سلام دوستان. اینجانب چند تا دیگه از گمشده هام را مطرح می کنم به امید پیدا شدن.
یادمه فیلمی بود اگر اشتباه نکنم درباره یک سیاستمدار و خانواده اش. اون آقا انگار به خاطر کارش از زن و فرزندانش دور افتاده بود. چیز زیادی از فیلم یادم نیست. اما یکی از بخش های انتهایی فیلم رو یادمه که سکانسی احساسی بود. زن داره وسایلش رو جمع می کنه که با فرزندانش خونه شوهرش رو ترک کنه که فکر کنم پسرش صداش میزنه و بهش می گه بابا توی تلویزیونه. شوهرش در تلویزیون داشت از زنش عذرخواهی می کرد و اگر درست یادم باشه می گفت که انسان نباید کار و یا جنبه های دیگه زندگی رو فدای خانواده اش بکنه. احتمالا سال 1379 شب از شبکه سه پخش شد.
فیلم دیگری پخش شد فکر کنم سال 80 یا 81 از شبکه یک. درباره اوایل و یا اواسط قرن بیستم بود. پسر بچه حدودا هشت ساله که انگار والدینش رو از دست داده بود با چند زن بزرگسال که فکر کنم خواهر بودند زندگی می کرد. فکر کنم نسبت خانوادگی با اون بچه داشتند. بچه با یکی از زنها ارتباط خوبی داشت و هم رو درک می کردند. اما سایر خواهر ها اون رو دیوانه و یا همچین چیزی خطاب می کردند. زنها می خواستند بچه رو به مدرسه شبانه روزی بفرستند ولی خواهرشون مخالف بود. در نهایت بچه با ماشین به مدرسه فرستاده میشه در حالی که یک راوی که مثلا صدای دوران جوانی اون بچه بود می گفت که همه اون پیرزن رو دیوانه خطاب می کردند و کسی درکش نمی کرد اما از نظر من اون عاقل ترین انسانی بود که در تمام عمرم دیدم و هیچگاه از یادش نبردم. اینجا فیلم تمام میشه.
فیلمی جنایی و شاید آلمانی. یک سکانسش یک پلیس در حالی که داره با یه خلافکار حرف می زنه که بچه های اون خلافکار که دو تا پسر بچه بودند داشتند بازی می کردند. یادمه پلیسه به پدر بچه ها می گفت می خوای به بچه هات بگم که باباشون چکاره است. مرد خلافکار التماس می کرد که چیزی به بچه هاش نگه و در نهایت هم نمی گه. فکر کنم سال 79 پخش شد.
فیلمی شاید در مورد زمان جنگ جهانی که مردی یکی را می کشه و با دوچرخه قصد فرار داره ولی می گیرنش و در یک اتاق شکنجه اش می کردند که کلی فریاد می زد. اینم همون دوروبر سال 79 بود.
فیلمی همون سال هفتاد و نه، هشتاد پخش شد درباره مادری تنها با پسر بچه بیمارش زندگی می کرد و ازش مراقبت می کرد. منظورم فیلم خطر از دست دادن تو با بازی مریل استریپ نیست.
همان زمان هم فیلمی بود درباره مردی که با پسر یا دخترش زندگی می کنه. مرده نابینا میشه. اما دوست نداره فرزندش بهش کمک کنه. در واقع نمی خواد باور کنه که مستقل نیست و حتما به کمک احتیاج داره.
سال هشتاد و سه هم فیلمی دیدم درباره زنی که شوهرش فلج میشه و اون هم هوای شوهرشو داره و هم مسئولیت زندگی شونو بر عهده می گیره.
فیلمی باز همان سال هشتاد و سه درباره زنی که با بچه هاش زندگی می کنه که با ناحق و شاید به خاطر طلب به زندان می افته.
فیلم دیگری که توش یک حاکم و یا دیکتاتور داره آواز می خونه و ادا در میاره که زیردستاش فکر می کنند دیوانه شده. شاید اون حاکم پسرش را هم کشته بود. درست یادم نمی آید. انگار سال 75 یا 76 چند باری جمعه از شبکه یک پخش شد. البته در مورد سال پخش مطمئن نیستم.
فیلم درباره یک مرد که با یک زن و پسر بچه اش آشنا میشه. اولش توی خونه اونها بود. بعد که آدم بدها می یایند فرار می کنند. یادمه اواخر فیلم مرده می خواست با یک چیزی مثل موشک اونها را بزنه بشون گفت عوضی ها الان حسابتون رو می رسم. همون موقع پسر بچه به مادرش گفت وای حرف بد زد!( منظور همون کلمه عوضی بود). همون دوروبر سال هشتاد پخش شد. جمعه از شبکه یک.
فیلمی نیمه دوم دهه هفتاد باز هم جمعه بعد از ظهر دیدم. چند جوان حدودا بیست ساله قصد داشتند آدم ربایی کنند. البته مطمئنم فیلم suicide kings نبود.
چند تا فیلم دیگه که چون اوایل دهه هفتاد دیدم تنها در حد یک سکانس ازشون یادم مونده.
مردی با یک مرد دیگه آشنا میشه. شب رو توی خونش می خوابه. وقتی که از خواب بلند میشه صاحب خانه را نمی بینه. از خانم صاحب خانه در موردش سوال می کنه و اون خانم بهش میگه که شوهرم صبح زود از خونه زد بیرون. اینم فورا خونه را ترک می کنه.
فیلم دیگری در مورد مردی که خواب می بینه که یک اژدها و یا دایناسور رو از شهر بیرون کرده. صبح وقتی اون مرد با دیگران داره حرف می زنه و باهاش جروبحث می کنند به شوخی بهشون میگه که خجالت بکشید من شما رو از دست هیولا نجات دادم. البته فیلم در چارچوب واقعیت بود و هیولا نداشت. فقط خوابی بود که اون یارو دیده بود.
فیلم یک پیرمرد کارمند که چیزی به بازنشستگی اش نمونده و از کار اخراج میشه و بهشون میگه من می دونم این کاریه که با همه کارمنداتون می کنید. قبل از بازنشستگی اخراجشون می کنید تا مجبور نباشید حقوق بازنشستگی بهشون بدید. با ناراحتی میاد خونه و خبر اخراجش رو میده و دیگه چیری یادم نیست!!!
متاسفانه اطلاعاتی که در مورد بعضی از این فیلمها دادم اونقدر کوتاهه که تنها کسانی که این فیلم ها را تازه دیدند و یا به هر دلیلی سکانس ها را حفظ هستند یادشون خواهد بود. ولی بازم همین اطلاعات بهتر از هیچی.