تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: سینمای کلاسیک و اقتباس های ادبی
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3

یکی دیگر از سینماگران اقتباسگر رومن پولانسکی کارگردان سرشناس لهستانی است. آخرین اثر او «کشنار» که سال گذشته اکران شد اقتباسی بود از نمایشنامه ی پرفروش یاسمینا رضا «خدای کشتار». این نمایشنامه حداقل دو بار در ایران منتشر شده است. ترجمه کوشک جلالی ( انتشارات افراز) از زبان آلمانی ( زبان واسطه)و ترجمه ی فلاح فرد از زبان فرانسه است. به نظر می آید ترجمه ی دوم که توسط انتشارات نیلا و زیر نظر امجد-رحمانیان-چرمشیر منتشر شده است موثق تر باشد.

ماه تلخ یا ماه شرنگ ( بر وزن ماه عسل) اقتباسی است از رمان پاسکال بروکنر فرانسوی

فیلمهای تِس، اولیور تویست را بر اساس رمانهایی انگلیسی از تامس هاردی و چارلز دیکنز ساخته است. تِس دربرویل را  مرحوم ابراهیم یونسی به فارسی ترجمه کرده است.

مکبث را بر اساس نمایشنامه ی ویلیام شکسپیر ساخته و الهام بخش فیلم مستأجر او رمانی به همین نام از رولان توپور است. این رمان به فارسی ترجمه و  ( اگر اشتباه نکنم) توسط نشر چشمه منتشر شده است.

کودک رزماری را نیز آیرا لوین نوشته است. پیانیست نیز مبتنی بر اثر یک نوازنده ی لهستانی یهودی است که شرح حال خود را در طول جنگ جهانی دوم به رشته تحریر در آورده است.

اما یکی از زیباترین آثار او «مرگ و دوشیزه» اقتباسی است از نمایشنامه ی آریل دورفمن. این کتاب در ایران دو بار ترجمه شده است.  عنوان یکی از این ترجمه ها «مرگ و دختر جوان» است.

*****************

بجز اقتباس های سینمایی، پولانسکی نمایشنامه ی هدا گابلرِ ایبسن را نیز با بازی امانوئل سگنر ( همسر سابقش و بازیگر فیلم ماه تلخ و دروازه ی نهم) به روی صحنه برده است و به اعتقاد من در کارگردانی تئاتر هم موفق عمل کرده است.

مطلبی که می خواهم بگویم اگر چه با سینمای کلاسیک ارتباطی ندارد اما با سینمای اقتباسی بی ارتباط نیست. فیلم سینمایی « کلاغ»2012 با بازی جان کیوساک و لوک اِوِنس با الهام از زندگی و آثار ادگار آلن پو نویسنده ی آمریکایی قرن نوزدهم ساخته شده است. البته ماجراهای فیلم ترکیبی است از برخی وقایع حقیقی با اتفاقات خیالی و عناصری که فیلمنامه نویس از داستان ها و اشعار پو به عاریت گرفته است. علاوه بر «کلاغ» که نام یکی از اشعار پو است در این فیلم به داستانهایی مانند « قتل در خیابان مورگ(سردخانه)»  و  «قلب خبرچین» ( یا قلب رازگو) نیز اشاره  شده است.

می دانیم که پو قبل از آنکه در کشور خود به شهرت برسد توسط بودلر شاعر سمبولیست فرانسوی در اروپا مطرح شد. شعر کلاغ در فرانسه ابتدا توسط بودلر و سپس با فاصله ی اندکی توسط مالارمه دیگر شاعر مشهور فرانسوی ترجمه شد. این شعر موضوع یکی از قسمتهای سریال کارتونی خانواده ی سیمپسون  نیز هست. همانطور که در شعر نیز وصف شده است کلاغ روی تندیس نیمتنه ی پالاس قرار دارد:

می توان در شعر حواصیلalbatros بودلر و بوف کور هدایت رگه هایی از »کلاغ» پو پیدا کرد. به عنوان مثال «سایه ای که مانند جغد بر دیوار افتاده و افکار راوی بوف کور را می خواند» با «سایه ی کلاغی که روح شاعر را در برگرفته است و اجازه نمیدهد برخیزد» بی شباهت نیست.

And the raven, never flitting, still is sitting, still is sitting
On the pallid bust of Pallas just above my chamber door;
And his eyes have all the seeming of a demon's that is dreaming,
And the lamp-light o'er him streaming throws his shadow on the floor;
And my soul from out that shadow that lies floating on the floor
Shall be lifted - nevermore
!

 «باد هوا نصیبش خواهد شد»inherit the wind  فیلمی است بحث برانگیز بر اساس نمایشنامه ای با همین عنوان از جروم لارنس و رابرت ای. لی درباره ی نظریه ی فرگشت داروین و محاکمه ی یک  «تکامل گرا»Evolutionist در آمریکای دهه ی 30 یا 40. در این فیلم که به کارگردانی و تهیه کنندگی استنلی کرِیمر ساخته شده است بازیگرانی مانند اسپنسر تریسی و جین کِلی بازی می کنند. نمی دانم آیا این فیلم دوبله شده است یا خیر اما نمایشنامه ی آن در ایران با عنوان ارثیه ی باد منتشر شده است. عنوان نمایشنامه Inherit the wind قسمت آخر این ضرب المثل انجیلی است He that troubleth his house shall inherit the wind.( آنکه اهل خانه اش را برنجاند باد هوا نصیبش خواهد شد ) در نمایش و فیلم این عبارت خطاب به کشیشی گفته می شود که یگانه دخترش را قربانی اعتقادات خود می کند.

اما این دو نویسنده شاهکار دیگری نیز دارند با عنوان «آن شب که تورو زندانی بود» با ترجمه ی یداله آقاعباسی و بهزاد قادری که در مورد برهه ای از زندگی دیوید تورو  و رالف امرسون دو نویسنده ی بزرگ آمریکایی است.

در میان گزینه های برترین آثار ادبی جهان نام داستایوفسکی با آثاری مانند « برادران کارامازوف»، «ابله» و « جنایات و مکافات» همواره درخشیده است. اگر چه رمانهای داستایوفسکی از نظر حجم و سبک ادبی ( رئالیستی) به آثار تالستوی شبیهند اما فضا و دنیایی کاملاً متفاوت دارند. داستایوفسکی به هیچ وجه قصد تذهیب جامعه و تعلیم اخلاق ندارد و بیشتر بر نکات روانشناختی تأکید دارد تا بر مسائل اجتماعی. به عبارت دیگر بیشتر درونگراست تا برونگرا. رمانهای او تابلویی از جامعه ای وسیع و پر شخصیت نیستند، بلکه قهرمان یا ضدقهرمانی را به تصویر می کشند که دنیایی وسیع در روان و ذهن خود دارد.

« ابله» از آن رمانهاست که به علت داشتن گفتگوهای جالب ، فعل و انفعالات بسیار و همچنین شخصیت خارق العاده ی پرنس میشکین با آن خلق و خوی مسیحایی بار دراماتیک زیادی دارد و می تواند برای اقتباس نمایشی یا سینمایی مناسب باشد. یکی از اقتباس هایی که از این رمان شده است فیلم فرانسویِ  l'IDIOT ( ابله) محصول 1946 است که در آن ستاره ی جاودان سینمای فرانسه  ژرار فیلیپ هنرنمایی کرده است.

آثار داستایوفسکی را افراد زیادی ترجمه کرده اند، از جمله: مشفق همدانی ( احتمالاً از فرانسوی)، سروش حبیبی ( از روسی)، صالح حسینی ( از انگلیسی) و ...

طبیعتاً ملاک وفاداری و درستی، ترجمه از زبان اصلی است اما ترجمه ی خوبی که از ترجمه ای دیگر شده باشد بهتر از یک ترجمه ی بد از زبان اصلی است.

* کسی اطلاع دارد آیا این فیلم و  نیزفیلمهای « سرخ و سیاه» 1954و »صومعه ی پارم ( پارما)»1948 دوبله شده اند یا خیر؟

گی دو موپاسان نویسنده ی فرانسوی قرن نوزدهم یکی از بزرگترین نویسندگان داستان کوتاه در تاریخ ادبیات جهان است و تنها چخوف و اُ. هِنری می توانند در این زمینه با وی رقابت کنند. اگر بخواهیم تعریفی ساده و تصویری گویا از او ارائه کنیم باید بگوییم او قصه ای گویی است قهار. راوی داستانهایی که تنوع موضوع و تلون مضمونهایشان خواننده را خیره و بهت زده می کند.

فیلم بل آمی Bel Ami 2012 با بازی رابرت پاتینسون و کریستین اسکات تامس اقتباسی است - به اعتقاد من- نه چندان موفق از رمانی به همین نام که در ایران هم ترجمه شده است. گویا مترجمی ( خبره زاده یا فردی دیگر) می خواسته نام آنرا «خوشگل پسر» بگذارد- که اتفاقاً عنوان بجا و مناسبی است- اما کتاب با عنوان «بل آمی» منتشر شده است.

حالا چرا این اقتباس انگلیسی زبان به مذاق من خوش نیامد، نمی دانم. شاید به این دلیل که قبلاً اقتباسهای بهتری از آثار موپاسان دیده بودم. از جمله سریال تلویزیونی « نزد موپاسان» chez Maupassant که هر قسمت آن داستانی مجزا و عوامل سازنده ی خود را دارد. مثلاً قسمت «گردنبند»، به کارگردانی کلود شابرول:


آثار موپاسان را افراد زیادی در طول سالهای گذشته ترجمه کرده اند. علت وفور ترجمه های متعدد از آثار او، سادگی نثر و روانی نوشته و شیرینی کلام و جاذبه ی قصه هایش است.در میان خیل عظیم آنها « تپلی» Boule de suif ترجمه ی محمد قاضی و نیز «اورلا»le Horla  فراموش نشدنی اند.



بعد از خواندن داستان کوتاه « وطن پرست» از یوکیو میشیما  که لحظات آخر زندگی یک افسر ارتش و خودکشی او را برای وطن و شرافت و دوستی روایت می کرد، یادم افتاد که خود میشیما هم خودکشی کرده است. وقتی زندگینامه ی او را خواندم متوجه شدم که جناب میشیما درست مانند همان افسر دست به سپوکو ( نوعی خودکشی خاصِ سامورایی ها) زده است. به این ترتیب که ابتدا با شمشیر شکم خود را به صورت عرضی پاره میکند و سپس یک فرد دیگر سرش را از بدنش جدا می کند. تمام حالات این عمل با چنان دقت و ظرافتی توسط نویسنده وصف شده است که مو بر تن خواننده راست می شود.

نکته ی جالب اینکه میشیما در زمان حیات خود فیلمی از روی این نوشته ساخته  و خود او نیز نقش افسر وطن پرست را بازی کرده است.  به این ترتیب او نویسنده، بازیگر و کارگردان فیلمی بود درباره ی زندگی و مرگ خود.

یک دهه پس از خودکشی میشیما فیلمی به تهیه کنندگی لوکاس و کاپولاساخته می شود با عنوان

"میشیما، یک زندگی در چهار فصل"

میشیما نویسنده ی پرکاری بوده است و در طول 45 سال زندگی خود نمایشنامه ها و رمانهای متعددی نوشته و سه بار نیز نامزد جایزه ی نوبل ادبی شده است. اما شاهکار واقعی او زندگی خودش است؛ شاهکاری که نوشته های قبلی در حقیقت تمرین و مقدمه ای برای ارائه ی آن بوده است.


10 اقتباس برتر تاریخ سینما از نگاه گاردین

روزنامه گاردین فهرستی از 10 اقتباس برتر تاریخ سینما که بر اساس کتاب‌های سرشناس ساخته شده‌اند را منتشر کرد که نام فیلم‌هایی چون «آرزوهای بزرگ» و «اولیور» در آن به چشم می‌خورد.

«پلنگ» محصول 1963 به ...
کارگردانی «لوچیانو ویسکونتی» است که براساس رمان «جوزپه دی لمپدوزا» به روی پرده رفت. این فیلم موفق به کسب نخل طلای کن در همان سال شد. «آلن دلون» و «کلودیا کاردینیل» در این فیلم هنرنمایی کرده‌اند و به درستی نثر غم‌آلود کتاب «لمپدوزا» را به تصویر کشیده است.

«زمان بازیافته» فیلمی است برگرفته از بخش آخر شاهکار هفت جلدی «مارسل پروست»، نویسنده‌ی سرشناس فرانسوی. این فیلم در سال 1999 با درخشش «کاترین دنو»، «امانوئل بارت» و«جان مالکوویچ» به کارگردانی «رائول روییز» به روی پرده رفت و نامزد نخل طلای کن بود.

فیلم «اولیور» ساخته «کارول رید» محصول 1968 اگرچه اولین فیلم اقتباسی از آثار دیکنز نبود، اما یکی از معروفترین و موفق‌ترین فیلم‌هایی است که با اقتباس از رمان کلاسیک «اولیور توییست» ساخته شده است. این فیلم که در سال 1968 اکران شد،‌ در 11 بخش نامزد جایزه اسکار شد و توانست پنج جایزه از جمله بهترین فیلم را به دست آورد.

«خداحافظ برلین» نوشته‌ی «کریستوفر ایشروود» رمانی بود که سوژه‌ «باب فاس» برای ساخت فیلم موزیکال «کاباره» شد. فیلم محصول 1972 موفق به دریافت 8 جایزه اسکار از جمله بهترین کارگردانی شد، اما در بخش بهترین فیلم تسلیم «پدرخوانده» شد. این فیلم همچنین 6 جایزه بافتا و دو جایزه گلدن گلوب را به دست آورد. این فیلم بر مبنای نمایش موزیکال موفقی در برادوی ساخته شد و تصویری هولناک و تفکر برانگیز از برلین در دوره جمهوری «وایمار» را ارائه می‌دهد.

«آرزوهای بزرگ»، رمان معروف نویسنده‌ی کلاسیک انگلیسی «چارلز دیکنز» است که همچون دیگر آثار او بارها و بارها مورد اقتباس تصویری قرار گرفته‌ است. اما فیلم اقتباسی «دیوید لین» بهترین سکانس‌های آغازین تاریخ سینما را به مخاطبانش هدیه کرده و به همین جهت جایزه‌ اسکار بهترین تصویربرداری را بدست آورد و البته در بخش بهترین فیلم و کارگردانی نیز نامزد شده بود. جالب اینجاست که دیوید لین مدعی است هرگز رمان دیکنز را نخوانده است.

«استفن کینگ» از رمان‌نویسانی است که بسیار مورد توجه کارگردانان سینمایی و تلویزیونی قرار می‌گیرد. «راب رینر» کارگردانی است که در سال 1986 فیلم «با من بمان» را براساس رمان کوتاه کینگ با نام «جسد» به روی پرده برد که نامزد اسکار بهترین فیلمنامه شد. کینگ این اثر را در مجموعه «فصول مختلف» به چاپ رساند که «رستگاری در شائوشنگ» از دیگر داستان‌های آن است.

«توماس آلفردسون» سال گذشته فیلم موفق «بندزن، خیاط، سرباز، جاسوس» را براساس رمانی به قلم «جان کولری» به روی پرده برد. «کالین فرث»، «تام هاردی» و «بندیکت کامبرباج» از ستارگانی هستند که در این اثر اقتباسی ایفای نقش کردند. این فیلم که در سه بخش نامزد جایزه اسکار بود، در بخش رقابتی ونیز نامزد شیر طلا بود و در جوایز بافتا دو جایزه به آن اعطا شد.

فیلم «گامورا»، برنده‌ جایزه بزرگ جشنواره‌ کن به کارگردانی «ماتیو گارونه» براساس کتاب سال 2006 «روبرتو ساویانو»، روزنامه‌نگار ایتالیایی ساخته شد. این اثر در سال 2008 روی پرده‌ سینماها ظاهر شد. این فیلم جایزه بهترین فیلم و کارگردانی از آکادمی فیلم اروپا، جایزه ویژه هیات‌داوران جشنواره سویل اسپانیا و جایزه اول جشنواره فیلم مونیخ را گرفت. اما «روبرتو ساویانو»، ‌نویسنده‌ی آن به‌علت مضامین ضدمافیایی کتابش، ازسوی گروه‌های جنایتکار مافیا در ناپل ایتالیا به مرگ تهدید شد.

«نیکلاس روگ» در سال 1973 فیلمی با عنوان «حالا نگاه نکن» را ساخت که «دافنه موریه» آن را به همراه «ربه‌کا» از آلفرد هیچکاک یکی از بهترین اقتباس‌های رمان‌هایش خواند.

«شیادان» فیلمی است که «استفن فریرز» در سال 1990 کارگردانی کرد. «جیم تامپسون» نویسنده‌ی رمانی بود که «فریرز» داستانش را با کمک فیلمنامه‌نویس دونالد وست لیک به سینما برد. جان کوزاک و آنجلا هوستون بازی‌های درخشانی از خود در این فیلم اقتباسی نشان دادند. این فیلم که نامزد چهار جایزه اسکار بودف توانست جایزه «ادگار آلن پو» را برای بهترین فیلم پلیسی به دست آورد.

http://www.guardian.co.uk/film/gallery/2...http://www.guardian.co.uk/film/gallery/2012/dec/01/10-best-screen-adaptation

کتاب کوتاهی خواندم با عنوان «انقلابهای فرانسه» نوشته ی «تری دیری» که البته ادبی نیست و تاریخی است و ارتباطی با سینما ندارد اما سینما و ادبیات از برگ برگ این کتاب تاریخی اقتباس کرده اند. ابتدا از قرون وسطی شروع می شد و جنگهای صلیبی و سیطره ی کلیسا و آدم سوزی های آن زمان و خود به خود تصاویری از فیلم «پیام آور»ِ بسون ( در مورد زندگی ژان دارک) و قسمتهایی از کتاب «وجدانِ بیدار»ِ تسوایگ ( در مورد کالوَن و کاستالئو) و همچنین ساحره سوزی هایی که در امریکا صورت گرفته بود ( انیمیشن پارانورمن و  نمایشنامه ی ساحره های شهرِ سِیلم اثرِ آرتور میلر) از جلوی چشمهایم گذشت.

بعد نوبت رسید به سیرانو دو برژراکِ شمشیرباز و نویسنده که در نمایشنامه ی ادمون روستان جاودان شد و ژرار دو پاردیو در فیلمی به همین نام به شخصیتش جان داد.  سپس آنری چهارم و همسرش مارگرت ( فیلم ملکه مارگو که از رمان الکساندر دوما اقتباس شده بود)  آمدند و بعد نوبت کاردینال ریشلیو بود و سه تفنگدارش (سال گذشته نیز اقتباس دیگری از رمان الکساندر دوما با بازی اورلاندو بلوم صورت گرفت). سپس به لویی چهاردهم و شکوفایی هنر و نمایش ( راسین و مولیر و کورنِی) رسیدیم و بعد هم نوبت لویی شانزدهمِ فلک زده و انقلاب کبیر فرانسه شد. ( تصویر گیوتین و اعدام اشرافیان در ابتدای فیلم «قلمهای پر» -که از نمایشنامه ی «داگ رایت»ِ آمریکایی اقتباس شده بود- و صورت متفکر «مارکی دو ساد» که از کنج پنجره تماشا می کرد. و همچنین فیلم «دانتون» که قربانی قدرت طلبی روبسپیرِ (به اصطلاح) فسادناپذیر شد. و بعد دوره ی ناپلئون آمد و خاطره ی فیلم « عشق و مرگ»ِ ووودی آلن که جنگ و صلح تولستوی را به سخره گرفته بود و نیز «جنگ و صلح»ِ کینگ ویدور و سرگئی بوندارچوک. همچنین صحنه ی ابتداییِ رمان صومعه ی پارمِ استاندال که در آن ارتش ناپلئون پیروزمندانه وارد رُم می شود. بعد صحبت از ناپلئون دوم و یا به قول ویکتور هوگو ناپلئون صغیر شد و یاد هوگو فیلم ماجرای اَدِل اَشِ  فرانسوا تروفو را به خاطرم آورد.

The Shop Around the Corner

THe Shop Around the Corner

یک بار در جایی خواندم که اگر فیلم های کلاسیک قدیمی را دوست ندارید, علت اش آن است که هرگز یک فیلم کلاسیک قدیمی خوب را ندیده اید. فروشگاه سر نبش (The Shop Around the Corner)با نقش آفرینی جیمز استوارت و مارگارت سولاوان و کارگردانی ارنست لوبیش می تواند یکی از این انتخاب ها برای تماشای یک کار خوب کلاسیک باشد. این فیلم بر اساس نمایش نامه ی Illatszertár , که با نام Parfumerie نیز شناخته می شود, اثر میکلوش لازلو, نمایش نامه نویس مجار ساخته شده است.

Miklos Laszlo

Miklos laszlo

داستان فیلم در فروشگاهی در شهر بوداپست و نزدیک ایام کریسمس می گذرد. کلارا نوواک (مارگارت سولاوان) و آلفرد کرالیک (جیمز استوارت) که هر دو در این فروشگاه کار می کنند, به شدت از هم متنفرند و کشمکشی پایان ناپذیر بین آن دو در جریان است. اما آنچه هر دو از آن بی اطلاعند این است که هرچه بیشتر به عنوان همکار به آتش نفرت خود دامن می زنند, بیش از پیش به عنوان دوست های مکاتبه ای ناشناس عاشق هم می شوند. در این فیلم فرانک مورگان به عنوان صاحب فروشگاه, هوگو ماتوشک, و ویلیام تریسی جوان در نقش پیک فروشگاه, پپی کاتونا, بازی می کنند. یک خط سیر فرعی و مهم داستان فیلم, ماجرای خیانت همسر آقای ماتوشک و تاثیر آن بر روابط همکاران فروشگاه است. بازی زیبا و باورپذیر جیمز استوارت و مارگارت سولاوان در این فیلم در نقش کلارا و آلفرد یکی از نقاط قوت فیلم است.

فروشگاه سر نبش

در سال 1999 فیلم فروشگاه سر نبش از سوی کتابخانه ی کنگره به عنوان اثری که "از نظر فرهنگی, تاریخی یا زیبایی شناختی برجسته است" قلمداد گردید و برای نگهداری در نهاد ملی ثبت فیلم ایالات متحده برگزیده شد. در فهرست برترین صد فیلم عاشقانه ی تمامی دوران ها که از سوی AFI مقام بیست و هشتم به این فیلم داده شده است. مجله ی تایم نیز این فیلم را در بین صد فیلم برتر تمامی دوران های خود جای داده است.

فروشگاه سر نبش

در سال 1949 یک بازسازی موزیکال از فیلم با نام In The Good Old Summertime با نقش آفرینی جودی گارلند و ون یوهانسن ساخته شد. علاوه بر این, فیلم You’ve Got Mail محصول سال 1998 با نقش آفرینی تام هنکس و مگ رایان نیز بر اساس فیلم فروشگاه سر نبش تولید شده است. در این فیلم, مگ رایان صاحب یک کتاب فروشی به نام The Shop Around the Corner است. نمایش موزیکال She Loves me که در برادوی به نمایش در آمد نیز از این فیلم الهام گرفته است.

فروشگاه سر نبش

 کلارا نوواک (در نامه اش به آلفرد): آه دوست عزیز من, وقتی که قدم به اداره ی پست گذاشتم, قلب ام می لرزید؛ تو آنجا بودی, در صندوق پستی 237 آرام گرفته بودی. تو را از پاکت ات بیرون آوردم و خواندم, درست همان جا تو را خواندم.

فروشگاه سر نبش

«مکانی در آفتاب» محصول 1951 اقتباسی است سینمایی از «یک تراژدی آمریکایی» اثر تئودور درایزر

« پنجره» اقتباسی است  بومی شده از «مکانی در آفتاب»

و «تکیه بر باد» همان «پنجره» است با در نظر گرفتن معیارها و موازین جامعه ایرانی بعد از انقلاب

اخیراً رمان بی نظیری خواندم به اسمِ «آخرین ایستگاه»The last station نوشتۀ جِی پارینی Jay Parini دربارۀ آخرین روزهای زندگی تالستوی . بعد که فهمیدم فیلمی از روی آن ساخته شده است فیلم را نیز دیدم و سخت متأثر شدم؛ از اینکه می دیدم کارگردان اگر چه تغییری در اتفاقات و حوادث تاریخی نداده ، اما تأثیر نوشته و هدف نویسنده و چه بسا روح  کتاب را کشته و نابود کرده است. برداشت و استنباط من از خواندن کتاب این بود: تالستوی از دست زن بهانه گیر و حسود و پول دوست و حساس و کینه ای خود فرار می کند و در راه می میرد.

آنچه فیلم می خواست به بیننده القا کند: تالستوی و همسرش عاشق هم بودند و  او تحت تأثیر نفوذ چرتکوف ( مرید تالستوی) فرار می کند اما در لابلای هذیانهای مرگ، دائم به یاد زنش است و از او نام می برد و میخواهد یک بار دیگر با او ملاقات کند ( در کتاب، فکر آمدن همسر و مواجه با او تالستوی را تا حد مرگ عذاب میدهد).

من فکر می کنم «ترویج محبت و خانواده دوستی و عشق به همسر و از این دست حرفها» تنها دلیل فیلمساز برای انجام چنین تحریف ساده لوحانه ای بوده است. چه اگر تالستوی تا این حد سوفیا آندریِونا را دوست می داشت دلیلی نداشت از دست او و ایرادهای بنی اسرائیلی اش ( که در فیلم مورد اغماض و چشمپوشی قرار گرفته بود) فرار کند.

" بانویی " که از اساطیر آمد

- مروری بر چگونگی ظهور فیلم درخشان " بانوی زیبای من"

در اساطیر یونان باستان آمده است که پیگمالیون مجسمه ساز قبرسی از مخالفان سرسخت زنان بود با اینحال سالها روی شاهکارش که پیکر یک زن بود زحمت کشید. او که از زنان بیزار بود تمام نفرتش را درمجرای هنرش ریخت و روزبروز این مجسمه زیباتر و خواستنی تر شد و بیش از پیش شبیه انسان گردید و از آنجا که عشق و نفرت دو روی یک سکه اند رفته رفته پیگمالیون که تا آن زمان می اندیشید وابستگی به هنرش برای زیستن کافیست ، دلبسته تندیس بی جان شد و چون دست آخر عاشق یک موجود بیجان شده بود زار و حیران گشت. ونوس الهه مهربان عشق در آسمانها طاقت دیدن رنج این عاشق بی نوا را نداشت پس مجسمه را جان بخشید و پیگمالیون را به وصال محبوبش رساند...

برنارد شاو نویسنده شهیر انگلیسی برمبنای این افسانه در سال 1912 نمایشنامه ای کمدی انتقادی در پنج پرده نوشت که بعدها نه تنها به مشهورترین اثر او مبدل شد و اجراهای موفقی روی صحنه تئاتر داشت، بلکه يك قرن پس از تولد شاو دست مایه فیلم موزیکالی با شهرت و محبوبیت صد چندان گردید. این اثرملهم از اساطیر در قالب لندن آن زمان و با اشاره زیرکانه به نظام طبقاتی بریتانیا وحمایت ازجنبشهای استقلال طلبی زنان نوشته شد و "پیگمالیون" نام گرفت.  داستان ، شرح زندگى دخترى اهل "كاكنى" (بخش صنعتى لندن) است كه با كمك يك آموزگار سخت گیر و خشک خصوصى، به بانويى جذاب وممتاز تبديل مى شود.

 نمایش‌نامه‌ی «پیگمالیون» نوشته‌ی جورج برنارد شاو با ترجمه‌ی آرزو شجاعی از سوی نشر قطره به چاپ رسیده است.در معرفی این نمایش‌نامه می‌خوانیم:  هنری هیگینز، پروفسور زبان‌شناسی، شرط می‌بندد که در مدتی کوتاه الیزا دولیتل دختری کاملاً عامی را به نحوی تعلیم دهد که بتواند او را در میهمانی عصرانه‌ی یکی از سفرا به عنوان دوشس دولیتل معرفی کند. آیا هنری موفق می‌شود شرط را ببرد؟ پیگمالیون یک سیندرلای مدرن نیست، داستان مردی است فرهیخته که نقش پیگمالیون را بازی می‌کند و به گالاتای خود زندگی می‌بخشد. هیگینز سمبولی از عقل و منطق و الیزا سمبول قلب و محبت بی‌دلیل است. بسیاری از منتقدین هنوز هم «‌پیگمالیون» را یکی از بهترین نمایش‌نامه‌های برنارد شاو می‌دانند.

در سال 1962 جک وارنر رییس کمپانی وارنر بروس امتیاز این اثر را به مبلغ بی سابقه 5.5 میلیون دلار خرید که این نرخ تا 12 سال بعنوان رکورد دار خرید یک اثرباقی ماند. او آلن جی لرنر را به کار گرفت تا فیلمنامه موزیکال اقتباسی اش ، تئاتر "بانوی بی شیله پیله من" را عینا به فیلم برگرداند. بانوی زیبای من از این حیث تنها اثر موزیکالی است که کاملا باهمان دیالوگها و ترانه ها و بدون حذف حتی یک صحنه از تئاتر به فیلم برگردانده شد. البته پایانی که برای نسخه تئاتری و فیلمی این اثر درنظر گرفته شده بود با پیام اجتماعی کتاب شاو مبتنی بر حمایت از استقلال زنان مغایر بود .

هرچند این تئاتربا موفقیت بر پرده برادوی و وست اند با اجرای آهنگین و زیبای جولی اندروز مورد استقبال فراوان قرار گرفت.حتی جایزه بهترین موزیکال تونی را نیز درسال 1957 ربود اما علیرغم انتظار خاص و عام،  جک وارنر راغب به دادن نقش اول فیلمش به اندروز نبود . او به چهره ای ناب تر و محبوبترو البته پولسازتر نیازداشت :  - آدری هپبورن

آدری هپبورن در آن زمان 35 ساله بود اما با کمی گریم کاملا به قالب نقشش که الیزا دولیتل  نوزده ساله بود درآمد. انتخاب زیرکانه جرمی برت سی ساله (بازیگر مشهور نقش شرلوک هلمز در سریالی به همین نام) در نقش جوانک عاشق پیشه -  فِرِدی، نیز به همین منظور شکل گرفت تا در تقابل این دو آدری مسن تر نشان ندهد.

 دستمزد آدری یک میلیون دلار بود که تا آن هنگام پس از الیزابت تایلور (بازیگر اول فیلم کلئوپاترا) رکورد شکن بود.  هپبورن نهایت تلاشش را در اجرای آواها و ترانه های فیلم نمود اما  این صدای مارنی نیکسون خواننده بود که روی ترانه های فیلم دوبله شد. نیکسون قبلا نیز در" داستان وست سایت "بجای ناتالی وود و در فیلم "پادشاه و من" بجای دبورا کر آوازخوانی کرده بود. البته بعد از دیدن فیلم آدری کلی از این بابت شاکی شد. شاید عمده ترین دلیل عدم توجه اسکار آن سال به نقش آفرینی زیبای آدری هپبورن در این فیلم نیز همین امر بود و انتخاب  متقارن جولی اندروز برای ایفای نقش و اجرای آوازها در فیلم  "مری پاپینز" به عنوان بهترین بازیگر اسکار درواقع دهن کجی  عوامل اسکار به این تصمیم وارنر بود...

کارگردانی فیلم "بانوی زیبای من "به جرج کیوکر کارگردان زن مدار آمریکایی لهستانی سپرده شد. او به هنر بازیگرانش بیش از دیالوگها اهمیت میداد وبه علت توجه خاصش روی ظاهر ساختن  قدرت و جذبه زنان اکثر هنرپیشگان زن تمایل داشتند با او کار کنند.

جک وارنر برای نقش پروفسور هیگینز زن گریز وخشک و مقرراتی چندین گزینه را درنظر داشت: راک هودسن ، کاری گرانت ، پیتر اوتول جرج ساندرز ... اما این سرانجام رکس هریسون بازیگر نقش تئاتری همین فیلم بود که وارنر را متقاعد نمود او را در فیلم نیز بکار گیرد. هریسون که در صحنه تئاتر مقابل جولی اندروز بازی کرده بود ، مایل نبود تا در نسخه سینمایی ، آدری هپبورن جایگزین  اندروز شود ولی پس از اتمام فیلم ، به زمره طرفداران آدری هپبورن پیوست. وی در جریان دریافت اسکار بهترین بازیگر مرد برای" بانوی زیبای من" ، جایزه اش را به دو بانوی زیبا ( جولی اندروز ، آدری هیپبورن ) تقدیم کرد.

فیلم "بانوی زیبای من "جوایز اسکار 1965 را درو کرد : بهترین فیلم ، بهترین کارگردان ( جرج کیوکر) ،  بهترین بازیگر نقش اول مرد ( رکس هاریسون) ، بهترین موسیقی متن اقتباسی (آندره پِروین) ، بهترین طراحی لباس  (سسیل بیتون) ، بهترین صدا (جرج گرو) ، بهترین فیلمبرداری رنگی و بهترین طراحی صحنه ، سناریوی فیلم نامزد اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی و همچنین استانلی هاولی و گلادیس کوپر برای ایفای نقش مکمل مرد و زن نامزد اسکار شدند. اما بهرتقدیر و باهرعلت همانگونه که ذکر شد جای هپبورن در این لیست عریض و طویل خالی بود...

بدنیست بدانیم  برگردان پارسی این فیلم جاودان نیز در نوع خود شاهکاری ماندگار محسوب میشود. مدیر دوبلاژ این فیلم  آقای علی کسمایی است. مهین کسمایی نیز به جای آدری هپورن و ابوالحسن تهامی نژاد به جای رکس هریسون  هنرمندانه و استادانه در این فیلم آواز خوانده و حرف زده اند و همچنین فرهاد، خواننده محبوب ایرانی، نخستین تجربه خوانندگی اش را دراین فیلم با اجرای آواز " اگه یه جو شانس داشتیم" به جای پدر آدری هیپورن داشته است.

راویان اخبار میگویند قرار است نمایش موزیکال “بانوی زیبای من” از ˝آنسامبل اپرای ایران˝در تاریخ 6 و 7 مهرماه 93در تالار وحدت به روی صحنه برود. پیش فروش بلیت این موزیکال در سایت ایران کنسرت آغاز شده است. ضمنادر اواخر سال 2014شاهد اجرای دوباره  بانوی زیبای من این بار در صحنه باشکوه تئاترباشیم کلایو دیویس تهیه کننده برای ایفای نقش دو شخصیت اول تئاترش آن هاثاوی و کولین فرث را در نظر دارد. به این ترتیب امید آن میرود که بانوی زیبای اساطیری بار دیگر از میان گلها نمایان شود و برادوی را گلستان نماید.

منابع:

مجله هنری ایران فیلم -مقاله بانویی که از اساطیر آمد از خانم لمپرت

http://classichollywoodcentral.com/?p=1240#more-1240

http://www.rogerebert.com/reviews/great-...http://www.rogerebert.com/reviews/great-movie-my-fair

http://www.hollywoodreporter.com/news/cl...http://www.hollywoodreporter.com/news/clive-davis-reveals-why-

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A...http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%88%DB%8C_%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C_%D

http://isna.ir/fa/news/91100100110/%D9%8...http://isna.ir/fa/news/91100100110/%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D8%A7%D9%88-%D8%A8%D9%87-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%AA%D

درچندین بنگاه خبری پارسی ماه گذشته مضمون جالبی به شرح زیر ثبت شده بود که با توجه به مبحث این جستار خالی از لطف نیست با اندک تغییری در اینجا آن را بعرض برسانم:


ده فیلم سینمایی که از ده رمان ممنوعه اقتباس شدند


آزادی بیان، مفهومی است که در نوشتن کتاب نیز می‌تواند به چالش کشیده شود و اثری به بهانه های مختلف، با ممنوعیت انتشار مواجه شود؛ آنهم در کشورهایی که مدعی آزادی بیان و مخالف ممیزی هستند.انجمن کتابخانه‌های امریکا همه‌ساله کتاب‌هایی که ازلحاظ اخلاقی، مذهبی و سنی مشکل داشته و والدین زیادی از آن کتاب‌ها شکایت داشته باشند را در لیست کتاب‌های ممنوعه قرار داده و در هفته مذکور 10 کتاب با بیشترین شکایت را لیست کرده و منتشر می‌کند.

به نقل از world &film، به مناسبت هفته کتاب‌های ممنوعه (از سال 1982 بدین سو از 21 الی 27 سپتامبر در امریکا هفته کتاب‌های ممنوعه نام‌گذاری شده است)، مفاهیم آزادی بیان و آزادی کلمه در نوشتن کتاب از سوی خوانندگان گرامی داشته شده است. در این راستا 10 اثر سینمایی اقتباس‌شده از رمان‌های معروف ممنوعه را معرفی می‌کنیم:


مزرعه حیوانات (1954)
انتشار این رمان در سال 1945 و درزمانی اتفاق افتاد که استالین در اوج قدرت و فرمانروایی خود بر اتحاد جماهیر شوروی بود. «جورج اورول» نویسنده رمان که مخالف رهبری استالین بود، به‌سختی توانست ناشری برای کتاب خود که محتوای آن انتقاد طنزآمیز و روشنگرانه از استبداد استالین بود، پیدا کند.

سرانجام انتشارات «سکر اند واربورگ» مزرعه حیوانات را منتشر کرد اما این کتاب از زمان انتشار، در اتحاد جماهیر شوروی، امارات متحده عربی، کوبا و کره شمالی ممنوع شد.
در سال 1954 نسخه انیمیشن اقتباس‌شده از این کتاب توسط «جوی باچلور» ساخته شد. گرچه این انیمیشن تفاوت‌هایی با داستان اصلی دارد، ولی اثری جالب و سرگرم‌کننده در دنیای فیلم‌های اقتباسی است.

رمز داوینچی (2006)
«رمز داوینچی» نوشته «دن براون» که پرفروش‌ترین رمان 2003 شناخته شد، حول یک تئوری خاص در مورد تاریخ مسیحیت می‌گردد. این رمان که حالتی تهاجمی و توهین‌آمیز نسبت به کلیسای کاتولیک دارد، در لبنان ممنوع اعلام شد و میان منتقدان، مورخان و متکلمان اختلافاتی پدید آورد.
«ران هاوارد» فیلم اقتباسی این رمان را با بازی «تام هنکس» در سال 2006 ساخت. گرچه منتقدان نظرات متفاوتی درباره آن داشتند، اما این فیلم بسیار موردتوجه قرار گرفت و در فستیوال کن همان سال پذیرفته شد.

بربادرفته (1939)
زمان زیادی طول نکشید که رمان نوشته «مارگارت میچل» که برنده جایزه پولیتزر 1937 و جایزه کتاب ملی آمریکا شد، به هالیوود راه یافت. این کتاب به دلیل توصیف بی‌پرده و واقعی خود از برده‌داری و مسائل نژادی سال‌ها به چالش کشیده شد.
داستان عاشقانه و حماسی بربادرفته، توسط «دیوید او. سلزنیک» و «ویکتور فلمینگ» در سال 1939 تبدیل به فیلمی شد که هشت جایزه اسکار* و بسیاری جوایز دیگر را از آن خود کرد.

نامه اسکارلت(داغ ننگ) 1995

تم این رمان اثر ناتانیل هاوتورن که در سال 1850 به چاپ رسید، پیرامون روابط اخلاقی نامشروع است و به همین دلیل در زمان انتشار، چالش‌های بسیاری را پدید آورد. فیلم داغ ننگ(The Scarlet Letter) به کارگردانی رولند جوفه (Roland Joffé) و بازیگری دمی مور(Demi Moore) در نقش هستر، برداشتی آزاد از رمان داغ ننگ می باشد. این فیلم بیشتر به جنبه‌های جنسی می پردازد و پایانی خوش و پوچ دارد.

فیلم Easy A 2010 نیز برداشت دیگری از این کتاب است.


کشتن مرغ مقلد (1962)
این رمان نوشته «هارپر لی» است که در سال 1960 منتشر شد و داستان آن در اوایل دهه 1930 در آلاباما روی می‌دهد. تم اصلی رمان معصومیت و قربانی شدن آن در برابر بی‌عدالتی و تعصب‌نژادی است و باوجود تلاش‌های جهانی بسیار برای ممنوعیت این رمان که برنده جایزه پولیتزر 1946 است، تاکنون بیش از سی میلیون نسخه از آن فروخته‌شده است.
فیلم اقتباسی این رمان نیز که در سال 1962 توسط «رابرت مولیگان» ساخته شد، جوایز بسیاری را از آن خودکرده است.

دیوانه از قفس پرید (1975)
داستان دیوانه از قفس پرید یا پرواز بر فراز آشیانه فاخته نوشته «کن کیسی» (1962) در یک بیمارستان روانی می‌گذرد و به‌نقد مکتب روان‌شناسی رفتارگرایی می‌پردازد. این رمان بارها در آمریکا به‌عنوان کتابی چرند و مزخرف به چالش کشیده شده و ممنوع شده است.
اما در سال 1975 «میلوش فورمن» فیلم اقتباسی آن را با بازی «جک نیکلسون» ساخت که برنده 5 جایزه اسکار شد.

جایی که وحشی‌ها هستند (2009)
«اسپایک جونز» در سال 2009 فیلم اقتباسی از رمان «جایی که وحشی‌ها هستند» نوشته «موریس سنداک» را ساخت که چندان از سوی منتقدان مورد استقبال قرار نگرفت.
این رمان باوجود طرفدارانی که دارد، به دلیل موضوع تاریک خود سال‌ها از سوی منتقدان به چالش کشیده شد.

موش‌ها و آدم‌ها (1939)
فیلم اقتباسی از رمان «جان اشتاین‌بک» که جایزه نوبل ادبیات 1937را دریافت کرد، در سال 1939 توسط «لوئیس مایلستون» ساخته و کاندید جایزه اسکار شد. آخرین اقتباس از این رمان نیز به‌صورت تئاتر اوایل سال جاری روی صحنه رفت. این رمان به دلیل برداشت دقیق و صریح خود از برده‌داری در ایالات‌متحده با مخالفت‌هایی روبرو شد.

انتخاب سوفی (1982)
این رمان نوشته «ویلیام استیرون» در سال 1979 است که بارها به دلیل محتوای صریح جنسی به چالش کشیده شده. «آلن جی. پاکولا» فیلم اقتباسی این رمان را در سال 1982 ساخت که «مریل استریپ» برای بازی در آن برنده اسکار شد.

ارباب حلقه‌ها (2001)
رمان تخیلی و سه‌گانه «جی.آر.آر تالکین» (1954) که یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های تاریخ است، بارها به دلیل بی‌دینی مورد مخالفت قرارگرفته است.
تاکنون دو اثر سینمایی بر مبنای این داستان تولیدشده که از میان آن‌ها، فیلم‌های سه‌گانه‌ای به کارگردانی «پیتر جکسون» شاخص‌تر هستند. این فیلم‌ها در سال‌های ۲۰۰۱، ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ به نمایش درآمدند.

منبع:

http://www.chouk.ir/khabargozari/10018-2...http://www.chouk.ir/khabargozari/10018-2014-09-24-11-

http://www.ibna.ir/vdcjooe8xuqeyyz.fsfu.html

*باتشکر از تذکر آقای منصور درتصحیح تعداد جوایز اسکار

(۱۳۹۳/۸/۱۲ عصر ۰۸:۲۱)خانم لمپرت نوشته شده: [ -> ]

نامه اسکارلت(داغ ننگ) 1995

تم این رمان اثر ناتانیل هاوتورن که در سال 1850 به چاپ رسید، پیرامون روابط اخلاقی نامشروع است و به همین دلیل در زمان انتشار، چالش‌های بسیاری را پدید آورد. فیلم داغ ننگ(The Scarlet Letter) به کارگردانی رولند جوفه (Roland Joffé) و بازیگری دمی مور(Demi Moore) در نقش هستر، برداشتی آزاد از رمان داغ ننگ می باشد. این فیلم بیشتر به جنبه‌های جنسی می پردازد و پایانی خوش و پوچ دارد.

با تشکر از شما،

عنوان فوق همان «داغ ننگ» ترجمه شود بهتر است، چون در هر صورت اینجا منظور از Letter نامه نیست و «حرف» است، حرف A ابتدای Adultress  ( زناکار/ زن خیانتکار) که به رنگ قرمز روشن یا مایل به نارنجی Scarlet بر سینه ی هستر پرین دوخته می شود

نام نویسنده ی کتاب انتخاب سوفی،  ویلیام استایرون است


Henri Pierre Roché آنری پییر رُشه نویسنده ی ناآشنایی برای ایرانیان است و اگر اقتباسهای تروفو از رمانهایش  نبود، شاید هیچوقت اسمش به گوش ما نمی رسید. موضوع رمانهای او به گونه ای است ( مثلاً عشق مثلثی) که اجازه انتشار در ایران پیدا نمی کنند. اما حتم دارم اغلب دوستداران سینما این فیلمها را دیده و از آنها لذت برده اند.

ژول و جیم

دو دختر انگلیسی و مرد اروپایی

مکس افولس کارگردان اتریشی که به فرانسه و انگلیسی فیلم هایی ساخته و از فیلمسازانِ محبوب کوبریک نیز بوده است، علاقۀ زیادی به اقتباس از آثار ادبی داشت. در میان آثار اقتباسی او، دو اثر بیشتر از دیگران مورد توجه قرار گرفته اند.

یکی چرخ فلک1950 la ronde  با بازیگران فرانسوی

ژرار فیلیپ و سیمون سینیوره در چرخ فلک 1950

و دیگری نامه ای از یک زن ناشناس 1948 Letter from an unknown woman که به زبان انگلیسی است.

لویی ژوردان و جون فونتِین در نامه ای از یک زن ناشناس 1948.

فیلم نخست از یک نمایشنامه و دومی از یک رمان به قلم آرتور شنیتسلر  هموطنِ افولس اقتباس شده است.

شاید علاقه ی کوبریک به افولس باعث شده باشد که این کارگردان آمریکایی به خواندن آثار شنیتسلر و ساختن فیلم چشمان کاملاً بسته از روی رمانِ او متمایل شود.

(۱۳۹۳/۸/۱۲ عصر ۰۸:۲۱)خانم لمپرت نوشته شده: [ -> ]

بربادرفته (1939)

داستان عاشقانه و حماسی بربادرفته، توسط «دیوید او. سلزنیک» و «ویکتور فلمینگ» در سال 1939 تبدیل به فیلمی شد که چهار جایزه اسکار و بسیاری جوایز دیگر را از آن خود کرد.

با تشکر از خانم لمپرت گرامی بخاطر این مقاله خوب

اصلاح میشود :

- برباد رفته نامزد 10 و برنده 8 جایزه اسکار

- ضمن اینکه کارگردان این فیلم صرفا ویکتور فلمینگ نبود . در این فیلم 4 کارگردان عوض شد که جورج کیوکر و ویکتور فلمینگ مشهورتریتشان بودند 

- برباد رفته را میتوان با قاطعیت برترین فیلم کل تاریخ سینما دانست.براساس کل آمارهای 75 سال اخیر :

پربیننده ترین فیلم در تاریخ سینما ، چهارمین فیلم تمام دوران به انتخاب انستیتو فیلم  آمریکا ، هشتمین فیلم تاریخ سینما به انتخاب مجلات هفتگی آمریکا ، پرفروشترین فیلم دوران با لحاظ تورم(با بیش از 3000 میلیون دلار در جهان با لحاظ تورم) ، جزو 10 فیلم برتر جهان در تمام انتخابها ، بهترین روایت قصه گوئی در تاریخ سینما به انتخاب تمام منتقدین و ... 

آمادئوس اقتباسی است از نمایشنامۀ پیتر شِیفر دربارۀ زندگی موتسارت، با تأکید بر رقابت حسادت آمیز آهنگساز ایتالیایی دربارِ پروس، سالیه ری. آمادئوسِ میلوش فورمن تقابل نبوغ است و میانمایگی، علو طبع و دنائت ذات، بزرگی و خردی...

.

یکی از نخستین کسانی که در آثار خود به موتسارت و سالیه ری پرداخته است، پوشکین شاعر، داستان نویس و نمایشنامه نویس روس است. او در نیمۀ نخست قرن نوزدهم نمایشنامه ای با عنوان «سالیه ری و موتسارت» نوشته  و این اثر به همراه چند قطعه نمایشی دیگر با عنوان « تراژدی های کوچک» منتشر شده است.

قبلاً دربارۀ میشیما و فیلمی که پیرامون زندگی و خودکشی اش ساخته اند مطلب کوتاهی نوشته بودم. میشیما یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر ژاپن است که بارها نامزد جایزۀ ادبی نوبل بوده و هرگز آن را نبرده است. میشیما علاوه بر نویسندگی به هنرهای رزمی و نمایشی هم علاقه داشت. یکی از نمایشنامه های او سوسمار سیاه که از رمانی به همین نام به قلم ادوگاوا رانپو اقتباس شده است، مضمونی معمایی-جنایی دارد.  یوکیو میشیما در فیلمی که از روی همین نمایشنامه و رمان رانپو ساخته شد نقش عروسکی انسانی را بازی می کند.

دیدن چهرۀ این موجود مرموز در این فیلم، برایم بسیار هیجان انگیز بود. سال گذشته ادوگاوا رانپو را به لطف نویسنده ای فرانسوی کشف کردم، و باور دارم تا مدتها نویسنده ای نظیر او پیدا نخواهد شد که مرا به وجد آورد و به ادبیات خوشبین کند.

با آمدن سینما و تلویزیون، دیگر کمتر کسی آثار کلاسیک را می خواند. اغلب به تماشای اقتباس سینمایی یا تلویزیونی آن بسنده میکنیم. سفرهای گالیور نوشتۀ جاناتان سویفت الهام بخش بسیاری از این اقتباسها بوده است. قصد ندارم قصه تعریف کنم و تنها به یکی دو نکته  اشاره میکنم که از مقایسه کتاب و  نسخۀ سینمایی سال 1977 با بازی ریچارد هریس به ذهنم رسید.

این نسخه اقتباسی است از حدوداً یک سوم آغازینِ رمان. مضمون رمان ابداً کودکانه و برای سرگرمی نیست، بلکه هجویه ای سیاسی است که به زبان طنز نوشته شده.

اما نکته اول: علت اینکه گالیور مورد غضب پادشاه لی لی پوت قرار می گیرد، فقط توطئۀ درباریان نیست. علت اصلی اش، کینۀ ملکه نسبت به گالیور است، آن هم به این دلیل که یک شب قصر ملکه آتش میگیرد و گالیور برای اطفای حریق روی آن ادرار می کند. این نکته در فیلم به کلی حذف شده است.

نکتۀ دوم:  تهمتی است که به گالیور زده می شود مبنی بر اینکه او به زن یکی از اهالی نظر سوء دارد. این نیز در اقتباس سینمایی حذف شده است.

نکتۀ سوم: در نسخۀ سینمایی از معماری شرقی ( ایرانی-اسلامی) استفاده شده است  و  بسیاری از ساختمان های لی لی پوت گنبد و مناره دارند. نوع پوشش و کلاه های افراد نیز به سبک ایرانی اسلامی قدیم شباهت دارد. در کتاب به چنین نکته ای اشاره نشده است و اسامی نیز ( لی لی پوت. بلفوسکو و...) هیچ شباهتی با اسمهای شرقی ندارند.

نکتۀ چهارم: تمام شوخی های افزوده شده به فیلم، به خصوص شوخی های تصویری محصولِ نبوغ و شوخ طبعی سازندگان فیلم است و ربطی به نویسندۀ داستان ندارد.

وقتی پای اقتباس به میان میاد خواه ناخواه حرف از مقایسه بین اثر نوشتاری و بازتاب تصویری اون پیش میاد و اینکه آیا اون اثر سینمایی و یا سریالی تونسته به خوبی حسی که(( نویسنده ی کتاب در هنگام نوشتن و خواننده ی کتاب به هنگام خواندن کتاب))  داشتند رو به خوبی به تصویر بکشه یا خیر؟ که در اکثر موارد هم فیلم های مهم و زیبایی همچون درخشش و یا دیوانه از قفس پرید و داشتن و نداشتن  و ... نتونستند رضایت نویسنده ی کتاب رو جلب کنند.

ولی این بار با یک اتفاق جالب مواجه شدم و اون هم واحد بودن فیلمساز و نویسنده یک اثر هست . و جالب تر از اون باز هم نتیجه ی منفی اقتباس !!!

122222

 فیلم سبیل La Moustache

ساخته ی امانوئل كارره  بر اساس رمانی از خود او

محصول سال 2005

بازیگران : وینست لیندون ، امانوئل دووس

این فیلم داستان مردی ( مارک ) رو روایت می کنه که هیچ وقت سبیل خود رو نمی زده و بعد از سالها تصمیم می گیره یک روز برای غافلگیری همسرش سبیل خودش رو اصلاح کنه و جالب اینجاست که زن وقتی از بیرون بر میگرده اصلا هیچ واکنشی به این کار نشون نمی ده . حتی شب موقع شام هم دوستانش هیچ عکس العملی نشون نمی دن و  روزبعد از اصلاح سبیل از منزل خارج میشه و در کمال تعجب وقتی به محل کار میرسه میبینه که کسی متوجه زده شدن سبیل توسط این فرد نشده .... طی وقایعی مارک کم کم به این نتیجه می رسه که اصلا سبیل نداشته !!!

: این در حالی بود که در  ابتدای فیلم ،  سبیل مارک و همچنین لحظه ی اصلاح سبیل توسط بیننده مشاهده میشه .

خواننده ی کتاب چون سبیل های مارک رو ندیده و فقط توصیفشون رو خونده، دچار سرگیجه میشه که بالخره این فرد سبیل داشته یا خیر ؟

آیا این فرد توهم داشت ؟

یا اینکه واقعا سبیل داشته و اطرافیانش بطور تصادفی و یا حتی با هماهنگی کامل خودشون رو نسبت به سبیل اون فرد بی اطلاع نشون میدن؟

اما بیننده ی فیلم بلافاصله به سالن سینما برمی گرده، چون فیلم نتونست به خوبی کتاب اون رو درگیر خودش کنه

در واقع نویسنده ی اثر قصد داره از این طریق به خواننده یک سرگیجه القا کنه که خب در این راه موفق میشه . چون سبیل دیده نشده و فقط از اون یاد شده . پس میشه در ذهن خودمون چند سوال و جواب متفاوت رو در نظر بگیریم .

اما در اثر سینمایی این سرگیجه نه تنها به بینده منتقل نمیشه بلکه تماشاگر از تقلب سینمایی کاملا آگاه گشته و در انتها مایوس می شود .

توصیف یک صحنه تفاوت اساسی داره با دیدن اون بر روی پرده ی سینما. در اینجا دیگه تفاوت نگاه نویسنده و فیلمساز به دلیل یکی بودن هر دو شخص مطرح نیست . بلکه تفاوت بین سینما و ادبیاته که اجازه نمیده فیلم بتونه به اندازه ی کتاب تاثیر گذار و موفق باشه.

و در انتها یک نظر شخصی

صفحات: 1 2 3
آدرس های مرجع