نام انگلیسیThe Last Mercenary 1968

کارگزدان : مل ویلز

بازیگران اصلی : ری دانتون  , پاسکال پتی

موسیقی : برونو نیکولای

محصول مشترک اسپانیا , ایتالیا و آلمان  , سال 1968

زمان فیلم : 99 دقیقه

(۱۳۹۶/۲/۱۷ عصر ۱۲:۰۴)آناکین اسکای واکر نوشته شده: [ -> ]

در میانه دهه 60، اگر اشتباه نکنم سال 65، دو مرتبه فیلمی با محوریت یک خلبان بمب افکن پخش شد. داستان فیلم به این صورت بود که یکی از هواپیماهای متفقین در مناطق تحت اشغال نیروهای آلمان نازی سقوط می کند. یکی از خلبانان این هواپیما موفق به نجات خود می شود و در یک منطقه جنگلی با چتر فرود می آید و در یک مزرعه پنهان می شود.

از سوی دیگر افسری آلمانی در این منطقه خدمت می کند که خانواده اش را در جریان بمباران مناطق مسکونی در آلمان، از دست داده و به همین دلیل از همه خلبانان متفقین کینه ای عمیق داشته و هر خلبانی را که دستگیر کند، اعدام می کند.

تقابل بین این دو داستان فیلم را رقم می زند. در صحنه ای از این فیلم، دو سرباز آلمانی که برای بازرسی مزرعه آمده بودند توسط مزرعه داران کشته شده و در همان مزرعه دفن شدند و سپس برای پنهان کردن محل دفن آن دو، اسب ها را چندین مرتبه روی آن نقطه پر از گل و لای دواندند تا اثر گودال از بین برود.

اگر از دوستان عزیز، کسی این فیلم را به خاطر دارد و یا سراغی از نام این فیلم دارد، خوشحال می شوم آن را با من تقسیم کند.

سلام دوست گرامی.

ممکن است فیلم مورد نظر شما این فیلم باشد:

Brady's escape (1983)

سلام

راست گفته اند که « دل به دل راه دارد.»

همین امروز بود که به یاد این فیلم افتادم و قصد داشتم تا با درج نشانه هایش ، درخواست راهنمایی نام  آن را ارسال کنم که البته دوست عزیزمان آناکین اسکای واکر پیش دستی کردند!

نام فیلم:نجات برادی BRADY`S  ESCAPE

محصول مشترک انگلیس-آلمان_مجارستان به سال 1983

آخرین باری که این فیلم را دیدم، تابستان ۱۳۶۷بود.

تا آن جا که حافظه داخلی من! یاری می کند ،داستان از این قرار است:

در یک جدال هوایی ،هواپیمایی متعلق به نیروی هوایی انگستان آسیب جدی می بیند. خلبان و کمک خلبان با چترنجات فرود می آیند .کمک خلبان در هنگام فرود صدمه می بیند.خلبان که نامش «برادی» است، خود و دوستش را در دشتی که مرکز پرورش اسب مجار است ،می بیند و به حالت تسلیم از آن ها کمک می خواهد. مجار ها به آن دو پناه می دهند و پزشک زنی را خبر می کنند که انگلیسی می داند و  ضمن مداوا ، موقعیت آنجا را برای برادی شرح می دهد. پزشک پیشنهاد می دهد برای مدتی در دهکده ی مجار ها مخفی شوند.کمک خلبان بر اثر شدت جراحات می میرد. روز بعد ،آلمانی ها به آنجا می آیند. پرورش دهندگان اسب،یک دست لباس محلی خودشان را به او می دهند تا شناخته نشود.افسر آلمانی چیزی نمی یابد و خشم خود را با کشتن سگ های مجارها نشان می دهد.

برادی با پسری مجار دوست می شود و به کمک او اسب سواری را یاد می گیرد.

همین طور کمی از زبان مجاری،مثل «کازلا»یعنی متشکرم!

پزشک زن مقدمات فرار برادی را فراهم می‌کند ،اما در ایستگاه  قطار ، دو  مأمور مخفی نازی ها ، او را دستگیر می کنند. پسر مجار ، با زدن شلاق به صورت آن دو مأمور ،برادی را  نجات می دهد و با اسب می گریزند.در تعقیب و گریز ،برادی، آن دو مأمور را می کشد. مجار ها ،کمک می کنند تا آثار قتل ،محو شود، اتومبیل به داخل رودخانه و جسدها به زیر خاک ، و  دواندن اسب ها به روی خاک.

اما افسر آلمانی با روی آب آمدن اتومبیل ، همکاری مجار ها را می فهمد و...

ای بابا... من که همه ی فیلم را تعریف کردم!{#smilies.smile}

شرمنده ام...راست گفته اند:

«شنونده ، گوینده را به سر ذوق می آورد. »

به هر حال از آناکین اسکای واکربابت یادآوری

و از  دوست گرامی فین رود فلاگوند

بابت یافتن فیلم تشکر می کنم و می گویم:

                         {#smilies.blush}  KAZELA

(۱۳۹۶/۲/۱۷ عصر ۰۹:۳۱)فین رود فلاگوند نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۶/۲/۱۷ عصر ۱۲:۰۴)آناکین اسکای واکر نوشته شده: [ -> ]

در میانه دهه 60، اگر اشتباه نکنم سال 65، دو مرتبه فیلمی با محوریت یک خلبان بمب افکن پخش شد. داستان فیلم به این صورت بود که یکی از هواپیماهای متفقین در مناطق تحت اشغال نیروهای آلمان نازی سقوط می کند. یکی از خلبانان این هواپیما موفق به نجات خود می شود و در یک منطقه جنگلی با چتر فرود می آید و در یک مزرعه پنهان می شود.

از سوی دیگر افسری آلمانی در این منطقه خدمت می کند که خانواده اش را در جریان بمباران مناطق مسکونی در آلمان، از دست داده و به همین دلیل از همه خلبانان متفقین کینه ای عمیق داشته و هر خلبانی را که دستگیر کند، اعدام می کند.

تقابل بین این دو داستان فیلم را رقم می زند. در صحنه ای از این فیلم، دو سرباز آلمانی که برای بازرسی مزرعه آمده بودند توسط مزرعه داران کشته شده و در همان مزرعه دفن شدند و سپس برای پنهان کردن محل دفن آن دو، اسب ها را چندین مرتبه روی آن نقطه پر از گل و لای دواندند تا اثر گودال از بین برود.

اگر از دوستان عزیز، کسی این فیلم را به خاطر دارد و یا سراغی از نام این فیلم دارد، خوشحال می شوم آن را با من تقسیم کند.

سلام دوست گرامی.

ممکن است فیلم مورد نظر شما این فیلم باشد:

Brady's escape (1983)

دوست عزیزم " فین رود فلاگوند "

می دانستم " اِلف " ها تیراندازان خوبی هستند! کلمه " ممکن " رو حذف کنید، دوباره به هدف زدید!

متشکرم دوست من.

(۱۳۹۶/۲/۱۵ عصر ۰۱:۰۶)آناکین اسکای واکر نوشته شده: [ -> ]

دوست عزیز " پاییزان "

از طرف خودم به شما خوشامد می گویم. درباره انیمیشن مورد نظر شما دیروز و دیشب جستجویی انجام دادم که نتیجه بخش نبود.

این مطلب را از آن جهت برایتان نوشتم که احساس نکنید توجهی به فیلم شما نشده است، شما در جمع دوستان جدیدتان هستید ولی باید صبور باشید.

 لطفا من رو دریابید.... 

(۱۳۹۶/۲/۱۹ صبح ۰۱:۳۸)payizan نوشته شده: [ -> ]

 لطفا من رو دریابید.... 

[/quote]

دوست عزیزم " پاییزان "

طی دو روز گذشته در جستجوی گمشده شما بودم ولی هنوز به آن دست پیدا نکرده ام. آیا چیز دیگری را از آن به یاد دارید ؟ مانند کشور سازنده ، نوع انیمیشن یا هر چیز دیگری ؟

صامت، سیاه سفید، از تلویزیون ایران پخش شد، انیمیشن کوتاه معنا گرا بود، و دیگر هیچ

(۱۳۹۶/۲/۸ عصر ۱۱:۰۴)شارینگهام نوشته شده: [ -> ]

سلام

وقت بخیر

باز هم حماسه ای دیگر از دوست عزیزمان

آناکین اسکای واکر

حال که چنین است ،لطف کنید و این گمشده ی سی ساله ام را هم پیدا کنید.

البته این کپی پست من در سال گذشته بوده که مجددا ارسال می کنم:

طبق معمول ؛در جستجوی یک فیلم دهه شصتی هستم.

درباره مبارزات مردم فرانسه در بحبوحه جنگ جهانی دوم با آلمان نازی

احتمال زیاد ،محصول خود فرانسه

چون بازیگر نقش اولش خیلی به لینو ونتورا___.   راجر هنین

خلاصه داستان:

ارتش آلمان قصد دارد تا یک محموله حساس بنزین را با قطار به نیروهای درگیر در جنگ برساند.برای رسیدن به این هدف،از پوشش قطار حمل مجروحان استفاده می کند.

نهضت مقاومت مردم فرانسه،سه تا آدم زرنگ را مأمور انهدام قطار می کند.یکی از آن ها عکاسی است که آلمانی ها در مغازه اش یک مسلسل کشف می کنند ،وقتی ازش می پرسند: این چیه ؟ جواب می دهد: دستگاه چاپه!

سرکرده اشان هم فکر کنم اسمش ، رابرت بود.به لینو ونتورا  خیلی شباهت  داشت.

در پایان ،با جا زدن خود به جای لوکوموتیو ران و کمک هایش،قطار را از خط اصلی خارج و منفجر می کنند.

یادم هست که درپاییز ۱۳۶۶ در سینما دیدم، اسمش رو مقاومت گفتند.ولی هرچه گشتم،چیزی عایدم نشد.

مثل همیشه ،نیازمند اسم لاتین آن هستم..

دوستان عزیزم

متاسفانه تا این لحظه این گمشده دوست عزیزم " کاپیتان شارینگهام " خودش را نشان نداده است. در جهت انجام وظیفه، در یاری رساندن به ایشان، در رسیدن به گمشده شان ، طی یک پیام خصوصی وب سایتی به ایشان معرفی شد که شامل 140 فیلم مرتبط با قطار و راه آهن است. به پیشنهاد ایشان این سایت در اینجا نیز معرفی می گردد تا دوستان دیگر نیز آن را مرور کنند.

http://www.railserve.com/trainmovies/

(۱۳۹۶/۲/۱ عصر ۰۳:۴۴)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

دنبال مشخصات یه فیلمی‌ام از سینمای شوروی [یا بلوک شرق]، که تحت عنوان «ستاره»، بیست سال پیش از تلویزیون پخش شده بود.

داستان فیلم درباره‌ی دختر کوچکی بود به نام "ساناز" [احتمالاً در دوبله عوض شده] ـ که مادرش پزشک و پدرش یک دامپزشک بود. ساناز، صبحانه را با پدر و مادرش میخورد و بعد مادرش با عجله از او خداحافظی میکند و بسوی بیمارستان محل کارش میرود. ساناز هم همراه پدرش بسوی مدرسه میرود. ولی آمبولانسی که مادر ساناز در آن است، در اثر لغزندگی جاده‌ی برفی، از کنترل راننده خارج شده و با یک کامیون تصادف میکند و مادر ساناز می‌میرد. دختر از مدرسه خارج میشود و پدرش را به انتظار می‌بیند. پدر، غمگین است و وقتی به خانه میرسند به ساناز میگوید که مادرش برای همیشه آنها را ترک کرده و مُرده است. دخترک امّا برعکس پدر، نمی‌گرید؛ بلکه با نگاهی دلسوزانه پدرش را که گریه میکند می‌نگرد و استوارانه میگوید که مادرش دوباره برمیگردد.

شش ماه بعد، یک دختر جوان که متخصص کشف ستاره‌های خردسال برای سینماست، در جستجوی یک هنرپیشه‌ی خردسال برای فیلم تازه‌اش، بطور اتفاقی با ساناز که در پارک به کبوتران دانه میدهد، روبرو میشود و از او میخواهد که به استودیو بیاید. ولی برخلاف انتظارش، ساناز کوچکترین اشتیاقی نشان نمیدهد: «به جای من، دوستم ناتاشا را ببرید که سینما را هم دوست دارد و عاشق سینماست!»

ساناز به خانه میرود و موضوع را با پدرش در میان میگذارد. پدر، او را تشویق میکند ولی ساناز همچنان اشتیاقی ندارد و کمک کردن به پدرش در امور خانه را مقدم میدارد: «باید امشب شام درست کنم. پدر، شما یک دامپزشک‌ـید و زحمت میکشید، امّا آنها (فیلمسازان) چه؟!»

در نهایت، ساناز به همراه پدرش برای تست دادن به پیش کارگردان فیلم در استودیو میروند و کارگردان، طی صحبتی با او، می‌پسنددش ـ به ویژه اینکه او را دختری استوار می‌بیند. ساناز به کارگردان می‌گوید که قصد دارد در آینده یک پزشک شود.

به هر حال، فیلمبرداری شروع میشود؛ امّا پیش از آن، "ورا" ، هنرپیشه‌ی زنی که قرار است نقش مادر ساناز را بازی کند، به خانه‌ی آنها میآید تا کمی با ساناز آشنا شود. امّا ساناز به سردی با او برخورد میکند ـ چون او اصلاً شبیه مادرش نیست و سیگار میکشد.

در حین فیلمبرداری، ساناز نمیتواند بخوبی نقش‌اش را بازی کند ـ به واقع، اصلاً بازی نمیکند. کار ِ گروه، متوقف میماند. ورا متوجه میشود که مادر ساناز مُرده و اینکه داستان این فیلم، شبیه داستان زندگی خودِ ساناز است. ورا طی صحبتی با کارگردان، رضایت او را میگیرد که ساناز دیالوگ‌های مورد علاقه‌ی خود را خطاب به مادرش بگوید و اینکه در پایان، ورا (یعنی مادر ساناز در فیلم) زنده بماند.

در سکانس پایانی، ساناز، نقش خود را بصورتی عالی بازی میکند ـ طوریکه کل گروه فیلمبرداری، متأثر میشوند. ساناز، داستان فیلم را که شبیه به زندگی خودش بوده، تغییر داده و در پایان، مادرش را به زندگی بازگردانده: «ورا، من تورو زنده کردم!»

---------------------------

پی‌نوشت: در جوانی، چند تا دفتر داشتم که داستان فیلم‌ها را بعدِ دیدن، توش می‌نوشتم. الان دوتاش برام باقی مونده. فیلم سـتاره را تلویزیون در تاریخ سه‌شنبه، 25 دی ماهِ 75 پخش کرده بود.

دوستان، ما رو هم دریابید!

(۱۳۹۶/۲/۲۰ عصر ۰۱:۲۳)برادر ارکیده نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۶/۲/۱۹ صبح ۱۱:۲۳)آناکین اسکای واکر نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۶/۲/۱۹ صبح ۱۰:۲۲)برادر ارکیده نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۴/۹/۴ عصر ۰۴:۳۹)Classic نوشته شده: [ -> ]

این تاپیک  برای کاربران تازه ثبت نام کرده می باشد.

این تاپیک صرفا برای کاربران کافه  قابل دیدن می باشد.

لطفا پس از رعایت مراحل ثبت نام شامل نام کاربری مناسب , انتخاب عکس مناسب و تکمیل پروفایل , تقاضای عضویت خود را همراه با معرفی خود در اینجا بنویسید.

روش عضویت در کافه

با سلام خواهش می کنم با عضویت اینجانب در این کافه موافقت فرمایید و ضمنا به سئوالم لطفا پاسخ دهید: در اوایل دهه هفتاد تلویزیون فیلمی را چند بار پخش کرد که داستانش این بود: سه نفر مالک کشتی مسافربری به اسم سندی هوک بودند که در بنادر اسکاندیناوی (اگه درست یادم باشه) مسافر جابجا می کردند. اینها البته آدمهای شیادی هم بودند و گاهی از مسافرها دزدی هم می کردند. تا اینکه به طور اتفاقی در یکی از جزایر متروک به مقداری کابل با ارزش برخورد می کنند و بدون اطلاع از اینکه این کابلها مال تاسیسات جاسوسی روسها است آنها را می دزدند و روسها هم می فهمند و دو نفر از آنها می کشند و .. لطفا اسم فیلم و نام کارگردان رو اگه می دونید بفرمایید. ممنون از لطفتون

دوست عزیزم " برادر ارکیده "

گمشده شما درب خانه تان را می زند! نام فیلم مورد نظر " کمربند اوریون " به انگلیسی " Orion's Belt " محصول 1985 است .

از تماشای این فیلم لذت ببرید، من هم از کاپوچینوی خودم لذت خواهم برد.

از لطفتون بی اندازه ممنونم. البته در اینتر نت هرچی گشتم اثری از این فیلم ندیدم. فکر کنم در ایران به اسم سرزمین آفتاب نیمه شب نمایش داده بودن. که با این عنوان هم در اینترنت چیزی گیرم نیومد اسم کارگردان می دونید چیه؟

خواهش می کنم دوست من.

این فیلم در دو نسخه نروژی و انگلیسی تهیه شده و دو کارگردان مختلف داشته است. کارگردانی نسخه نروژی را " Ola Solum " و نسخه انگلیسی را " Tristan De Vere Cole " بر عهده داشته اند.

اطلاعات بیشتر را در از دو لینک زیر کسب کنید :

https://en.wikipedia.org/wiki/Orion%27s_Belt_(film)

http://www.imdb.com/title/tt0089740/?ref_=fn_al_tt_1

لطفا از " سروان رنو " عزیز درخواست کنید تا این پست را به تاپیک مربوطه منتقل کنند.

سلام و درود به دوستان عزیز کافه اگه ممکنه بازم من رو در پیدا کردن اسم فیلم راهنمایی کنید سپاس

یه فیلمی چندسال پیش دیدم یه اینه جادویی وجود داشت که به یک سرزمین دیگه ای میرفت.از طریق اون اینه یه سگ به زمان ما اومده بود.اون سگ قبلا شاهزاده بوده که توسط ملکه جادوگر به سگ تبدیل شده بود. بعد یه مرد و دخترش با این سگ روبه رو میشن و میرن به زمان اونها تا به سگه کمک کنن. اخر فیلم معلوم میشه ملکه مادر دختره بوده قکر میکنم اسمش تو مایه های هفت فرمانروایی افسانه رویاها بود . فقط همین یادمه اگه ممکنه کمک کنید

(۱۳۹۶/۲/۲۱ عصر ۰۷:۴۲)اوچیها ایتاچی نوشته شده: [ -> ]

سلام و درود به دوستان عزیز کافه اگه ممکنه بازم من رو در پیدا کردن اسم فیلم راهنمایی کنید سپاس

یه فیلمی چندسال پیش دیدم یه اینه جادویی وجود داشت که به یک سرزمین دیگه ای میرفت.از طریق اون اینه یه سگ به زمان ما اومده بود.اون سگ قبلا شاهزاده بوده که توسط ملکه جادوگر به سگ تبدیل شده بود. بعد یه مرد و دخترش با این سگ روبه رو میشن و میرن به زمان اونها تا به سگه کمک کنن. اخر فیلم معلوم میشه ملکه مادر دختره بوده قکر میکنم اسمش تو مایه های هفت فرمانروایی افسانه رویاها بود . فقط همین یادمه اگه ممکنه کمک کنید

سلام.

شاید این باشه:

the 10th kingdom

(2000)

آدرس های مرجع