تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: درخواست راهنمايي در مورد نام فيلم
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.

(۱۳۹۷/۹/۷ عصر ۰۸:۵۲)رابین‌هود نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۷/۹/۷ عصر ۰۷:۰۰)هرکول نوشته شده: [ -> ]

دوستان خیلی ساله دارم دنیال این فیلم میگردم فیلم این بود که شخصیت اصلی داستان فکر کنم در یه منطقه کوهستانی توسط یه موجودی که داخل یه بطری در بسته بود...

کاش کسی صواب میکرد اسم فیلمو میگفت بلکه جناب هرکول رضایت بدن به ختم این ارسال‌های تکراری... خودت خسته نشدی موسیو؟ آخه ۱۴ ارسال برای یک فیلم ؟!!

دوست من این فیلم برام مهمه پیدا کردنش این جا هم گروه فیلم یابی چندین ساله دارم میگردم دنبالش شبی نیست سرچ نکنم اینجا هم نوشتم بلکه پیدا بشه باز اگه باعث ازار حضرت عالی شدم عذر خواهی میکنم ببخشید

(۱۳۹۷/۹/۵ صبح ۱۲:۳۹)لوک مک گرگور نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۷/۹/۴ عصر ۱۱:۴۶)مراد بیگ نوشته شده: [ -> ]

با سلام خدمت دوستان قدیمی و جدید کافه :

بنده نیز مثال شما دوستان گمشده هایی دارم که البته علیرغم جستجوی فراوان در یافتن آنها ناموفق بوده ام و امید آن است که دریافتن آنها یاریم بفرمائید.

نخست فیلمی است جنایی - معمایی ،به احتمال زیاد ساخت یکی از دول اروپای شرقی ،با عنوان راز شب ژانویه و یا ورای یک شک معقول :موضوع فیلم قتل دختری نوجوان در شب کریسمس به دست نامادری ،سایه ای تبر به دست بر بالین دختر حاضر گشته و اورا با ضرباتی هولناک به دیار باقی  رهنمون میکند پایان فیلم تبرئه زن متهم به قتل به دلیل نبود دلیل محمکه پسند توسط قاضی پرونده ،درخواست اینجانب همچنین دوستان عزیزی چون جنابان شارینگهام و آناکین اسکای واکر .

سلام جناب مراد بیگ عزیز.

این گمشده شما، شاید فیلم لهستانی Sprawa Gorgonowej محصول سال 1977 باشد.

https://m.imdb.com/title/tt0076750/

.

.

.

(۱۳۹۷/۹/۴ عصر ۱۱:۴۶)مراد بیگ نوشته شده: [ -> ]

دوم فیلمی است از مانور نظامی نیروهای پیاده ی آمریکایی در صحرایی که قرار است در آن بمب اتمی غول پیکری آزمایش گردد ،سکانسی که از فیلم بیاد دارم :خوک هایی را  به دکل های کوچک چوبی طناب پیچ نموده اند که  در اثر اشعه های ساطع از انفجار ابر بمب ذکرگردیده حیوانات زبان بسته زنده زنده کباب میشوند.

مشخصاتی که گفتید، مانند مانور نظامی سربازان، صحرا، آزمایش بمب اتمی و حتی خوکها مرا به سمت این فیلم تلویزیونی سوق دادند.

https://m.imdb.com/title/tt0097977/

با بازیگری مارتین شین و پسرش امیلیو استوس. امیدوارم همان گمشده شما باشد.

سلام لوک مک گرگور عزیز دست مریزاد ، چه کردی با ما ؛ بردی ما رو به آن سالهای تکرار ناشدنی :rolleyes:

(۱۳۹۷/۹/۴ عصر ۱۱:۴۶)مراد بیگ نوشته شده: [ -> ]

دوم فیلمی است از مانور نظامی نیروهای پیاده ی آمریکایی در صحرایی که قرار است در آن بمب اتمی غول پیکری آزمایش گردد ،سکانسی که از فیلم بیاد دارم :خوک هایی را  به دکل های کوچک چوبی طناب پیچ نموده اند که  در اثر اشعه های ساطع از انفجار ابر بمب ذکرگردیده حیوانات زبان بسته زنده زنده کباب میشوند.

با تشکر از مک گرگور عزیز ، این فیلم با نام "‌پیشروی به منطقه صفر"‌ از تلویزیون پخش شد.

(۱۳۹۷/۹/۷ عصر ۱۱:۰۶)هرکول نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۷/۹/۷ عصر ۰۸:۵۲)رابین‌هود نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۷/۹/۷ عصر ۰۷:۰۰)هرکول نوشته شده: [ -> ]

دوستان خیلی ساله دارم دنیال این فیلم میگردم فیلم این بود که شخصیت اصلی داستان فکر کنم در یه منطقه کوهستانی توسط یه موجودی که داخل یه بطری در بسته بود...

کاش کسی صواب میکرد اسم فیلمو میگفت بلکه جناب هرکول رضایت بدن به ختم این ارسال‌های تکراری... خودت خسته نشدی موسیو؟ آخه ۱۴ ارسال برای یک فیلم ؟!!

دوست من این فیلم برام مهمه پیدا کردنش این جا هم گروه فیلم یابی چندین ساله دارم میگردم دنبالش شبی نیست سرچ نکنم اینجا هم نوشتم بلکه پیدا بشه باز اگه باعث ازار حضرت عالی شدم عذر خواهی میکنم ببخشید

با عرض سلام و آرزوی ساعاتی خوش برای عزیزان

باید عرض کنم بنده هم مانند دوست عزیزمان گمشده ای دارم که هر شب سرچ میکنم و دنبال فیلم مد نظرم میگردم،و باید به این دوستمون حق بدیم که احساس میکنند شاید با قرار گرفتن پستشان در جدیدترین پست ها شاید دوست تازه واردی آن را خواند و بداند و نام فیلم را برایشان ارسال فرمایند.من هم برای این دوست عزیز سرچ هایی انجام دادم و خواهم داد تا شاید بتوانم گمشده شان را پیدا کنیم

.

داستان فیلم گمشده بنده هم راجع به یک زندانی هست که از زندان آزاد میشوند و ماموریت پیدا میکنند با کامیون حمل دارو و کمکهای اولیه برای بچه ها از آلمان به یوگسلاوی انجام وظیفه کنند که با یک خانم راهبه همسفر میشوند و در راه ماجرای دزدیدن کامیون توسط سارقین و زخمی شدن راننده هنگام عبور از مرز که توسط سربازها بهشون شلیک میکنند و خود راهبه رانندگی کامیون را به عهده میگیرند و از مسیرهای کوهستانی عبور میدهند برایشان پیش می آیید.حول و حوش سالهای ۸۷الی ۸۸بود فکر میکنم از تلویزیون پخش شد این فیلم ولی هنوز موفق به پیدا کردنشون نشدیم.باید عرض کنم فیلم کامیون ساخته کامبوزیا پرتوی تا حدودی(البته از نظر بنده) برگرفته شده از این داستان میباشد،در صورتی که خودشان انکار کردند که ساخته شان هیچ کپی برداری از فیلمی نیست و ما به نظر ایشان احترام قائلیم و برایشان آرزوی موفقیت داریم در عرصه کارگردانی.به نظرم ابتدای فیلم نوشته شده بود این داستان بر اساس واقعیت است.

با تشکر از دوستان عزیزم

(۱۳۹۷/۹/۱۱ صبح ۰۱:۰۶)راجرز نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۷/۹/۷ عصر ۱۱:۰۶)هرکول نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۷/۹/۷ عصر ۰۸:۵۲)رابین‌هود نوشته شده: [ -> ]

[quote='هرکول' pid='37807' dateline='1543419047']

دوستان خیلی ساله دارم دنیال این فیلم میگردم فیلم این بود که شخصیت اصلی داستان فکر کنم در یه منطقه کوهستانی توسط یه موجودی که داخل یه بطری در بسته بود...

کاش کسی صواب میکرد اسم فیلمو میگفت بلکه جناب هرکول رضایت بدن به ختم این ارسال‌های تکراری... خودت خسته نشدی موسیو؟ آخه ۱۴ ارسال برای یک فیلم ؟!!

دوست من این فیلم برام مهمه پیدا کردنش این جا هم گروه فیلم یابی چندین ساله دارم میگردم دنبالش شبی نیست سرچ نکنم اینجا هم نوشتم بلکه پیدا بشه باز اگه باعث ازار حضرت عالی شدم عذر خواهی میکنم ببخشید

با عرض سلام و آرزوی ساعاتی خوش برای عزیزان

باید عرض کنم بنده هم مانند دوست عزیزمان گمشده ای دارم که هر شب سرچ میکنم و دنبال فیلم مد نظرم میگردم،و باید به این دوستمون حق بدیم که احساس میکنند شاید با قرار گرفتن پستشان در جدیدترین پست ها شاید دوست تازه واردی آن را خواند و بداند و نام فیلم را برایشان ارسال فرمایند.من هم برای این دوست عزیز سرچ هایی انجام دادم و خواهم داد تا شاید بتوانم گمشده شان را پیدا کنیم

.

داستان فیلم گمشده بنده هم راجع به یک زندانی هست که از زندان آزاد میشوند و ماموریت پیدا میکنند با کامیون حمل دارو و کمکهای اولیه برای بچه ها از آلمان به یوگسلاوی انجام وظیفه کنند که با یک خانم راهبه همسفر میشوند و در راه ماجرای دزدیدن کامیون توسط سارقین و زخمی شدن راننده هنگام عبور از مرز که توسط سربازها بهشون شلیک میکنند و خود راهبه رانندگی کامیون را به عهده میگیرند و از مسیرهای کوهستانی عبور میدهند برایشان پیش می آیید.حول و حوش سالهای ۸۷الی ۸۸بود فکر میکنم از تلویزیون پخش شد این فیلم ولی هنوز موفق به پیدا کردنشون نشدیم.

با تشکر از دوستان

باسلام و تشکر از شما دوست گرامی

من چندین ساله دنبال این فیلم میگردم و نظرم هم مثل شما بود چند باری تو سایت گزاشتم بلکه عزیزی تازه وارد ببینه و کمک کنه ولی گویا دوستمون ناراحت شده بود من ازش عذر خواهی کردم امیدوارم که بپذیره امیدوارم که شما هم بزودی فیلمتونو پیدا کنید و از شما بابت درک و محبتتون بی نهایت سپاسگذارم این فیلم من برا قبل سال 1370 هست

سلام دوستان. من هم چند تا از گمشده های خودم را اینجا مطرح می کنم، به امید اینکه دوستی بتواند در شناسایی آنها یاری برساند.البته شاید داستان هایی که تعریف می کنم کامل نباشند اما سعی می کنم با جزئیات هر چه بیشتر بیان کنم.

اولی در مورد خانمی هست که از پاسپورت خواهرش استفاده می کنه که بتونه به این شکل از کشور خارج بشه و به دنبال شوهرش بگرده. فکر می کنم شوهرش اسیر بود و در پایان خود اون خانم اسیر میشه که با کمک شوهرش نجات پیدا می کنه.

فیلمی هم عید نوروز سال هفتاد و هشت از شبکه دو ساعت یازده شب پخش شد در مورد دو بچه سیزده، چهارده ساله که گویا خواهر و برادر بودند. یک سری موجودات فضایی به شکل انسان به زمین اومده بودند و سعی داشتند مردم را از بین ببرند. حتی آمدند و با مادر بچه ها صحبت کردند. بچه ها با عینک مخصوصی که داشتند می توانستند چهره واقعی موجودات فضایی را ببینند.سردسته گروه فضایی ها در قالب انسان موهای بلندی داشت. اونها دنبال بچه ها بودند و در نهایت سعی می کنند با گفتن این مطلب به بچه ها که شما و خانواده و دوستانتون زنده می مونید، بچه ها رو فریب بدند که موفق نمی شوند.

فیلم دیگری اوایل دهه هشتاد پخش شد در مورد مردی که با همسر و دختر نوجوانش زندگی خوبی دارند. تا اینکه اتفاقاتی می افتد که مشخص می کند که آن مرد خانواده اسراری از گذشته خویش دارد. یک پلیس بسیار پافشاری می کند تا اینکه آن مرد مجبور می شود نزد  همسرش اعتراف کند که پدر و برادرانش جزو مافیا بودند و خودش فرزند کوچک خانواده بوده است. قبل از مرگ دفترچه حاوی اسامی اعضای مافیا را به او می دهند تا در صورت گرفتار شدن با ارائه آن به پیش خود را تبرئه کند. اما متاسفانه دفترچه سوخت. آن لحظه آن پلیس که خود روزی جز مافیا بوده خرسند شده و او را دستگیر می کند. وقتی دختر مرد به زیارتش می رود،پدرش به او می گوید که وقتی رفتی منزل به کتابخانه ام سر بزن و مطالعه کن. دختر این کار را می کند و لابه لای کتابها دفترچه را می یابد. آن را به مادر‌ش می دهد و او آنرا روی کامپیوتر قرار می دهد. اعضاء قدیمی مافیا وقتی از وجود دفترچه مطمئن می شوند دختر خانواده را گروگان می گیرند و با گرفتن دفترچه او را آزاد می کنند. آن موقع مادر اطلاعات دفترچه را روی اینترنت منتشر می کند. در نتیجه شوهرش آزاد شده و اعضای قدیمی مافیا از جمله آن پلیس دستگیر می شوند. بعد از ظهر روز جمعه از شبکه یک پخش شد.

و در نهایت می خواستم بدانم آیا فیلم ‌‌"انقلابی‌" که لینکش را می گذارم تا به حال دوبله شده است یا خیر. پیشاپیش ممنون.

https://m.imdb.com/title/tt0066296/

(۱۳۹۷/۹/۱۱ عصر ۱۱:۲۰)لوک مک گرگور نوشته شده: [ -> ]

سلام دوستان. من هم چند تا از گمشده های خودم را اینجا مطرح می کنم، به امید اینکه دوستی بتواند در شناسایی آنها یاری برساند.البته شاید داستان هایی که تعریف می کنم کامل نباشند اما سعی می کنم با جزئیات هر چه بیشتر بیان کنم.

اولی در مورد خانمی هست که از پاسپورت خواهرش استفاده می کنه که بتونه به این شکل از کشور خارج بشه و به دنبال شوهرش بگرده. فکر می کنم شوهرش اسیر بود و در پایان خود اون خانم اسیر میشه که با کمک شوهرش نجات پیدا می کنه.

فیلمی هم عید نوروز سال هفتاد و هشت از شبکه دو ساعت یازده شب پخش شد در مورد دو بچه سیزده، چهارده ساله که گویا خواهر و برادر بودند. یک سری موجودات فضایی به شکل انسان به زمین اومده بودند و سعی داشتند مردم را از بین ببرند. حتی آمدند و با مادر بچه ها صحبت کردند. بچه ها با عینک مخصوصی که داشتند می توانستند چهره واقعی موجودات فضایی را ببینند.سردسته گروه فضایی ها در قالب انسان موهای بلندی داشت. اونها دنبال بچه ها بودند و در نهایت سعی می کنند با گفتن این مطلب به بچه ها که شما و خانواده و دوستانتون زنده می مونید، بچه ها رو فریب بدند که موفق نمی شوند.

فیلم دیگری اوایل دهه هشتاد پخش شد در مورد مردی که با همسر و دختر نوجوانش زندگی خوبی دارند. تا اینکه اتفاقاتی می افتد که مشخص می کند که آن مرد خانواده اسراری از گذشته خویش دارد. یک پلیس بسیار پافشاری می کند تا اینکه آن مرد مجبور می شود نزد  همسرش اعتراف کند که پدر و برادرانش جزو مافیا بودند و خودش فرزند کوچک خانواده بوده است. قبل از مرگ دفترچه حاوی اسامی اعضای مافیا را به او می دهند تا در صورت گرفتار شدن با ارائه آن به پیش خود را تبرئه کند. اما متاسفانه دفترچه سوخت. آن لحظه آن پلیس که خود روزی جز مافیا بوده خرسند شده و او را دستگیر می کند. وقتی دختر مرد به زیارتش می رود،پدرش به او می گوید که وقتی رفتی منزل به کتابخانه ام سر بزن و مطالعه کن. دختر این کار را می کند و لابه لای کتابها دفترچه را می یابد. آن را به همسرش می دهد و همسرش آنرا روی کامپیوتر قرار می دهد. اعضاء قدیمی مافیا وقتی از وجود دفترچه مطمئن می شوند دختر خانواده را گروگان می گیرند و با گرفتن دفترچه او را آزاد می کنند. آن موقع مادر اطلاعات دفترچه را روی اینترنت منتشر می کند. در نتیجه شوهرش آزاد شده و اعضای قدیمی مافیا از جمله آن پلیس دستگیر می شوند. بعد از ظهر روز جمعه از شبکه یک پخش شد.

و در نهایت می خواستم بدانم آیا فیلم انقلابی که لینکش را می گذارم تا به حال دوبله شده است یا خیر. پیشاپیش ممنون.

https://m.imdb.com/title/tt0066296/

سلام دوست عزیز و بزرگوار ممنون از راهنماییتون اما متاسفانه اون فیلم نیست دیدم اون فیلم دزد بغداد1940 ازمحبت وبزرگواریت بینهایت سپاسگذارم

(۱۳۹۶/۲/۱ عصر ۰۳:۴۴)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

دنبال مشخصات یه فیلمی‌ام از سینمای شوروی [یا بلوک شرق]، که تحت عنوان «ستاره»، بیست سال پیش از تلویزیون پخش شده بود.

داستان فیلم درباره‌ی دختر کوچکی بود به نام "ساناز" [احتمالاً در دوبله عوض شده] ـ که مادرش پزشک و پدرش یک دامپزشک بود. ساناز، صبحانه را با پدر و مادرش میخورد و بعد مادرش با عجله از او خداحافظی میکند و بسوی بیمارستان محل کارش میرود. ساناز هم همراه پدرش بسوی مدرسه میرود. ولی آمبولانسی که مادر ساناز در آن است، در اثر لغزندگی جاده‌ی برفی، از کنترل راننده خارج شده و با یک کامیون تصادف میکند و مادر ساناز می‌میرد. دختر از مدرسه خارج میشود و پدرش را به انتظار می‌بیند. پدر، غمگین است و وقتی به خانه میرسند به ساناز میگوید که مادرش برای همیشه آنها را ترک کرده و مُرده است. دخترک امّا برعکس پدر، نمی‌گرید؛ بلکه با نگاهی دلسوزانه پدرش را که گریه میکند می‌نگرد و استوارانه میگوید که مادرش دوباره برمیگردد.

شش ماه بعد، یک دختر جوان که متخصص کشف ستاره‌های خردسال برای سینماست، در جستجوی یک هنرپیشه‌ی خردسال برای فیلم تازه‌اش، بطور اتفاقی با ساناز که در پارک به کبوتران دانه میدهد، روبرو میشود و از او میخواهد که به استودیو بیاید. ولی برخلاف انتظارش، ساناز کوچکترین اشتیاقی نشان نمیدهد: «به جای من، دوستم ناتاشا را ببرید که سینما را هم دوست دارد و عاشق سینماست!»

ساناز به خانه میرود و موضوع را با پدرش در میان میگذارد. پدر، او را تشویق میکند ولی ساناز همچنان اشتیاقی ندارد و کمک کردن به پدرش در امور خانه را مقدم میدارد: «باید امشب شام درست کنم. پدر، شما یک دامپزشک‌ـید و زحمت میکشید، امّا آنها (فیلمسازان) چه؟!»

در نهایت، ساناز به همراه پدرش برای تست دادن به پیش کارگردان فیلم در استودیو میروند و کارگردان، طی صحبتی با او، می‌پسنددش ـ به ویژه اینکه او را دختری استوار می‌بیند. ساناز به کارگردان می‌گوید که قصد دارد در آینده یک پزشک شود.

به هر حال، فیلمبرداری شروع میشود؛ امّا پیش از آن، "ورا" ، هنرپیشه‌ی زنی که قرار است نقش مادر ساناز را بازی کند، به خانه‌ی آنها میآید تا کمی با ساناز آشنا شود. امّا ساناز به سردی با او برخورد میکند ـ چون او اصلاً شبیه مادرش نیست و سیگار میکشد.

در حین فیلمبرداری، ساناز نمیتواند بخوبی نقش‌اش را بازی کند ـ به واقع، اصلاً بازی نمیکند. کار ِ گروه، متوقف میماند. ورا متوجه میشود که مادر ساناز مُرده و اینکه داستان این فیلم، شبیه داستان زندگی خودِ ساناز است. ورا طی صحبتی با کارگردان، رضایت او را میگیرد که ساناز دیالوگ‌های مورد علاقه‌ی خود را خطاب به مادرش بگوید و اینکه در پایان، ورا (یعنی مادر ساناز در فیلم) زنده بماند.

در سکانس پایانی، ساناز، نقش خود را بصورتی عالی بازی میکند ـ طوریکه کل گروه فیلمبرداری، متأثر میشوند. ساناز، داستان فیلم را که شبیه به زندگی خودش بوده، تغییر داده و در پایان، مادرش را به زندگی بازگردانده: «ورا، من تورو زنده کردم!»

---------------------------

پی‌نوشت: در جوانی، چند تا دفتر داشتم که داستان فیلم‌ها را بعدِ دیدن، توش می‌نوشتم. الان دوتاش برام باقی مونده. فیلم سـتاره را تلویزیون در تاریخ سه‌شنبه، 25 دی ماهِ 75 پخش کرده بود.

به امید پیدا شدنِ این خاطره به یاریِ دوستان ...

(۱۳۹۷/۹/۱۶ عصر ۰۱:۰۵)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۶/۲/۱ عصر ۰۳:۴۴)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

دنبال مشخصات یه فیلمی‌ام از سینمای شوروی [یا بلوک شرق]، که تحت عنوان «ستاره»، بیست سال پیش از تلویزیون پخش شده بود.

داستان فیلم درباره‌ی دختر کوچکی بود به نام "ساناز" [احتمالاً در دوبله عوض شده] ـ که مادرش پزشک و پدرش یک دامپزشک بود. ساناز، صبحانه را با پدر و مادرش میخورد و بعد مادرش با عجله از او خداحافظی میکند و بسوی بیمارستان محل کارش میرود. ساناز هم همراه پدرش بسوی مدرسه میرود. ولی آمبولانسی که مادر ساناز در آن است، در اثر لغزندگی جاده‌ی برفی، از کنترل راننده خارج شده و با یک کامیون تصادف میکند و مادر ساناز می‌میرد. دختر از مدرسه خارج میشود و پدرش را به انتظار می‌بیند. پدر، غمگین است و وقتی به خانه میرسند به ساناز میگوید که مادرش برای همیشه آنها را ترک کرده و مُرده است. دخترک امّا برعکس پدر، نمی‌گرید؛ بلکه با نگاهی دلسوزانه پدرش را که گریه میکند می‌نگرد و استوارانه میگوید که مادرش دوباره برمیگردد.

شش ماه بعد، یک دختر جوان که متخصص کشف ستاره‌های خردسال برای سینماست، در جستجوی یک هنرپیشه‌ی خردسال برای فیلم تازه‌اش، بطور اتفاقی با ساناز که در پارک به کبوتران دانه میدهد، روبرو میشود و از او میخواهد که به استودیو بیاید. ولی برخلاف انتظارش، ساناز کوچکترین اشتیاقی نشان نمیدهد: «به جای من، دوستم ناتاشا را ببرید که سینما را هم دوست دارد و عاشق سینماست!»

ساناز به خانه میرود و موضوع را با پدرش در میان میگذارد. پدر، او را تشویق میکند ولی ساناز همچنان اشتیاقی ندارد و کمک کردن به پدرش در امور خانه را مقدم میدارد: «باید امشب شام درست کنم. پدر، شما یک دامپزشک‌ـید و زحمت میکشید، امّا آنها (فیلمسازان) چه؟!»

در نهایت، ساناز به همراه پدرش برای تست دادن به پیش کارگردان فیلم در استودیو میروند و کارگردان، طی صحبتی با او، می‌پسنددش ـ به ویژه اینکه او را دختری استوار می‌بیند. ساناز به کارگردان می‌گوید که قصد دارد در آینده یک پزشک شود.

به هر حال، فیلمبرداری شروع میشود؛ امّا پیش از آن، "ورا" ، هنرپیشه‌ی زنی که قرار است نقش مادر ساناز را بازی کند، به خانه‌ی آنها میآید تا کمی با ساناز آشنا شود. امّا ساناز به سردی با او برخورد میکند ـ چون او اصلاً شبیه مادرش نیست و سیگار میکشد.

در حین فیلمبرداری، ساناز نمیتواند بخوبی نقش‌اش را بازی کند ـ به واقع، اصلاً بازی نمیکند. کار ِ گروه، متوقف میماند. ورا متوجه میشود که مادر ساناز مُرده و اینکه داستان این فیلم، شبیه داستان زندگی خودِ ساناز است. ورا طی صحبتی با کارگردان، رضایت او را میگیرد که ساناز دیالوگ‌های مورد علاقه‌ی خود را خطاب به مادرش بگوید و اینکه در پایان، ورا (یعنی مادر ساناز در فیلم) زنده بماند.

در سکانس پایانی، ساناز، نقش خود را بصورتی عالی بازی میکند ـ طوریکه کل گروه فیلمبرداری، متأثر میشوند. ساناز، داستان فیلم را که شبیه به زندگی خودش بوده، تغییر داده و در پایان، مادرش را به زندگی بازگردانده: «ورا، من تورو زنده کردم!»

---------------------------

پی‌نوشت: در جوانی، چند تا دفتر داشتم که داستان فیلم‌ها را بعدِ دیدن، توش می‌نوشتم. الان دوتاش برام باقی مونده. فیلم سـتاره را تلویزیون در تاریخ سه‌شنبه، 25 دی ماهِ 75 پخش کرده بود.

به امید پیدا شدنِ این خاطره به یاریِ دوستان ...


سلام.حتی اسم یک بازیگر فیلمش بدونید خیلی کمک میکنه برای یافتن.دقیقا اسم فیلمش ستاره بود؟؟؟؟

(۱۳۹۷/۹/۱۶ عصر ۰۱:۰۵)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۶/۲/۱ عصر ۰۳:۴۴)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

دنبال مشخصات یه فیلمی‌ام از سینمای شوروی [یا بلوک شرق]، که تحت عنوان «ستاره»، بیست سال پیش از تلویزیون پخش شده بود.

داستان فیلم درباره‌ی دختر کوچکی بود به نام "ساناز" [احتمالاً در دوبله عوض شده] ـ که مادرش پزشک و پدرش یک دامپزشک بود. ساناز، صبحانه را با پدر و مادرش میخورد و بعد مادرش با عجله از او خداحافظی میکند و بسوی بیمارستان محل کارش میرود. ساناز هم همراه پدرش بسوی مدرسه میرود. ولی آمبولانسی که مادر ساناز در آن است، در اثر لغزندگی جاده‌ی برفی، از کنترل راننده خارج شده و با یک کامیون تصادف میکند و مادر ساناز می‌میرد. دختر از مدرسه خارج میشود و پدرش را به انتظار می‌بیند. پدر، غمگین است و وقتی به خانه میرسند به ساناز میگوید که مادرش برای همیشه آنها را ترک کرده و مُرده است. دخترک امّا برعکس پدر، نمی‌گرید؛ بلکه با نگاهی دلسوزانه پدرش را که گریه میکند می‌نگرد و استوارانه میگوید که مادرش دوباره برمیگردد.

شش ماه بعد، یک دختر جوان که متخصص کشف ستاره‌های خردسال برای سینماست، در جستجوی یک هنرپیشه‌ی خردسال برای فیلم تازه‌اش، بطور اتفاقی با ساناز که در پارک به کبوتران دانه میدهد، روبرو میشود و از او میخواهد که به استودیو بیاید. ولی برخلاف انتظارش، ساناز کوچکترین اشتیاقی نشان نمیدهد: «به جای من، دوستم ناتاشا را ببرید که سینما را هم دوست دارد و عاشق سینماست!»

ساناز به خانه میرود و موضوع را با پدرش در میان میگذارد. پدر، او را تشویق میکند ولی ساناز همچنان اشتیاقی ندارد و کمک کردن به پدرش در امور خانه را مقدم میدارد: «باید امشب شام درست کنم. پدر، شما یک دامپزشک‌ـید و زحمت میکشید، امّا آنها (فیلمسازان) چه؟!»

در نهایت، ساناز به همراه پدرش برای تست دادن به پیش کارگردان فیلم در استودیو میروند و کارگردان، طی صحبتی با او، می‌پسنددش ـ به ویژه اینکه او را دختری استوار می‌بیند. ساناز به کارگردان می‌گوید که قصد دارد در آینده یک پزشک شود.

به هر حال، فیلمبرداری شروع میشود؛ امّا پیش از آن، "ورا" ، هنرپیشه‌ی زنی که قرار است نقش مادر ساناز را بازی کند، به خانه‌ی آنها میآید تا کمی با ساناز آشنا شود. امّا ساناز به سردی با او برخورد میکند ـ چون او اصلاً شبیه مادرش نیست و سیگار میکشد.

در حین فیلمبرداری، ساناز نمیتواند بخوبی نقش‌اش را بازی کند ـ به واقع، اصلاً بازی نمیکند. کار ِ گروه، متوقف میماند. ورا متوجه میشود که مادر ساناز مُرده و اینکه داستان این فیلم، شبیه داستان زندگی خودِ ساناز است. ورا طی صحبتی با کارگردان، رضایت او را میگیرد که ساناز دیالوگ‌های مورد علاقه‌ی خود را خطاب به مادرش بگوید و اینکه در پایان، ورا (یعنی مادر ساناز در فیلم) زنده بماند.

در سکانس پایانی، ساناز، نقش خود را بصورتی عالی بازی میکند ـ طوریکه کل گروه فیلمبرداری، متأثر میشوند. ساناز، داستان فیلم را که شبیه به زندگی خودش بوده، تغییر داده و در پایان، مادرش را به زندگی بازگردانده: «ورا، من تورو زنده کردم!»

---------------------------

پی‌نوشت: در جوانی، چند تا دفتر داشتم که داستان فیلم‌ها را بعدِ دیدن، توش می‌نوشتم. الان دوتاش برام باقی مونده. فیلم سـتاره را تلویزیون در تاریخ سه‌شنبه، 25 دی ماهِ 75 پخش کرده بود.

به امید پیدا شدنِ این خاطره به یاریِ دوستان ...

یادم نمی یاد چنین فیلمی دیده باشم. ولی خوب اینجور فیلمهای عاطفی رو همیشه دوست داشتم. اینم باید لینکش باشه. تقدیم به شما

https://m.imdb.com/title/tt0127513/

(۱۳۹۷/۹/۱۷ صبح ۰۵:۵۴)لوک مک گرگور نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۷/۹/۱۶ عصر ۰۱:۰۵)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۶/۲/۱ عصر ۰۳:۴۴)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

دنبال مشخصات یه فیلمی‌ام از سینمای شوروی [یا بلوک شرق]، که تحت عنوان «ستاره»، بیست سال پیش از تلویزیون پخش شده بود ... .

به امید پیدا شدنِ این خاطره به یاریِ دوستان ...

یادم نمی یاد چنین فیلمی دیده باشم. ولی خوب اینجور فیلمهای عاطفی رو همیشه دوست داشتم. اینم باید لینکش باشه. تقدیم به شما

https://m.imdb.com/title/tt0127513/

لوک مک گرگور گرامی، دوست ارجمند، سپاس فراوان. خودش هست! عجیب که این هم مدت گشتم و نیافتم؛ امّا در جستجوی شما، پیدا شد!

با این فیلم، خاطره دارم؛ و اکنون که یافته شده، شوقی در دلم افتاده و روزـم را ساخته است.

مجدداً سپاسگزارم.

دوستانی که مایل به تماشایش هستند، می‌توانند آنرا بصورت آنلاین در اینجا ببینند.

میخواهی ستاره شوی، دختر؟

همگروهی عزیز جناب "ماهی گیر" سوالی داشتند ولی نمیتونستند ارسال کنند.

درخواست ایشون رو نقل میکنم خدمت دوستان :

سلام

يه فيلمي به چشمم خورده بود كه اسمشو يادم رفت ....
يه فيلم موزيكال بي كلام بود كه توش باباي دختره مادرشو ميكشه و يه ارث ميرسه به دختره كه باباش سندشو پاره مي كنه و ميندازه توي آتيش بعدم دختره رو ورميداره مي بره ديوونه خونه .... دختره اول خودش ميخواد فرار كنه ولي يه نفر ديگه هم اقدام به فرار مي كنه .... كه ترجيح ميده به اون كمك كنه تا اينكه خودش فرار كنه .... اون دختره فرار مي كنه ولي اين مي مونه تو ديوونه خونه ......

توي وب گشتم يه سري فيلم پيدا ميشه كه موضوعشون همينه ولي هيچ كدوم دقيقاً مثل اين نيستن و بدتر اينكه موزيكال نيستن ..... تايمش حول و حوش پنجاه دقيقه بود .... اين فيلمايي كه پيدا كردم طولانين ......

اگه ديده باشيد خيلي خوب ميشه .....
فقط اسمشو ميخوام

پ.ن: دوست عزیز ماهی گیر...ظاهرا تنظیمات شما مشکلی داره چون بنده نتونستم جواب پیام خصوصی شما رو بد.شاید ظرفیت جعبه پیام شما پر شده باشه.

(۱۳۹۷/۹/۱۷ صبح ۰۵:۵۴)لوک مک گرگور نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۷/۹/۱۶ عصر ۰۱:۰۵)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۶/۲/۱ عصر ۰۳:۴۴)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

دنبال مشخصات یه فیلمی‌ام از سینمای شوروی [یا بلوک شرق]، که تحت عنوان «ستاره»، بیست سال پیش از تلویزیون پخش شده بود.

داستان فیلم درباره‌ی دختر کوچکی بود به نام "ساناز" [احتمالاً در دوبله عوض شده] ـ که مادرش پزشک و پدرش یک دامپزشک بود. ساناز، صبحانه را با پدر و مادرش میخورد و بعد مادرش با عجله از او خداحافظی میکند و بسوی بیمارستان محل کارش میرود. ساناز هم همراه پدرش بسوی مدرسه میرود. ولی آمبولانسی که مادر ساناز در آن است، در اثر لغزندگی جاده‌ی برفی، از کنترل راننده خارج شده و با یک کامیون تصادف میکند و مادر ساناز می‌میرد. دختر از مدرسه خارج میشود و پدرش را به انتظار می‌بیند. پدر، غمگین است و وقتی به خانه میرسند به ساناز میگوید که مادرش برای همیشه آنها را ترک کرده و مُرده است. دخترک امّا برعکس پدر، نمی‌گرید؛ بلکه با نگاهی دلسوزانه پدرش را که گریه میکند می‌نگرد و استوارانه میگوید که مادرش دوباره برمیگردد.

شش ماه بعد، یک دختر جوان که متخصص کشف ستاره‌های خردسال برای سینماست، در جستجوی یک هنرپیشه‌ی خردسال برای فیلم تازه‌اش، بطور اتفاقی با ساناز که در پارک به کبوتران دانه میدهد، روبرو میشود و از او میخواهد که به استودیو بیاید. ولی برخلاف انتظارش، ساناز کوچکترین اشتیاقی نشان نمیدهد: «به جای من، دوستم ناتاشا را ببرید که سینما را هم دوست دارد و عاشق سینماست!»

ساناز به خانه میرود و موضوع را با پدرش در میان میگذارد. پدر، او را تشویق میکند ولی ساناز همچنان اشتیاقی ندارد و کمک کردن به پدرش در امور خانه را مقدم میدارد: «باید امشب شام درست کنم. پدر، شما یک دامپزشک‌ـید و زحمت میکشید، امّا آنها (فیلمسازان) چه؟!»

در نهایت، ساناز به همراه پدرش برای تست دادن به پیش کارگردان فیلم در استودیو میروند و کارگردان، طی صحبتی با او، می‌پسنددش ـ به ویژه اینکه او را دختری استوار می‌بیند. ساناز به کارگردان می‌گوید که قصد دارد در آینده یک پزشک شود.

به هر حال، فیلمبرداری شروع میشود؛ امّا پیش از آن، "ورا" ، هنرپیشه‌ی زنی که قرار است نقش مادر ساناز را بازی کند، به خانه‌ی آنها میآید تا کمی با ساناز آشنا شود. امّا ساناز به سردی با او برخورد میکند ـ چون او اصلاً شبیه مادرش نیست و سیگار میکشد.

در حین فیلمبرداری، ساناز نمیتواند بخوبی نقش‌اش را بازی کند ـ به واقع، اصلاً بازی نمیکند. کار ِ گروه، متوقف میماند. ورا متوجه میشود که مادر ساناز مُرده و اینکه داستان این فیلم، شبیه داستان زندگی خودِ ساناز است. ورا طی صحبتی با کارگردان، رضایت او را میگیرد که ساناز دیالوگ‌های مورد علاقه‌ی خود را خطاب به مادرش بگوید و اینکه در پایان، ورا (یعنی مادر ساناز در فیلم) زنده بماند.

در سکانس پایانی، ساناز، نقش خود را بصورتی عالی بازی میکند ـ طوریکه کل گروه فیلمبرداری، متأثر میشوند. ساناز، داستان فیلم را که شبیه به زندگی خودش بوده، تغییر داده و در پایان، مادرش را به زندگی بازگردانده: «ورا، من تورو زنده کردم!»

---------------------------

پی‌نوشت: در جوانی، چند تا دفتر داشتم که داستان فیلم‌ها را بعدِ دیدن، توش می‌نوشتم. الان دوتاش برام باقی مونده. فیلم سـتاره را تلویزیون در تاریخ سه‌شنبه، 25 دی ماهِ 75 پخش کرده بود.

به امید پیدا شدنِ این خاطره به یاریِ دوستان ...

یادم نمی یاد چنین فیلمی دیده باشم. ولی خوب اینجور فیلمهای عاطفی رو همیشه دوست داشتم. اینم باید لینکش باشه. تقدیم به شما

https://m.imdb.com/title/tt0127513/


سلام و درود بر دوست عزیزم
یک فیلمی بود دهه60پخش شد.داستانش این بود:یک مردی پولدار بود.قول کمک مالی به زنی داده بود.خانمه ایستگاه قطار منتظرش بود ولی از اون طرف مرد پولداره یک ملاقات کننده داشت که قبلا بخاطرش زندان رفته بود.ملاقات کننده دو سه تا کشیده بهش زد و موقع فرار پولدار یک تیر بهش زد.این مردی که تیر به بازوش خورد یک آلونک از طرف پیرمردی کنار دریا یا روی یک کشتی به گل نشسته اجاره کرده بود/اون خانمه توی ایستگاه وقتی دید پولداره سر قرار نمیاد خواست خودشو بندازه زیر قطار/مرد زخمی میره در آلونک باز کنه که میبینه همون پولداره منتظرش نشسته/بازم فرار میکنه تا جایی که توی گل میفته/اون پولداره میخواست با اسحله اینرا بکشه که پولداره توسط اون پیرمرد کشته میشه/پلیسها هم سر میرسند و میگن فقط پیرمرد باید جریمه اسحله بدون مجوزش را بده

سلام

حدود 15-16 سال پیس سریال خارجی از شبکه 3 پخش میشد که یه گروه  بودن و دستی هم در کار علمی و فنی داشتن اسم سریال رو میخوام که توضیحات بیشتر رو کابری در یک انجمن دیگه داده:

"سلام. 

یه فیلم قدیمی مسابقه ای فک کنم برا قبل 2000 بوده باشه. یکی از راننده ها ک ظاهرا مکانیک هم بوده یه راکت وصل میکنه به ماشین ک لحظات اخر مسابقه ازش استفاده میکنه . شیشه جلوی ماشین نشکن بوده و ظاهرا برا اون زمان چیز جدیدی بود که بعد مسابقه یکی میره پیشش و میخواد برای شیشه نشکن قرارداد باهاش ببنده. 

یه تیکه دیگه از فیلم یادمه ک در حین مسابقه شاگرد همون مکانیکه در حین مسابقه به مکانیکه میگه دیشب ماشین همه رو دستکاری کردم . ماشین شماره 1 مثلا فلان چیزش خراب میشه. شماره 2 فلان جاش خلاصه همه رو میگه. بعدا معلوم میشه ک حواسش نبود ماشین خودشون هم دستکاری کرده بوده. 


یه تیکه دیگه از فیلم یادم میاد که یه گروه دیگه که شرکت کرده بودن در طی مسیر ماشین رو میبرن به یک گاراژ و موتور ماشین رو عوض میکنن. چون وزن ماشین یکی از شرایط شرکت در مسابقه بود. بعد از مسابقه متوجه میشن ک این گروه تخلف کرده . "



(۱۳۹۷/۱۰/۶ عصر ۰۵:۳۵)ماهی گیر نوشته شده: [ -> ]

سلام

حدود 15-16 سال پیس سریال خارجی از شبکه 3 پخش میشد که یه گروه  بودن و دستی هم در کار علمی و فنی داشتن اسم سریال رو میخوام که توضیحات بیشتر رو کابری در یک انجمن دیگه داده:

"سلام. 

یه فیلم قدیمی مسابقه ای فک کنم برا قبل 2000 بوده باشه. یکی از راننده ها ک ظاهرا مکانیک هم بوده یه راکت وصل میکنه به ماشین ک لحظات اخر مسابقه ازش استفاده میکنه . شیشه جلوی ماشین نشکن بوده و ظاهرا برا اون زمان چیز جدیدی بود که بعد مسابقه یکی میره پیشش و میخواد برای شیشه نشکن قرارداد باهاش ببنده. 

یه تیکه دیگه از فیلم یادمه ک در حین مسابقه شاگرد همون مکانیکه در حین مسابقه به مکانیکه میگه دیشب ماشین همه رو دستکاری کردم . ماشین شماره 1 مثلا فلان چیزش خراب میشه. شماره 2 فلان جاش خلاصه همه رو میگه. بعدا معلوم میشه ک حواسش نبود ماشین خودشون هم دستکاری کرده بوده. 


یه تیکه دیگه از فیلم یادم میاد که یه گروه دیگه که شرکت کرده بودن در طی مسیر ماشین رو میبرن به یک گاراژ و موتور ماشین رو عوض میکنن. چون وزن ماشین یکی از شرایط شرکت در مسابقه بود. بعد از مسابقه متوجه میشن ک این گروه تخلف کرده . "



سلام جناب ماهی گیر. سریال مد نظر شما سریال شش قسمتی کوئنتین است و این تکه های یاد شده هم تا جایی که یادمه مربوط به قسمت دوم سریال بودند. توی یوتیوب هم زبان اصلی اش پیدا میشه.

https://m.imdb.com/title/tt0083468/

(۱۳۹۷/۱۰/۶ عصر ۰۹:۵۵)لوک مک گرگور نوشته شده: [ -> ]

سلام جناب ماهی گیر. سریال مد نظر شما سریال شش قسمتی کوئنتین است و این تکه های یاد شده هم تا جایی که یادمه مربوط به قسمت دوم سریال بودند. توی یوتیوب هم زبان اصلی اش پیدا میشه.

https://m.imdb.com/title/tt0083468/

سپاس بیکران :heart:

دوستان گرامی سلام..دنبال اسم یک فیلم میگردم که اون قدیما پخش شد.خانواده شخصی توسط یک راننده ماشین سنگین کشته شدن..و از اون به بعد کار اون  شخص فقط شده بود کشتن رانندگان ماشین سنگین..یه جورایی شبیه فیلم صادق کرده بود..فکر کنم فیلمه المانی یا فرانسوی بود..

(۱۳۹۷/۱۰/۱۷ صبح ۱۲:۱۵)لرد پدینگتون نوشته شده: [ -> ]

خانواده شخصی توسط یک راننده ماشین سنگین کشته شدن...و از اون به بعد کار اون شخص فقط شده بود کشتن رانندگان ماشین سنگین...

با پوزش از "لرد" عزیز، بخاطر اینکه هنوز 24ساعت از ارسال ایشان نگذشته، پُستی در بخش فوتبالی و ورزشی تالار "محله چینی‌ها" گذاشتم که درخواستِ ایشان را در این تاپیک به حاشیه برده بود.

از فرصت استفاده میکنم و یکی از گمشده‌های خودم را همینجا مطرح میکنم؛ یک فیلم فانتزی و فولکوریک روسی‌ست که تحت عنوانِ "ماجراجوی دلاور" در تاریخ «شنبه ، 9 فروردین 1376» از شبکه‌ی دو سیما پخش شده بود. ولی جستجوهایم برای یافتن-اش بی‌نتیجه بوده است.

داستان فیلم (که متأسفانه بیش از این به یاد ندارم) :

«ماجراجویی دلاور با مردم شهر خود (نوبوکروف) به سیاحت جهان می‌پردازد و با مشکلات تجربه‌ی این سفر روـدرـرو می‌شود».

فکر میکردم "نیکلای چرکاسف" در آن بازی میکرد. ولی جستجوهایم در فیلم‌های با بازی او هم، حاصلی نداشته است ...:huh:

L'Orchestre Rouge (1989)

سلام دوستان
کسی لینک فیلم ارکستر سرخ داره؟؟؟؟

سلام
یکی از فیلمهای گمشده من که نزدیک به25سال دنبالش بودم/کوایدن(ارواح)محصول 1964ژاپن

آدرس های مرجع