تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: درخواست راهنمايي در مورد نام فيلم
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.

چندی پیش دوست عزیزمان جناب ماهیگیر درخواست نام فیلمی را به شرح زیر کرده بودند:

جناب ماهیگیر: اما در مورد این فیلم باید بگم که من اینو خوب یادمه. اگر اشتباه نکنم درباره آلمان شرقی و غربی بود. در ابتدای فیلم شخصیت اصلی گویا در 58 سالگی سکته می کنه و این بهانه ای میشه برای مرور زندگیش. از دوران کودکی تا جوانیش که دیگه زندگی خفت بار در کشورش را تحمل نمی کنه و از اون جا میره یک کشور دیگه. کار و ازدواج می کنه بچه دار میشه. سالها بعد باباش که دیگه خیلی ناتوان و سالخورده شده میاد دنبالش و  بهش میگه برگرد ولی فرزندش قبول نمی کنه و میگه من دیگه خونه و زندگی تشکیل دادم. از طرفی هم اختلاف خانوادگی با همسر و بچه هاش هم داشت. تا آخر فیلم که دوباره سکته کردنش را نشون میده و می میره. اگر چه من هم هنوز نتونستم چیزی ازش بیابم. ولی احتمالا فیلم آلمانی بود.

جناب ماهیگیر عزیز این فیلم در فروردین ماه سال 1379 با نام کوپکه از تلویزیون پخش شده. همانطور که خودتان نیز اشاره کردید، این فیلم محصول کشور آلمان به سال 1996 است https://www.imdb.com/title/tt0116806/. جالبه که در لینک IMDB هیچ خلاصه ای از آن ذکر نشده اما توضیحات شما کلیات فیلم را در بر دارد. مردی 58 ساله به نام کوپکه پشت فرمان دچار سکته قلبی شده و زندگی او به صورت فلش یک مرور می شود. در دوره کودکی او آلمان توسط متفقین اشغال شده  و او علی رغم اشتیاق به تحصیل مطابق سیاست های سوسیالیستی مجبور به کار می شود. نهایت به آلمان غربی رفته و همانجا زندگیش را می سازد و به علت پر کار بودن فراوان در اثر سکته پشت فرمان می میرد. من تلوبیون را نیز سرچ کردم اما اثری از این فیلم نبود و این بدین معناست که در سالهای اخیر این فیلم به صورت فیلم تکراری مجددا پخش نشده است.

با آرزوی سلامتی برای همه دوستان خوب انجمن

(۱۳۹۹/۳/۲۷ عصر ۱۱:۳۶)مامفی نوشته شده: [ -> ]

چندی پیش دوست عزیزمان جناب ماهیگیر درخواست نام فیلمی را به شرح زیر کرده بودند:

جناب ماهیگیر: اما در مورد این فیلم باید بگم که من اینو خوب یادمه. اگر اشتباه نکنم درباره آلمان شرقی و غربی بود. در ابتدای فیلم شخصیت اصلی گویا در 58 سالگی سکته می کنه و این بهانه ای میشه برای مرور زندگیش. از دوران کودکی تا جوانیش که دیگه زندگی خفت بار در کشورش را تحمل نمی کنه و از اون جا میره یک کشور دیگه. کار و ازدواج می کنه بچه دار میشه. سالها بعد باباش که دیگه خیلی ناتوان و سالخورده شده میاد دنبالش و  بهش میگه برگرد ولی فرزندش قبول نمی کنه و میگه من دیگه خونه و زندگی تشکیل دادم. از طرفی هم اختلاف خانوادگی با همسر و بچه هاش هم داشت. تا آخر فیلم که دوباره سکته کردنش را نشون میده و می میره. اگر چه من هم هنوز نتونستم چیزی ازش بیابم. ولی احتمالا فیلم آلمانی بود.

جناب ماهیگیر عزیز این فیلم در فروردین ماه سال 1379 با نام کوپکه از تلویزیون پخش شده. همانطور که خودتان نیز اشاره کردید، این فیلم محصول کشور آلمان به سال 1996 است https://www.imdb.com/title/tt0116806/. جالبه که در لینک IMDB هیچ خلاصه ای از آن ذکر نشده اما توضیحات شما کلیات فیلم را در بر دارد. مردی 58 ساله به نام کوپکه پشت فرمان دچار سکته قلبی شده و زندگی او به صورت فلش یک مرور می شود. در دوره کودکی او آلمان توسط متفقین اشغال شده  و او علی رغم اشتیاق به تحصیل مطابق سیاست های سوسیالیستی مجبور به کار می شود. نهایت به آلمان غربی رفته و همانجا زندگیش را می سازد و به علت پر کار بودن فراوان در اثر سکته پشت فرمان می میرد. من تلوبیون را نیز سرچ کردم اما اثری از این فیلم نبود و این بدین معناست که در سالهای اخیر این فیلم به صورت فیلم تکراری مجددا پخش نشده است.

با آرزوی سلامتی برای همه دوستان خوب انجمن

سلام و تشکر

جناب مامفی گرامی باز هم مارو شرمنده کردید:heart:

جناب لوی مک گرگور: فیلم ششم. فیلمی که به نام پسری به نام میشل پخش شد. پسر بچه ای بسیار بازیگوش و دردسر ساز که با خواهرش و پدر و مادر بسیار کهنسالش زندگی می کنه. اونها یک زن جوان خدمتکار به نام مینا داشتند که یک مرد قراره باهاش ازدواج کنه. میشل کوچولو در طول فیلم با زرنگی صاحب یک اسب هم میشه.

دوست عزیز سلام. مورد ششم رو پیدا کردم. فیلمی به نام پسری به نام میشل ساخت مشترک سوئد و آلمان غربی به سال 1971 که در تابستان 1379 از تلویزیون پخش شده. https://www.imdb.com/showtimes/title/tt0067047/DE/66503

خالق داستان این فیلم خانم آسترید لیندگرن سوئدی نویسنده داستانهای کودکان است که مجموعه فیلمهای پی پی جوراب بلنده نیز بر اساس نوشته های ایشان تهیه شده. 

انشالله سایر گم گشته های شما نیز پیدا شود.

با آرزوی سلامتی و توفیق برای همگی دوستان

در ضمن جناب ماهیگیر عزیز اختیار دارید. دشمنتان شرمنده {#smilies.smile}

(۱۳۹۹/۳/۲۸ عصر ۱۲:۱۴)مامفی نوشته شده: [ -> ]

جناب لوی مک گرگور: فیلم ششم. فیلمی که به نام پسری به نام میشل پخش شد. پسر بچه ای بسیار بازیگوش و دردسر ساز که با خواهرش و پدر و مادر بسیار کهنسالش زندگی می کنه. اونها یک زن جوان خدمتکار به نام مینا داشتند که یک مرد قراره باهاش ازدواج کنه. میشل کوچولو در طول فیلم با زرنگی صاحب یک اسب هم میشه.

دوست عزیز سلام. مورد ششم رو پیدا کردم. فیلمی به نام پسری به نام میشل ساخت مشترک سوئد و آلمان غربی به سال 1971 که در تابستان 1379 از تلویزیون پخش شده. https://www.imdb.com/showtimes/title/tt0067047/DE/66503

خالق داستان این فیلم خانم آسترید لیندگرن سوئدی نویسنده داستانهای کودکان است که مجموعه فیلمهای پی پی جوراب بلنده نیز بر اساس نوشته های ایشان تهیه شده. 

انشالله سایر گم گشته های شما نیز پیدا شود.

با آرزوی سلامتی و توفیق برای همگی دوستان

در ضمن جناب ماهیگیر عزیز اختیار دارید. دشمنتان شرمنده {#smilies.smile}

سلام دوست گرامی مامفی. بسیار و بسیار از کمک های ارزنده تان متشکرم. توانایی شما در پیدا کردن لینک فیلمها ستونی است.

البته با مطالعه بخشی از داستان فیلم در سایت ای ام دی بی به این نتیجه زسیدم که فیلم مورد نظر من که سالها پیش دیده بودم این یکی بوده و البته یک سال بعد از آن فیلم با همان گروه قبلی ساخته شده است.

https://m.imdb.com/title/tt0070463/

اما مسلما بدون کمک و راهنمایی شما ممکن نبود بتوانم پیدایش کنم. سپاس دوباره.

به نام خدا

درود بر یاران دیرین

چند فیلمی که از دیرباز فکرم را مشغول کرده بود،به سمع و نظرتان می رسانم.

از آن جایی که صحنه هایی از فیلم های گمشده ام را در دست داشتم، در سایت آپارات بارگذاری کردم تا شما دوستان راحت تر به نام گمشده ی آن پی ببرید.:rolleyes:

1- فیلم ایرانی و قدیمی شیلات-نمای افتتاحیه
با هنرنمایی زنده یاد مهین شهابی
نمای اتاق پذیرایی با صدای تلویزیون که در حال پخش یک فیلم وسترن است.نام فیلم لطفا":llerr 

https://www.aparat.com/v/bHLOS

2-فیلم در فیلم اجاره نشین ها:سکانسی که منوچهر حامدی وارد خانه می شود و هم زمان ،اکبر،پسر عباس آقا(عزت الله انتظامی) دارد فیلم اکشنی تماشا می کند.

هنرپیشه ای که بطری به سرش می خورد و خم به ابرو نمی آورد ،به گمانم همان پاگنده است.نظر شما چیست؟shakkk!

https://www.aparat.com/v/7jrxC

3-گلچین فیلم رزمی:سکانس پایانی از یک فیلم مربوط به شرق آسیا-احتمالا" هنگ کنگ-حدود 10 سال پیش از شبکه 3 پخش شد و من درآن موقع با استفاده از نرم افزار کارت تی وی آن را ضبط و به سی دی تبدیل کردم.
در این دوران قرنطینه ،آرشیو خود را مرور می کردم که به این سکانس مهیج برخوردم.
اگر اسمش را هم پیدا نکردید،در عوض یک فلاش بک به تصویر شبکه 3 در یک دهه قبل انجام داده اید.

https://www.aparat.com/v/EiM9q

4-این فیلم را در آپارات یافتم که برای خودم جالب بود:

تفنگ های هفت دلاور

من هفت دلاور و بازگشت هفت دلاور را دیده ام، ولی تفنگ ها... را نه!

لطفا" اسم اصلی آن را راهنمایی کنید.

https://www.aparat.com/v/iVIOA

سخن آخر:

سفارش می کنم که لوح فشرده های  آرشیو خود را اعم ازCD  یا DVD را دور نریزید.چون هیچ اطمینانی به این هاردهای کذایی نیست.اگر هارد از بین برود، تمام فیلم های شما پریده،ولی اگر یک DVD خش بردارد،فقط یک فیلم را از دست داده اید.

خود اینجانب تابه حال 2هاردم به فنا رفته و به هیچ عنوان محتویاتش که حاصل چندسال جمع آوری بود،به دستم برنگشت!cryyy!در عوض فیلمی بر رویCD  با مارک کم نام و نشان دارم که از سال 1382 تاکنون یک خش بر روی آن نیفتاده و کیفیتش همچنان عالی مانده است.taeed

مخلص کلام:هرچیز که خار آید،روزی به کار آید.

ارادتمند شما:شارینگهام
 

(۱۳۹۹/۳/۲۹ صبح ۰۲:۲۵)شارینگهام نوشته شده: [ -> ]

به نام خدا

درود بر یاران دیرین

چند فیلمی که از دیرباز فکرم را مشغول کرده بود،به سمع و نظرتان می رسانم.

از آن جایی که صحنه هایی از فیلم های گمشده ام را در دست داشتم، در سایت آپارات بارگذاری کردم تا شما دوستان راحت تر به نام گمشده ی آن پی ببرید.:rolleyes:

1- فیلم ایرانی و قدیمی شیلات-نمای افتتاحیه
با هنرنمایی زنده یاد مهین شهابی
نمای اتاق پذیرایی با صدای تلویزیون که در حال پخش یک فیلم وسترن است.نام فیلم لطفا":llerr 

https://www.aparat.com/v/bHLOS

2-فیلم در فیلم اجاره نشین ها:سکانسی که منوچهر حامدی وارد خانه می شود و هم زمان ،اکبر،پسر عباس آقا(عزت الله انتظامی) دارد فیلم اکشنی تماشا می کند.

هنرپیشه ای که بطری به سرش می خورد و خم به ابرو نمی آورد ،به گمانم همان پاگنده است.نظر شما چیست؟shakkk!

https://www.aparat.com/v/7jrxC

3-گلچین فیلم رزمی:سکانس پایانی از یک فیلم مربوط به شرق آسیا-احتمالا" هنگ کنگ-حدود 10 سال پیش از شبکه 3 پخش شد و من درآن موقع با استفاده از نرم افزار کارت تی وی آن را ضبط و به سی دی تبدیل کردم.
در این دوران قرنطینه ،آرشیو خود را مرور می کردم که به این سکانس مهیج برخوردم.
اگر اسمش را هم پیدا نکردید،در عوض یک فلاش بک به تصویر شبکه 3 در یک دهه قبل انجام داده اید.

https://www.aparat.com/v/EiM9q

4-این فیلم را در آپارات یافتم که برای خودم جالب بود:

تفنگ های هفت دلاور

من هفت دلاور و بازگشت هفت دلاور را دیده ام، ولی تفنگ ها... را نه!

لطفا" اسم اصلی آن را راهنمایی کنید.

https://www.aparat.com/v/iVIOA

سخن آخر:

سفارش می کنم که لوح فشرده های  آرشیو خود را اعم ازCD  یا DVD را دور نریزید.چون هیچ اطمینانی به این هاردهای کذایی نیست.اگر هارد از بین برود، تمام فیلم های شما پریده،ولی اگر یک DVD خش بردارد،فقط یک فیلم را از دست داده اید.

خود اینجانب تابه حال 2هاردم به فنا رفته و به هیچ عنوان محتویاتش که حاصل چندسال جمع آوری بود،به دستم برنگشت!cryyy!در عوض فیلمی بر رویCD  با مارک کم نام و نشان دارم که از سال 1382 تاکنون یک خش بر روی آن نیفتاده و کیفیتش همچنان عالی مانده است.taeed

مخلص کلام:هرچیز که خار آید،روزی به کار آید.

ارادتمند شما:شارینگهام
 

سلام شارینگهام جان

فیلم اولی اسمش Texas, Adios - 1966 هست :

https://www.imdb.com/title/tt0060143

فیلم سومی اسمش Saat po long / Kill Zone S.P.L. - 2005 هست :

https://www.imdb.com/title/tt0478024

فیلم چهارم اسمش Guns of the Magnificent Seven - 1969 هست :

https://www.imdb.com/title/tt0064395

(۱۳۹۹/۴/۶ صبح ۱۱:۳۸)مارک واتنی نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۹/۳/۲۹ صبح ۰۲:۲۵)شارینگهام نوشته شده: [ -> ]

1- فیلم ایرانی و قدیمی شیلات-نمای افتتاحیه

با هنرنمایی زنده یاد مهین شهابی
نمای اتاق پذیرایی با صدای تلویزیون که در حال پخش یک فیلم وسترن است.نام فیلم لطفا":llerr 

https://www.aparat.com/v/bHLOS

فیلم اولی اسمش Texas, Adios - 1966 هست :

https://www.imdb.com/title/tt0060143

چه چالش سخت و جالبی!

چه قطعه‌ موسیقی مهیّجی هم در پس-زمینه داشت!

علاقمندیِ دوستان، مرا هم سر ذوق آورد!

گشتم آن قطعه موسیقی مهیّج را پیدا کردم؛ و تقدیم می‌دارم:

Texas adios (1966)- Theme Song

سلام دوستان عزیز گرانقدر. چند تا دیگه از گمشده هامو مطرح می کنم. امید است دوستان کمکی بکنند.

سالها پیش یک فیلم انگار به نام پدر نمایش داده شد که فکر می کنم مجارستانی بود. در مورد یک دختر بچه بود که با باباش توی یک ساختمان زندگی می کردند. مادرش روانپریش و در تيمارستان بود اما گاهی با مادرش میومدند که دخترشو بگیره. اما دختر بچه باباشو دوست داره. آخر فیلم انگار توی دادگاه بود که دختر بچه خودش رو از بالای ساختمان می اندازه و باباش هم همراهش خودشو می اندازه ولی هر دوشون می افتند روی بالشتک هایی که آتش‌نشانان اونجا گذاشته بودند. بعد هم اون مرد دست دخترش رو می گیره و با هم اونجا رو ترک می کنند.

فیلمی سیاسی که سال 1375 در دو قسمت پخش شد. مردی با لکنت زبان از روی یک اسب میوفته و خاطره های مبهم از یک تصادف رانندگی و یک زن توی ذهنش نقش می بنده. در طول فیلم دنبال جواب این خاطره مبهم می گرده و در پایان توی یک اتاق فکر می کنم برادرش که سیاستمدار بود بهش می گفت تو و همسرت یک رسوایی سیاسی رو فهمیده بودید و می خواستید رسواش کنید که ما با ماشین بهتون زدیدم. همسرت مرد اما تو زنده موندی و حافظه ات رو پاک کردیم. بعد که همه چیز رو بهش می گه میکشتش و این پایان فیلم بود. یادمه تیتراژ فیلم نقاشی مبهم از یک زن بود که دراز کشیده بود. گویا فیلم بر پایه داستان واقعی بود.

یه فیلم هم بود سالهای قبل به نام دایه متفاوت نمایش داده شد از کانال یک روز جمعه. در مورد مردی که واسه دو تا فرزندش دایه گرفته بود. دایه ای که قد کوتاه بود و صد و سی و دو سانت قدش بود. یادمه اوایل پسر بچه از دایه بدش میومد.چون هم قدش بود و وقتی دایه شون، اون و خواهرشو می رسوند مدرسه، بچه ها مسخرش می کردند که با زن هم قد خودش راه میره. کم کم با هم دوست میشند. آخر سر دایه با پدر بچه ها به اختلاف میوفته و میره. اما پدر که عاشقش شده میره دنبالش و توی یک آپارتمان پیداش می کنه.

فیلم دیگری هم سال هفتاد وچهار پخش شد. در مورد یک خواهر و برادر که یک موجود فضایی مرد مهربون میاد. با هم دوست میشند و بازی میکنند. پدر بچه ها دنبال اینه که دستگیرش کنه. در حالی که نمی دونه بچه هاش باهاش دوستند.

همچنین فیلمی درباره شب سال نو که یک رن و شوهر قصد جدایی دارند. بنابراین خواسته دختر بچه شون از بابا نویل اینه که بابا و مامانش بهم برگردند. یک پلیس قصد دستگیری بابا نویل رو داره. وقتی یادداشت دختر بچه دست پلیس میوفته یاد کودکی خودش میوفته که ارزوی مشابهی داشته. در پایان نیز پدر و مادر دختره از هم جدا نمیشند.

سریالی هم بود که اوایل دهه هشتاد خودمون روز جمعه در برنامه کودک و نوجوان کانال یک نشان داده می شد. اسمش جستجو بود و در مورد یک خواهر و برادر نوجوان با برادر کوچیکشون که به ترتیب مریم شیرزاد، سعید شیخ زاده و سینا زند به جاشون صحبت می کردند. مادرشون چند سالی بود که مرده بود و اونها با باباشون زندگی می کردند. قسمت آخر متوجه می شند مادرشون زنده است و اسیره و در نهایت هم نجاتش می دهند.

همچنین فیلمی بود در مورد یک مرد و دو پسرش توی یک دهکده. یکی از اونها که دانش آموز زرنگی بود قرار بود بره دانشگاه اما با غیبت ناگهانی اون یکی برادرش مجبور میشه بمونه و به باباش در کارهای مزرعه کمک کنه. بعد از حدود بیست سال اون یکی برادرش بر می گرده در حالی که اینکی ازدواج کرده و یک فرزند جوان و بچه های کوچکتر داره. اون از برادرش ناراحته که باعث شده به خاطرش تحصیلاتش رو ادامه نده. وقتی میبینه بابای کهنسالشون پسرشو بعد از سال‌ها در آغوش می گیره حسادت میکنه و به زنش میگه من یک عمر واسه بابام کار کردم اینجوری منو در آغوش نگرفت. آخر سر وقتی برادرش فرزند کودک داداشش رو از آتش‌سوزی نجات میده روابطشان دوباره برادرانه و صمیمی میشه. یادمه پسر جوان اون مرد هم می خواست بره دانشگاه اما باباش چون خودش سالها پیش نتونسته بره بهش اجازه نمی داد اما آخر سر با رفتنش موافقت میکنه.

سالها پیش فیلمی دیدم از کشور های آسیای شرقی درباره یک بچه که با مادر و خدمتکارش فکر کنم از یک جنگل عبور می کنند گرفتار اوباش می شند و همون موقع یک شخص کهنسال میاد و جونشون رو نجات میده. حتی فکر کنم با حرکت دستش کاری می کنه که اون اوباش نتوانند تکون بخورند. اون بچه که شیفته کارش شده بود از مادرش خواهش می کنه که بذاره با اون مرد زندگی کنه و از اون به بعد باهاش زندگی می کنه و فنون رزمی زیادی رو یاد می گیره و در جوانی میره تا برای عدالت مبارزه کنه.

فعلا همین ها کافیه! ممنون دوستان.

(۱۳۹۹/۴/۷ صبح ۰۶:۳۰)لوک مک گرگور نوشته شده: [ -> ]

سلام دوستان عزیز گرانقدر. چند تا دیگه از گمشده هامو مطرح می کنم. امید است دوستان کمکی بکنند.

سلام  لوک عزیز

در مورد فیلم اول که منم دنبالشم فکر میکردم اپیزودی از یه سریال پلیسی باشه ولی گویا اینطور که شما گفتید یک فیلم مستقله.. قسمت های کمی از فیلم یادمه مثلا وقتی چند مرد میخوان دختربچه رو بگیرن دختره به جای حساس یکی از مردها لگد میزنه و موفق میشه فرار کنه ..یا وقتی پدر همراه با دخترش روی بالشتک ها سقوط میکنن فقز از دماغشون خون میاد و صدمه دیگری نمیبینن ولی چیز به درد بخوری در خاطرم نیست که برای یافتن کمک کنه:blush:

در مورد فیلم سوم : "دایه مکفی" که نبوده احیانا؟shakkk!

https://en.wikipedia.org/wiki/Nanny_McPhee

(۱۳۹۹/۴/۷ صبح ۱۱:۱۸)ماهی گیر نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۹/۴/۷ صبح ۰۶:۳۰)لوک مک گرگور نوشته شده: [ -> ]

سلام دوستان عزیز گرانقدر. چند تا دیگه از گمشده هامو مطرح می کنم. امید است دوستان کمکی بکنند.

سلام  لوک عزیز

در مورد فیلم اول که منم دنبالشم فکر میکردم اپیزودی از یه سریال پلیسی باشه ولی گویا اینطور که شما گفتید یک فیلم مستقله.. قسمت های کمی از فیلم یادمه مثلا وقتی چند مرد میخوان دختربچه رو بگیرن دختره به جای حساس یکی از مردها لگد میزنه و موفق میشه فرار کنه ..یا وقتی پدر همراه با دخترش روی بالشتک ها سقوط میکنن فقز از دماغشون خون میاد و صدمه دیگری نمیبینن ولی چیز به درد بخوری در خاطرم نیست که برای یافتن کمک کنه:blush:

در مورد فیلم سوم : "دایه مکفی" که نبوده احیانا؟shakkk!

https://en.wikipedia.org/wiki/Nanny_McPhee

سلام دوست گرامی ماهیگیر. ممنون از پاسختون. فیلم اولی را که گفتید فکر نمی کنم همون فیلم پدر که من دنبالشم باشه. فیلم مورد نظر من یک فیلم ملودرام و بسیار عاطفی بود و تا جایی که یادمه صحنه های لگد زدن و یا تعقیب گریز آنچنانی توش وجود نداشت. نمی دونم اینی که گفتید رو شما کی دیدید. ولی من فیلم مورد نظرم رو فکر می کنم حدود سال 1377 دیدم.

در مورد فیلم دایه متفاوت هم مسلما دایه مکفی نبوده. چون اولا من حدود سال 2000 دیدمش و در آن موقع این فیلم اصلا ساخته نشده بود و هم اینکه فیلم کاملا در چارچوب واقعیت ساخته شده بود و اینهمه بچه هم توش نبود.

باز هم ممنون به خاطر توجهتان.

جناب لوک مک گرگور نوشته:

همچنین فیلمی درباره شب سال نو که یک رن و شوهر قصد جدایی دارند. بنابراین خواسته دختر بچه شون از بابا نویل اینه که بابا و مامانش بهم برگردند. یک پلیس قصد دستگیری بابا نویل رو داره. وقتی یادداشت دختر بچه دست پلیس میوفته یاد کودکی خودش میوفته که ارزوی مشابهی داشته. در پایان نیز پدر و مادر دختره از هم جدا نمیشند

مامفی: با سلام به جناب مک گرگور عزیز. به احتمال زیاد فیلم بالا "کریسمس در خانه"  یا Home for Christmas  محصول 1990 کشور کانادا و با هنر نمایی میکی رونی است. یکی دو مرتبه از تلویزیون پخش شده و یکبارش دقیقا دی ماه سال 1373 بود. https://www.imdb.com/title/tt0099787/. امیدوارم فیلم مورد نظر شما همین بوده باشد.

فیلمی سیاسی که سال 1375 در دو قسمت پخش شد. مردی با لکنت زبان از روی یک اسب میوفته و خاطره های مبهم از یک تصادف رانندگی و یک زن توی ذهنش نقش می بنده. در طول فیلم دنبال جواب این خاطره مبهم می گرده و در پایان توی یک اتاق فکر می کنم برادرش که سیاستمدار بود بهش می گفت تو و همسرت یک رسوایی سیاسی رو فهمیده بودید و می خواستید رسواش کنید که ما با ماشین بهتون زدیدم. همسرت مرد اما تو زنده موندی و حافظه ات رو پاک کردیم. بعد که همه چیز رو بهش می گه میکشتش و این پایان فیلم بود. یادمه تیتراژ فیلم نقاشی مبهم از یک زن بود که دراز کشیده بود. گویا فیلم بر پایه داستان واقعی بود

مامفی: دوست عزیز فیلم توصیف شده بالا اپیسودی از مجموعه ای است به نام Sunday Night Thriller 1981. این مجموعه دو قسمتی که می فرمایید سال 75 پخش شده عنوانش "چاقوی کهنه" است Blunt Instrument. https://www.imdb.com/title/tt0271403/?re...mg_act_51. شخصیت اصلی همان مرد با لکنت زبان مردی است به نام  آلکس لوگان.

فیلم دیگری هم سال هفتاد وچهار پخش شد. در مورد یک خواهر و برادر که یک موجود فضایی مرد مهربون میاد. با هم دوست میشند و بازی میکنند. پدر بچه ها دنبال اینه که دستگیرش کنه. در حالی که نمی دونه بچه هاش باهاش دوستند.

مامفی: فیلم بالا نیز به احتمال زیاد فیلم دو پیکر است Gemini. محصول 1991 کشور چکسلواکی سابق که سال 1374 پخش شده است. https://www.imdb.com/title/tt1050247/

با آرزوی تندرستی



جناب راجرز نوشته: داستان فیلم گمشده بنده هم راجع به یک زندانی هست که از زندان آزاد میشوند و ماموریت پیدا میکنند با کامیون حمل دارو و کمکهای اولیه برای بچه ها از آلمان به یوگسلاوی انجام وظیفه کنند که با یک خانم راهبه همسفر میشوند و در راه ماجرای دزدیدن کامیون توسط سارقین و زخمی شدن راننده هنگام عبور از مرز که توسط سربازها بهشون شلیک میکنند و اینکه خود راننده به ذهنشون خطور میکنه که کامیون را بدزدند و در نهایت خود راهبه رانندگی کامیون را به عهده میگیرند و از مسیرهای کوهستانی عبور میدهند اتفاق می افتد.حول و حوش سالهای ۸۷الی ۸۸بود فکر میکنم البته چندبار دیگه هم به گفته آشنایان  از تلویزیون پخش شد این فیلم ؛ولی هنوز موفق به پیدا کردنشون نشدیم..به نظرم ابتدای فیلم نوشته شده بود این داستان بر اساس واقعیت است.

دوست خوبم سلام. مطمئن نیستم اما شاید فیلم گمگشته شما Soldiers of Innocence 1990 باشد. https://www.imdb.com/title/tt0324014/

موفق باشید

سلام

درخواست فیلم ژاپنی قدیمی جنگی

سرباز ها برای ورود به قلعه یک تنه ی درخت بزرگ  رو که با طناب حمل میکنن به دروازه قلعه میکوبن و بازش میکنن (اگه اشتباه نکنم خودشونم در لحطه آخر سوار تنه درخت در حال حرکت به سوی دروازه قلعه میشن )

همین یه تیکه اش یادم بود:blush:

(۱۳۹۹/۴/۱۰ صبح ۱۱:۵۴)مامفی نوشته شده: [ -> ]

... فیلم دیگری هم سال هفتاد و چهار پخش شد. در مورد یک خواهر و برادر که یک موجود فضایی مرد مهربون میاد. با هم دوست میشند و بازی میکنند. پدر بچه ها دنبال اینه که دستگیرش کنه. در حالی که نمی دونه بچه هاش باهاش دوستند.

مامفی: فیلم بالا نیز به احتمال زیاد فیلم دو پیکر است Gemini. محصول 1991 کشور چکسلواکی سابق که سال 1374 پخش شده است. https://www.imdb.com/title/tt1050247/

تشکر دوباره از "مامفی" گرامی برای پیگیری و جست‌وجوهای عالی‌شان.

دنبال دیدن این فیلم بودم؛ ولی اطلاعات درباره‌اش خیلی کم است؛ نه حتی عکس و تریلری!

فقط یک جا، عکس و توضیحاتی درباره‌اش دیدم:

Gemini, 1992

Dramatický príbeh o nezvyčajnom priateľstve detí s dvoma mimozemšťanmi /Mig a Mag/, ktorí sa na naše deti ponášajú, avšak majúcelkom odlišné spôsoby. Tie však skomplikujú život v malom vidieckom mestečku až do takej miery, že hrozí všeobecné ohrozenie. Našťastie, a najmä vďaka duchaprítomnosti mimozemšťanov, sa všetko dobreskončí.

Námet: Vášová Alta

Scenár: Vášová Alta, Remeňová Viera, Gejdoš Pavel, ml.,

Réžia: Gejdoš Pavel, ml. 


این‌طور که نوشته، ظاهراً از روی نوول علمی-تخیلیِ  Blíženci z Gemini  اثر خانم "آلتا واشووا" (+) ساخته شده است.

(۱۳۹۹/۴/۱۰ صبح ۱۱:۵۴)مامفی نوشته شده: [ -> ]

جناب لوک مک گرگور نوشته:

همچنین فیلمی درباره شب سال نو که یک رن و شوهر قصد جدایی دارند. بنابراین خواسته دختر بچه شون از بابا نویل اینه که بابا و مامانش بهم برگردند. یک پلیس قصد دستگیری بابا نویل رو داره. وقتی یادداشت دختر بچه دست پلیس میوفته یاد کودکی خودش میوفته که ارزوی مشابهی داشته. در پایان نیز پدر و مادر دختره از هم جدا نمیشند

مامفی: با سلام به جناب مک گرگور عزیز. به احتمال زیاد فیلم بالا "کریسمس در خانه"  یا Home for Christmas  محصول 1990 کشور کانادا و با هنر نمایی میکی رونی است. یکی دو مرتبه از تلویزیون پخش شده و یکبارش دقیقا دی ماه سال 1373 بود. https://www.imdb.com/title/tt0099787/. امیدوارم فیلم مورد نظر شما همین بوده باشد.

فیلمی سیاسی که سال 1375 در دو قسمت پخش شد. مردی با لکنت زبان از روی یک اسب میوفته و خاطره های مبهم از یک تصادف رانندگی و یک زن توی ذهنش نقش می بنده. در طول فیلم دنبال جواب این خاطره مبهم می گرده و در پایان توی یک اتاق فکر می کنم برادرش که سیاستمدار بود بهش می گفت تو و همسرت یک رسوایی سیاسی رو فهمیده بودید و می خواستید رسواش کنید که ما با ماشین بهتون زدیدم. همسرت مرد اما تو زنده موندی و حافظه ات رو پاک کردیم. بعد که همه چیز رو بهش می گه میکشتش و این پایان فیلم بود. یادمه تیتراژ فیلم نقاشی مبهم از یک زن بود که دراز کشیده بود. گویا فیلم بر پایه داستان واقعی بود

مامفی: دوست عزیز فیلم توصیف شده بالا اپیسودی از مجموعه ای است به نام Sunday Night Thriller 1981. این مجموعه دو قسمتی که می فرمایید سال 75 پخش شده عنوانش "چاقوی کهنه" است Blunt Instrument. https://www.imdb.com/title/tt0271403/?re...mg_act_51. شخصیت اصلی همان مرد با لکنت زبان مردی است به نام  آلکس لوگان.

فیلم دیگری هم سال هفتاد وچهار پخش شد. در مورد یک خواهر و برادر که یک موجود فضایی مرد مهربون میاد. با هم دوست میشند و بازی میکنند. پدر بچه ها دنبال اینه که دستگیرش کنه. در حالی که نمی دونه بچه هاش باهاش دوستند.

مامفی: فیلم بالا نیز به احتمال زیاد فیلم دو پیکر است Gemini. محصول 1991 کشور چکسلواکی سابق که سال 1374 پخش شده است. https://www.imdb.com/title/tt1050247/

با آرزوی تندرستی



سلام دوست گرامی مامفی. واقعا از لطفی که کردید کمال تشکر را دارم. البته متاسفانه فیلم کریسمس در خانه خودش نبود. فیلم مورد نظر من حدود سال 1380 پخش شد. و یادمه پلیسی دنبال اون بابانوئل بود. در نهایت انگار بابانوئل می میره. دختره براش گریه می کنه اما بعد معلوم میشه که الکی خودشو به مردن زده تا بتونه فرار کنه. پلیسه هم با خوندن آرزوی دختره یاد بچگیش میوفته و آخر سر با همکاراش با تلسکوپ به آسمان نگاه می کنه.

فیلم سوم را هنوز مطمئن نیستم خودشه یا نه. اگرچه تا جایی که یادمه اون موجود یک نفر بود و نه دو نفر.

ولی فیلم چاقوی کهنه خود خودش است که سالها در جستجوی آن بودم و نمی یافتمش. بسیار بسیار خوشحال شدم از اینکه لینکش را یافتم.

راستی لینک دایه متفاوت را نیز خودم پیدا کردم.

https://m.imdb.com/title/tt0217868/

در نهایت دوباره از لطف و توجه شما کمال تشکر را دارم. با حضور شما این تاپیک حال و هوای دیگری به خود گرفته است.

جناب مک گرگور با سلام. خواهش می کنم. امیدوارم باز هم بتوانم کمک کنم. در مورد اون فیلم مادری که برای استفاده از مغز استخوان آدمها رو اسیر می کرد اگر بفرمایید حدود چه سالی پخش شده و اگر توضیحات تکمیلی بیشتری هم بفرمایید شاید بتوان آن را یافت.

ارادتمند

(۱۳۹۹/۴/۱۱ صبح ۱۱:۲۰)مامفی نوشته شده: [ -> ]

جناب مک گرگور با سلام. خواهش می کنم. امیدوارم باز هم بتوانم کمک کنم. در مورد اون فیلم مادری که برای استفاده از مغز استخوان آدمها رو اسیر می کرد اگر بفرمایید حدود چه سالی پخش شده و اگر توضیحات تکمیلی بیشتری هم بفرمایید شاید بتوان آن را یافت.

ارادتمند

ممنون دوست من. من دنبال این فیلم به شکل‌های مختلف از جمله همون کلمه bone marrow و غیره گشته ام اما متأسفانه تا به حال پیدا نشده است. آنطور که به یاد دارم  سال 1381 یا 1382 از شبکه سه پخش شد.

چیزهای کمی ازش یادمه. همونا رو می گم. اون زن و مرد جوانی که با هم فرار می کنند با هم جروبحث دارند. زنه از مرده خوشش نمی یومد. در پایان وقتی به اون زن میانسال می رسند که پشت میز نشسته. بهش می گند چرا اینهمه آدم را دستگیر کردی چیزی نمی گفت. بعد تصویر زنده از یک پسربچه نشونشون داد که بیماره و روی تخت دراز کشیده. مرد جوان که متوجه شده اون خانم بهش اهمیت میده هفت تیر رو روی سرش میزاره و بهش میگه اگه نگی اون بچه بیمار کیه خودمو می کشم. زن مقاومت می کنه و مرد جوان هم شلیک می کنه. گلوله توش نبود. خلاصه چند بار ماشه رو فشار میده و همچنان تیری بیرون نمی یاد. تنها یک فرصت دیگه براش می مونه. زن میانسال که مطمئنه با این آخری دیگه مرده کشته میشه با گریه اعتراف می کنه که اون بچه خودشه و من مغز استخوان تو رو واسش می خواستم. زن جوان که شجاعت مرده رو می بینه بهش علاقه مند میشه. یادمه همون زمان من گفتم خیلی مسخرست که یه نفر به راحتی هفت تیر رو روی سر خودش بزاره و شلیک کنه. تازه اونقدر خوش شانس باشه که گلوله توی آخری باشه!

خلاصه من اینارو یادمه.

موفق باشید.

(۱۳۹۹/۴/۱۰ عصر ۱۲:۵۰)مامفی نوشته شده: [ -> ]

جناب راجرز نوشته: داستان فیلم گمشده بنده هم راجع به یک زندانی هست که از زندان آزاد میشوند و ماموریت پیدا میکنند با کامیون حمل دارو و کمکهای اولیه برای بچه ها از آلمان به یوگسلاوی انجام وظیفه کنند که با یک خانم راهبه همسفر میشوند و در راه ماجرای دزدیدن کامیون توسط سارقین و زخمی شدن راننده هنگام عبور از مرز که توسط سربازها بهشون شلیک میکنند و اینکه خود راننده به ذهنشون خطور میکنه که کامیون را بدزدند و در نهایت خود راهبه رانندگی کامیون را به عهده میگیرند و از مسیرهای کوهستانی عبور میدهند اتفاق می افتد.حول و حوش سالهای ۸۷الی ۸۸بود فکر میکنم البته چندبار دیگه هم به گفته آشنایان  از تلویزیون پخش شد این فیلم ؛ولی هنوز موفق به پیدا کردنشون نشدیم..به نظرم ابتدای فیلم نوشته شده بود این داستان بر اساس واقعیت است.

دوست خوبم سلام. مطمئن نیستم اما شاید فیلم گمگشته شما Soldiers of Innocence 1990 باشد. https://www.imdb.com/title/tt0324014/

موفق باشید

سلام بر دوست عزیز همه ما جناب مامفی گرامی؛ متاسفانه این نبود .اما به جرات می توانم بگم ورود شما به این محفل یک تحول عالی در پیدا کردن نام فیلم های گمشده دوستان در عرصه فیلم میباشد.از توجه شما بسیار متشکرم.

البته ناگفته نماند به گفته سایر دوستان فیلم مد نظر بنده موسیقی بینظیری هم داشته است.

سلام دوستان عزیز

خواهشا اگه میتونید این فیلم گمشده منم پیدا کنید چندین بار سوال شده همینجا ولی پیدا نشده.

داستانش راجع به یه پسر بچه بود که کلی حیوان داشت و باهاشون صحبت میکرد. توی یه جایی از فیلم یه قطار که حاوی مواد سمی بود دزدیده شده بود و کنترلش از دست خارج شده بود. این پسربچه یه مشعل با پول درست میکنه تا بره قطار و منفجر کنه ولی در آخرین لحظه سگش مشعل و میگیره و به طرف قطار میره. فکرکنم فیلمش راجع به محیط زیست بود.

سلام دوستان. چند تا دیگه از گمشده هام.

حدودا سال هشتاد و شاید کمی بعدش فیلمی مخصوص بچه‌ها البته شب نشان داده شد در مورد یک دختر و پسر حدودا دوازده ساله که با هم دوست بودند و دختره همیشه یک رایانه دستی همراهش بود از دست یک جوان خرابکار که اگه اشتباه نکنم موهای نسبتا سیخی هم داشت فرار می کردند.

سالها پیش فیلمی دیدم درباره رابطه عاطفی بین یک پسر بچه یازده ساله با باباش. عمده فیلم توی کوهستان می گذشت. آخر فیلم گویا اون بچه از صخره می افته و گروه امداد نجاتش می دند. فیلم احتمالا باید محصول سال 1997 باشه. چون توی فیلم گفته شد که اون بچه متولد سال 1986 هست.

اوایل دهه هشتاد خودمون فیلمی با نام مرد نامرئی نشان داده شد. البته نه اون نسخه روسی. یک فیلم جدیدتر بود با داستان متفاوت. یادمه دو داستان داشت که یکیش ربودن یک  پسر  بچه بود که اون آقای نامرئی رفته بود از دست آدم رباها نجاتش بده که یکباره مرئی میشه و اونم اسیر میشه.

فیلمی هم بود که یادمه یک بخشش یک قاچاقچی به یک کارآگاه التماس می کرد که دختر معتادش رو از یک خونه که کلی آدم توش بودند بیاره بیرون و کارآگاه بهش گفت چطور تو وقتی جنس به جوانها می فروختی اشکال نداشت ولی الان من باید دخترت رو نجات بدم؟ که البته بعدش دختر اون مرد رو از اون خونه میاره بیرون.

در سالهای گذشته،(اگر اشتباه نکنم سال هفتاد و چهار بود)  یک مینی سریال خارجی نشان داده شد. در مورد دو مرد، یکی بسیار جوان و اون یکی بزرگتر که اگر اشتباه نکنم در جنگ اسیر دشمن شده بودند. بعدا مرد بزرگتر بر می گرده و به مادر و خواهر اون مرد جوانتر می گه که دوستش تحمل شکنجه های دشمن را نداشت. اعتراف کرد و بعد کشته شد. مادر و خواهر اون جوان مرده در ابتدا عکس العملی نشون نمی دند و به نظر می رسه که حرفهاش رو باور می کنند، اما بعد در سکانس انتهایی سریال، دست و پای اون مرد را می بندند و با شکنجه کردنش ازش می خواند که حقیقت رو بگه. اگر اشتباه نکنم اون مرد زیر شکنجه های دو زن می میره و در نهایت هم مشخص نمی شه که آیا واقعا اون مرد جوان اسرار جنگی رو برای دشمن لو داده و یا اینکه کار خودش بوده؟

یک فیلم ایرانی که زوج جوانی را نشان می دهد که به یک یتیم خانه می روند. انگار قصد دارند کودکی را به سر پرستی بگیرند. آن زن از دختر بچه ای خوشش می آید اما این شروع حوادث عجیب و غریب بعدی است. دختر بچه غیبش می زند. آن زن در به در به دنباش می گردد. حتی وقتی در خانه ای را می زند کسی در را باز نمی کند اما بعد از رفتنش چهره زنی از پشت پنجره آن خانه نمایان می شود که به آنها می نگرد. خلاصه بعد از اتفاقات راز آلود فراوان مشخص می شود که آن زن هنوز در یتیم خانه هست و تمام آن اتفاقات راز آلود را تصور می کرده است!

فیلمی سال هشتاد و سه از تلویزیون دیدم کاراکتر اصلیش زن بود گویا شوهرش توی دردسر افتاده بود. و یادمه یک دختر و پسر بچه هم داشتند  پسره یه کم بداخلاق بود. یک مرد هم بود دوست شوهر اون خانم که انگار رفته بود بیمارستان یا همچين جایی از یک پیرزن می خواست اطلاعات بگیره هی بهش می گفت خانم جوان!

 سریالی هم فکر می کنم عید نوروز سال هشتاد و دو از گروه کودک و نوجوان شبکه دو دیدم یک دختر و پسر نوجوان و یک  پسر  کوچکتر که کلا درباره روابط احساسی اونها با خانواده هاشون بود. انگار  پسر بزرگه به سرپرستی گرفته بودنش. یکبار رفت مادر واقعیشو ببینه اما مادرش که الان ازدواج کرده و بچه داره از ترس بیرونش می کنه اما قسمت آخر به دیدنش میاد.

 فیلمی هم سال‌های دور دیدم درباره یک مرد خلبان که توی تیتراژش مدام راه می رفت. حدسم اینه که فیلم باید مال دهه هفتاد میلادی بوده باشه. چون اون تا جایی که یادمه موهای بلند آنزمانی داشت

فیلمی معمایی بود در مورد یک منطقه که صدای قطار شنیده می شد اما قطاری در کار نبود. و کم کم جسد انسانها هم پیدا میشد.

سالها پیش شاید سال 79 فیلمی نشان داده شد در سبک سرقت که یادمه مجری تلویزیون تاکید کرد که فیلم زیبایی است. داستان درباره یک کارآگاه بود که به دنبال دو سارق بانک که صورتشون رو مخفی می کردند می گشت. یادمه از روی تصویر دوربین ها می گفتند یکی از سارقین قدبلند بود و حدودا صد و هشتاد و پنج سانتیمتر قد داشت و دیگری قد کوتاه و در حدود صد و شصت و پنج بود. البته کم کم متوجه شدند که اون یک خانم بوده. آخر سر هم دستگیر می شند. اونطور که گفته می شد فیلم بر اساس داستان واقعی ساخته شده بود.

 فیلم دیگری هم بود در مورد مردی کچل که فکر می کنم نگهبان بانک یا همچین چیزی بود و انسان خیلی متعهد و شریفی بود. اما یکبار به خاطر اینکه فرزندش شدیدا بیماره و احتیاج به عمل داره با سارقین همکاری می کنه که از اونجايی که نگهبانش هست دزدی کنند. یادمه وقتی همسرش متوجه میشه ناراحت میشه اما بهش میگه لازم نیست حقیقت رو به کسی بگی. در سکانس انتهایی فیلم وقتی قصد داره در یک جلسه سخنرانی حقیقت رو بگه اینکار رو نمیکنه و تنها از شرافت و اعتماد حرف میزنه و همسرش خوشحال میشه. اوایل دهه هشتاد پخش شد.

فیلمی هم بود که نقش اصلیشو ریموند لاولاک بازیگر ایتالیایی سریال مینو بازی می کرد که خلبان هلیکوپتر بود و در پایان به خاطر شجاعتهاش مدال افتخار می گیره.

 فیلمی کمدی درباره یک رئیس که کیفش با یک بچه عوض می شه. اونقدر دست به دست میشه تا در نهایت دوباره به همون رئیس می رسه  و معلوم میشه توی کیف کیکی هست که مادرش برای تولدش پخته و براش فرستاده!

یک فیلم کوتاه در مورد آدم کوچولو ها نیز در سالیان دور اوایل دهه هفتاد از تی وی نشان داده شد که آخرش یک خانواده که فکر کنم سه نفر بودند از داخل جنگل میاند بیرون. اینی که می گم نه اون فیلم دهه 50 شان کانری هست نه اون نسخه سال 67 و نه سریال انگلیسی آدم کوچولوها محصول دهه نود. اینی که گفتم چیز دیگری بود.

یک فیلم که بیشترش توی بیابون می گذره مرد میانسالی رو نشون میده که با ماشینش داره ماشینی رو تعقیب می کنه و همسرش با یک مرد دیگه توی اون ماشین هستند و بی خبر هستند. اون که سالهاست با زنش ازدواج کرده و خیلی دوستش داره الان متوجه شده همسرش تنها به دنبال ثروتش بوده. آخر فیلم هم انگار توی همون بیابون درگیر می شند. اون مرد که دوست همسرش هست و با هم واسه ثروتش نقشه کشیده بودند کشته میشه. زن میانسالش هم فکر می کنم مار نیشش می زنه و می میره و خودش زنده می مونه.

یادمه اواخر دهه هفتاد فیلمی کوتاه در برنامه کودک و نوجوان پخش شد درباره یک پسر نابینا که توسط یک مرد ربوده میشه اما بعدا متوجه می شه که ربایندگانش در واقع دو برادر دوقلو هستند.

هچنین فیلمی باز هم در برنامه کودک که همون سالها پخش شد. تنها یادمه یک پسر بچه که توسط یک زن و شوهر پولدار بزرگ شده بود، پدر واقعی اش یک قایق کوچک داره. بعد از سالها می یاد پسرش رو ببینه. یادمه پسره میره توی قایق تا پدرش رو ببینه همونموقع پلیس ها میان تا اون آقا را به جرم بچه دزدی دستگیر کنند. پدر با رضایت پسرش روی سرش هفت تیر می گذاره که بتونه فرار کنه. یادمه پسربچه به خاطر اینکه طبیعی از آب دربیاد به باباش گفت اسلحه را رو شقیقه ام بگیرید!

یک فیلم آلمانی هم بود که حدود سال هشتاد پخش شد. درباره یک زن روانی که دختربچه ای رو دزدیده بود و بهش می گفت که ما به عنوان مادر و دختر با هم زندگی می کنیم. پدر دختره هم در به در به دنبال دخترش بود.

فیلمی هم بود درباره یک پسربچه که از طرفی با یک غول بزرگسال دوست شده بود و از طرفی مشکلات احساسی با مادرش داشت.

همچنین فیلمی درباره دوستی یک پسربچه یازده ساله با زنی سی و چهار ساله. یه بار بچه از خانم پرسید چند سالته. بهش گفت سی و چهار. بچه جا خورد ولی بعد با خنده گفت خیلی بزرگ نیستی.

فیلمی با دوبله بهرام زند که اولش مردی توی خونه فیلم تولد بچه شو می بینه و بعدش میره جایی که گفته میشه زیر مجرای آب هیولا هست. سعی می کنه با هیولا مبارزه کنه.

فیلمی که حدود سال 1381 پخش شد. یک مرد نویسنده که با همسر و فرزندانش زندگی می کرد چون داستان هاشو واقع گرایانه بود کسی داستان هاشو نمی خرید. یادمه یه خانم اومد ازش پرسید داستانت درباره چیه وقتی واقعیت رو گفت خانمه بهش گفت ترجیح می دهم داستان های استفان کینگ رو بخونم!!! دفعه بعد ولی یکی اومد درباره کتابش ازش پرسید به دروغ گفت که داستانی ترسناک است! اون فرد هم خوشش میاد و کتاب رو با امضا خود نویسنده ازش می خره.

فیلمی هم بود اواخر دهه هفتاد که یک صحنه اش یک پیرزن مهم که شاید و البته فقط شاید ملکه انگلستان بود و سر میز با دو مرد غذا میل می کردند که یکی از مردها خنده مسخره ای کرد و اون پیرزن رو به اون مرد دیگه کرد و گفت منظور ایشون از این حرکت چی بود و اون مرد گفت منظورشون ارادت داشتن به شما بود!

و در نهایت فیلمی که همان سالها پخش شد که یک خانم پلیس به همراه یک روح مرد که فقط اون خانم می دیدش یک پرونده جنایی را حل می کردند.

به امید پیدا شدن اسم این فیلم‌ها.

آدرس های مرجع