تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: کـارتون های ماندگار و خاطره انگیز کودکی
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64

میکروب________________ی

مدت ها قبل یک قسمت از کارتون قدیمی میکروبی و تقدیم دوستان در کافه کلاسیک گردید

یک قسمت دیگر از این کارتون را در آرشیو ام پیدا کردم وتقدیم دوستان می کنم به خاطر کیفیت آن پوزش می خواهم چرا که  از نوار ویدیویی آن راتبدیل کردم هرجند که با آن سیستم آنا لوگ قدیمی که کپچر شده کیفیت اصل آن هم زیاد خوب نبود ولی شنیدن صدای دلنشین مرحوم پرویز نارنجی ها بسیار خاطره انگیزه

یک قسمت دوبله تقدیم دوستان https://www.aparat.com/v/PSvml

یکی از انیمیشن‌های خاطره‌انگیز کودکی‌مان، "ماه"گیریِ میمون‌ها (1981) [با عنوان اصلی: 猴子捞月 | اطلاعات در IMDb] ساخته‌ی استودیوی پویانمایی شانگهای بود؛ که با استفاده از تکنیک "کات اوت" (پویانمایی با بریده‌-مقوا) ساخته شده بود. این اثر، نامزد دریافت جوایزی مثل "خروس زرّین" انجمن فیلم چین (+) بوده است و در جشنواره‌های معتبری مانند جشنواره‌ی بین‌المللی انیمیشن اُتاوا (اوت 1982) (+) به نمایش درآمده بود.

این انیمیشن با فانتزی طنزآمیز-اش، بر اساس یک ضرب‌المثل و سروده‌ی فولکلور چینی ساخته شده است: «میمون‌ها در برکه "ماه"گیری می‌کنند، امّا چیزی عایدشان نمی‌شود!»

کارگردان این انیمیشن، ژو کِـکین (周克勤) انیماتور نامدار چینی است. او در سال 1962 به استودیوی پویانمایی شانگهای ملحق شده بود و تا سال 2006 (که بازنشسته شد) چندین اثر برجسته در آنجا خلق نمود [زندگینامه‌ی هنری-اش در اینجا].

موسیقی معروف این کارتون، توسط وو یینگجو (吴应炬)(تولد: 1926 ـ فوت: 2008) [زندگینامه‌ی هنری-اش در اینجا] تصنیف شده است؛ که تلویزیون ایران هم بعداً از این موسیقی در دوبلاژ مجموعه‌ی کارتونی "راز یک رمز" (مارابوتا) استفاده کرد [نمونه‌ی دوبله-شده در اینجا].

این انیمیشن را چندسال پیش، کاربران فارسی‌زبان در یوتیوب معرفی کرده بودند. امّا امروز توانستم نسخه‌ی باکیفیتی از آن را (بدون برچسب و لوگو) بیابم؛ که در آپارات گذاشته‌ام و تقدیم دوستان می‌دارم.


تقدیم به خانم رزا و کورت اشتاینر گرامی که لطف بسیاری نه تنها به کاربران کافه بلکه به تمام ایرانیانی که در جستجوی کودکی از دست رفته اند، داشتند.

(۱۳۸۹/۸/۹ صبح ۰۱:۴۳)رزا نوشته شده: [ -> ]

و اینم در مورد کارتون اسب آبی که گفتین:

هوگو اسب آبی

در دو نسخۀ 86 و 75 دقیقه

حاصل همکاری مجارستان و آمریکا

سال تولید 1975

Pannonia Film Studio بزرگترین استودیوی فیلم سازی مجارستان مستقر در بوداپست است که در اندازۀ خودش مشابه شرکت نیپون ژاپن سهم زیادی در خاطرات کودکی و نوجوانی نسل دیروز دارد. انیمیشن های زیادی که بصورت سریال یا تک قسمتی های کوتاه و بلند دیده ایم متعلق به این شرکت است. درونمایۀ انیمیشن های این استودیو بعضاً مسائل زیست محیطی و تعامل نامناسب انسان با طبیعت است.


از نمونه های کار این شرکت، کارتون "ووک" است که با دوبلۀ بسیار زیبایش در ذهن نسل های گذشته نقش بسته است. از کارهای دیگر این استودیو که سرکار خانم رزا حدود 9 سال و نیم قبل مطمئناً با سختی بسیار زیادی توانستند چند تصویر از آن را بیابند و در اینجا به آن اشاره کنند،  "هوگو اسب آبی" است. 


اگر درست در خاطرم باشد این انیمیشن روز 12 و 13 فروردین سال 69 پخش شد. اول و آخر داستان را به خاطر داشتم اما برای دقیق بودن متن، داستان آن را از ویکی پدیای انگلیسی ترجمه می کنم.

داستان آن در مورد کشور زنگبار است که سواحل آن توسط کوسه ها ناامن شده است و تجارت این کشور دچار مشکل شده است. سلطان به توصیۀ مشاورش، آبان خان، تعدادی اسب آبی را برای دفع خطر کوسه ها به این سواحل می آورد اما پس از برطرف شدن خطر کوسه ها، اسب های آبی مورد بی مهری و آزار و اذیت قرار می گیرند. اسب های آبی که غذایی برای خوردن نمی یابند به شهر هجوم می آورند و مشاور سلطان تمامی آنها به جزء هوگو بچه اسب آبی کوچک را سلاخی می کند. هوگو از طریق دریا به دارالسلام می گریزد و مورد حمایت گروهی از بچه ها به سرکردگی بچه کشاورزی به نام جورما قرار می گیرد. آن ها اقدام به پنهان کردن و نگهداری از هوگو در باغی می کنند. والدین کودکان پس از کشف هوگو باغ را آتش می زنند تا فرزندانشان وقت خود را برای هوگو هدر ندهند. هوگو آواره می شود و آبان خان که هنوز در جستجوی هوگو است، در مورد این قضایا اطلاع می یابد و به دارالسلام به دنبال هوگو می رود و با کمک جادوگر دربار سلطان مزرعه خانواده جورما را به باغی مسحور و پر از میوه و سبزیجات غول پیکر تبدیل می کند. هنگامی که هوگو وارد دام می شود، گیاهان به هیولا های عجیب و غریب تبدیل می شوند که سعی در کشتن هوگو و جورما دارند. هوگو و جورما عاقبت اسیر آبان خان می شوند.

هوگو به دلیل خسارت ناشی از یورش شبانه وی به باغ ها و مزارع محاکمه می شود. خوشبختانه ، بچه ها می توانند با سلطان تماس بگیرند و سلطان  موافقت می کند در دادگاه حضور پیدا کند تا در دفاع از هوگو صحبت کند. سلطان سخنرانی غرّایی در مورد چگونگی بدرفتاری با اسب های آبی ایراد می کند و نظر مثبت قاضی نسبت به هوگو جلب می شود و با رفع اتهام از هوگو، بچه ها را مأمور به مراقبت از هوگو در وقتهای آزادشان می کند.

آدرسی برای تماشای این انیمیشن

https://www.y o u t u b e .c o m/watch?v=bhvOINoea3U

(۱۳۹۳/۱۰/۱۸ عصر ۰۴:۱۵)ترینیتی نوشته شده: [ -> ]

در ادامه واسه اینکه پستم از حالت اسپم بیرون بیاد و تخمی مرغ زن نشم چندتا تصویر خیلی نوستالژیک از  یکی دیگه همولایتی های بوژان اینجا میذارم. مطمئنا یهو بیست سالی برمیگردین عقب!:rolleyes:

(بقول رشتیا : خودشون به این گیدن Mirr Murr، شما چی گیدین؟! :cheshmak:)

[تصویر: 1420720670_6027_f4a11af5ad.jpg]

شکارچی بزرگ

این نام قریب به سی سال پیش به گوشم خورده بود. در خاطرم هست چندین بار تیزر آن از برنامۀ کودک صبحگاه جمعۀ شبکۀ دو به نمایش درآمد و هربار قول پخش آن در یک مناسبت نزدیک داده شد امّا سر بزنگاه، پخش نشد. نهایتاً سال 70 یا 71 به نمایش درآمد. از بدو ورود به کافه در سال 93 در جستجوی آن بودم، امّا نشانی نمی یافتم. وقتی کاربر گرامی ترینیتی انیمیشن فوق را معرفی کرد توانستم شرکت سازندۀ انیمیشن را بیابم که همان شرکت Pannonia Film Studio است امّا باز هم به علت محدود بودن اطلاعات در مورد این شرکت به زبان مجاری، تصویری از انیمیشن به دست نمی آمد تا دیروز که دوباره بخت خود را آزمودم و آن را یافتم.

نام اصلی انیمیشن Éljen Szervác! (زنده باد سِرواتس!)

مدت 53 دقیقه

سال تولید 1986

 

سرواتس ، شکارچی مشهور جهان ، هفتادمین سالگرد تولد خود را جشن می گیرد. میهمانان: دوستان قدیمی که همگی حیوانات (درازترین مار دنیا، گوریل، فیل، پلنگ گیاهخوار، اختاپوس، ببر، شیر و ...) هستند. آنها ماجراهای شکار خودشان توسط شکارچی بزرگ را به یاد می آورند که گرچه شکارچی بزرگ، در آن ماجراها معمولاً صیدی به دست نیاورده است، امّا دوستان زیادی پیدا کرده است. تنها دشمن همیشگی شکارچی بزرگ، کرکسی است که سال ها در جای جای دنیا از آفریقا تا هند و قطب به دنبال شکارچی بوده است و انتظار مرگ او را می کشیده است.

لینک دانلود دوبله روسی این انیمیشن

https://www.y o u t u b e . c o m/watch?v=gJoqPjwqKIs

(۱۳۹۳/۶/۷ عصر ۱۱:۰۹)Kurt Steiner نوشته شده: [ -> ]

انیمیشن " بمب ساعتی"  از برنامه های خاطره انگیز دهه شصت میباشد ....

این انیمیشن که دارای دیالوگ اندکی میباشد ؛ درباره کودکی است - صداپیشه خانم مهوش افشاری - که بهمراه خواهر بیمارش در منطقه ای نحت اشغال سربازان آمریکایی قراردارند . سربازان به دستور مافوق خود - صداپیشه مرحوم حسین معمار زاده - مشغول کارگذاشتن بمبهای ساعتی در نقاط مختلف شهر هستند و در این میان کودک در تلاش است تا جان خود و خواهرش را حفظ کند ...

جالب است! نسخه‌ای که از این انیمیشن به تازگی دیدیم، فاقد دیالوگ بود؛ ولی ظاهراً (طبق پُست دوست ارجمندم کورت اشتاینر) در تلویزیون ایران بصورت دوبله‌شده نمایش داده شده بود.

(۱۳۹۳/۶/۳ صبح ۰۲:۲۵)BATMAN نوشته شده: [ -> ]

داستان دو پهلوان چینی نیرومند، که یکی از آنها می بایست فرمانده سپاه می شد. بنابراین مسابقه ای ترتیب دادند و پیرمردی داور و برگزارکننده مسابقات شد. در ابتدا باید سنگی را سمت دیگر دیوار پرتاب میکردند. بعد از آن هم پیرمرد پرِ پرنده ای را به آنها داد و خواست به آن طرف دیوار پرت کنند. یکی با زورِ بازو این کار را کرد و ناکام ماند و دیگری با عقل و فوت ساده ای انجام داد و در نهایت پیروز شد. وقتی پر به آن سمت دیوار رفت، بچه های کوچه از خوشحالی می دویدند و آواز چینی می خواندند. 

راستش این مدته که در انیمیشن‌های دهه‌ی 60-90 چینی جستجو کردم، چیزی عایدم نشد. بعید نیست که اصلاً چینی نباشد و مثلاً ساخته‌ی شوروی سابق باشد (با داستان و ظاهر چینی!)

یک کتاب خوب در زمینه‌ی انیمیشن‌های کلاسیک چینی

[لینک تماشای یکسری از صفحات و مطالبش در اینجا]

(۱۳۹۹/۲/۲ عصر ۰۵:۱۹)پیرمرد نوشته شده: [ -> ]

هوگو اسب آبی

در دو نسخۀ 86 و 75 دقیقه

حاصل همکاری مجارستان و آمریکا

سال تولید 1975

اگر درست در خاطرم باشد این انیمیشن روز 12 و 13 فروردین سال 69 پخش شد ....

 دوبله‌ی ناقص این کارتون را قبلاً هامیلتون گرامی در کافه گذاشته بودند:

(۱۳۹۷/۲/۱۸ عصر ۰۹:۳۸)Hammilton نوشته شده: [ -> ]

... همانطور که در پست‌های قبل‌تر قول داده بودم قسمت اول کارتون سینمایی هیوگو اسب آبی زنگبار محصول 1975 رو که بصورت کپچر داشتم در اینجا براتون آپلود کردم امیدوارم دوستانی که قسمت دوم این کارتون زیبا رو دارند در تکمیلش به ما کمک کنند.

   لینک پارت اول:

http://s9.picofile.com/file/8325703900/V...http://s9.picofile.com/file/8325703900/VTS_02_1_25_2

«در همه‌ی فیلم‌ها، داستان‌های مصوّر و نمایش‌نامه‌ها و ترانه‌های والت دیسنی، همیشه یک جنبه‌ی اخلاقی هست. همیشه خوبی بر بدی، و حقیقت بر دروغ پیروز می‌شود. در هیچ‌یک از فیلم‌های او "عشق" به صورت شهوت و سکس ظاهر نمی‌شود؛ بلکه به همان هیأت عشق‌های ایده‌آل و پاک و خالصِ قدیمی‌ها دیده می‌شود. در این باره خود والت دیسنی می‌گفت: "در این جهان، به قدر کفایت زشتی و بدی هست؛ دیگر من چرا بر این زشتی‌ها چیزی بیَفزایم".» (ماهنامه‌ی پیل‌بان، سال اوّل، ش. 1 و 2، فروردین و اردیبهشت 1381، ص 31)

اوّلین‌باری که کارتون "روزی روزگاری کریسمسِ میکی" (اطلاعات در IMDb) را دیدم، 20سال پیش بود؛ در یک بازار مکاره در آستارا ــ در ایّامی که هنوز بازار ویدئو داغ بود! آن زمان، بیشتر جذبِ عکس رنگی روی جلد-اش شده بودم. نسل ما از کریسمس‌های کودکی با "اسکروج" و "میکی‌ماوس" در تلویزیون، خاطره داشت؛ و عکس روی جلد آن کاستِ ویدئو، تشویق به تجدید آن خاطره می‌کرد ... .

باری، این نسخه‌ی ویدئویی، هرگز نتوانست برایم جای آن "اسکروج" تلویزیونی را بگیرد. هفته‌ی گذشته هم وقتی دوباره دیدم-اش (و این‌بار، بصورت دوبله‌شده)، فقط معطوف به تلاش-اش برای ارائه‌ی یک اقتباس آبرومند از داستان "هدیه‌ی کریسمسِ" اُ. هنری (*) شدم. و البته سبب‌ساز شد تا این داستانِ کوتاه را از نو بخوانم.

[دریافت ترجمه‌ی فارسی داستان از اینجا]

این بخشِ اقتباسی از کارتون را در آپارات گذاشته‌ام


(*) ـ پیش‌تر، از آثار اقتباس‌شده از داستان‌های اُ. هنری، کارتون خوب "آخرین برگ" را در تلویزیون ایران دیده بودیم [تماشا در اینجا]


ژنرال مغرور 骄傲的将军 The Proud General

محصول کشور چین (استودیو انیمیشن شانگهای) 1956

کارگردان تی وای

مدت 24 دقیقه

استودیو انیمیشن شانگهای رسما در سال ۱۹۵۷ تحت نظارت وزارت فرهنگ جمهوری خلق چین، معرفی شد اما پیش از آن نیز، در زمینهٔ انیمیشن فعالیت داشت. انیماتورهای آن در دوره‌ای تحت آموزش‌های انیماتورهای اتحاد جماهیر شوروی قرار می‌گیرند و در این انیمیشن، بخوبی پیروی از سبک انیمیشن‌های اولیهٔ اتحاد جماهیر شوروی دیده می‌شود.

خلاصه داستان:  ژنرال داستان، در بازگشت از نبرد پیروزمندانه، وارد قصرش می شود و مورد استقبال باشکوه درباریان قرار می گیرد. ژنرال با غرور فراوان، قدرت جسمی و مهارت های نظامی خود را نشان می دهد. برای نمایش قدرتش، گلدان فلزی سنگینی را بلند کرده و پس از پرتاب به هوا، دوباره آن را می‌گیرد و برای نشان دادن مهارت نظامیش، پرندهٔ کوچکی را در آسمان می‌زند.

با تحسین درباریان و غرور ذاتی ژنرال، از تمرین دست کشیده و مشغول عیاشی و تن‌پروری می‌شود. پس از مدتی، به همراه پیشکارش برای سرکشی به مناطق تحت سیطره‌اش می‌رود، در جایی جوانی ورزشکار را در حال تمرین با وزنه می‌بیند. ژنرال سعی در بلند کردن وزنه دارد که به سختی موفق به انجام آن می‌شود. روزی دیگر در حین بازدید، مهارت شکارچی جوانی در زدن مرغابی را می‌بیند، اما هرچه تلاش می کند نمی‌تواند حتی زه کمان را به مقدار کافی بکشد، و مرغابی تیرش را با منقار در آسمان می‌گیرد.

ژنرال که دیگر رمقی ندارد، در یورش دشمنان به قصرش، در حالیکه  سربازانش همه فرار کردند و خودش میخواهد از راه‌آبی فرار کند، توسط نیروهای دشمن دستگیر می‌شود. 

 

این انیمیشن را در حدود ۳۰ سال قبل با تقریب ۵+ و ۵- سال از برنامهٔ کودک شبکهٔ  یک دیدم، در جستجوی سؤال نسل قبل در مورد «رقابت دو پهلوان چینی با پر مرغ» این انیمیشن را اتفاقی پیدا کردم،  به نظرم تکنیک انیمیشن‌های چینی جذاب‌تر از داستان‌پردازی آن‌هاست.

https://www.y o u t u b e.c o m /watch?v=XAycX8PaH4c

(۱۳۹۹/۲/۱۰ عصر ۰۷:۳۷)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۳/۶/۳ صبح ۰۲:۲۵)BATMAN نوشته شده: [ -> ]

داستان دو پهلوان چینی نیرومند، که یکی از آنها می بایست فرمانده سپاه می شد. بنابراین مسابقه ای ترتیب دادند و پیرمردی داور و برگزارکننده مسابقات شد. در ابتدا باید سنگی را سمت دیگر دیوار پرتاب میکردند. بعد از آن هم پیرمرد پرِ پرنده ای را به آنها داد و خواست به آن طرف دیوار پرت کنند. یکی با زورِ بازو این کار را کرد و ناکام ماند و دیگری با عقل و فوت ساده ای انجام داد و در نهایت پیروز شد. وقتی پر به آن سمت دیوار رفت، بچه های کوچه از خوشحالی می دویدند و آواز چینی می خواندند. 

راستش این مدته که در انیمیشن‌های دهه‌ی 60-90 چینی جستجو کردم، چیزی عایدم نشد. بعید نیست که اصلاً چینی نباشد و مثلاً ساخته‌ی شوروی سابق باشد (با داستان و ظاهر چینی!)

(۱۳۹۹/۳/۲۱ صبح ۰۹:۲۰)Kurt Steiner نوشته شده: [ -> ]

انیمیشن   " دو سلحشور  "  .

با نام اصلی 두 장수 محصول کره شمالی در سال 1976

.نسخه بازسازی شده این انیمیشن دقیقاً از روی نسخه کلاسیک 1976 شامل کاراکترها، موسیقی و صحنه پردازی ساخته شده و در دسترس قرار گرفته است ... .

با همّت عالیِ "کورت اشتاینر" گرامی، این انیمیشن هم کشف رمز شد. چقدر جستجو کردیم و نیافتیم-اش!

البته هنوز آن نسخه‌ی کلاسیکِ پخش‌شده از تلویزیون ایران را بدست نیاورده‌ایم؛ ولی این نسخه‌ی بازسازی-شده‌ی معرفی‌شده از سوی "کورت اشتاینر" هم غنیمت است. به یادگاری، با نام ایشان و "کافه کلاسیک" در آپارات منتشر-اش کردم.

امیدوارم همه‌ی دوستان (مخصوصاً جوان‌ترهای کافه) کمک کنند تا آن نسخه‌ی کلاسیک و اصلی را هم بیابیم. من کمی تحقیق کردم و به این کتاب (و ترجمه‌اش) هم مراجعه کردم؛ و حدس-ام این است که آن نسخه‌ی کلاسیک را این انیماتور کار کرده باشد: چانگ یانگ هوانChang Young Hwan

در "کتاب"ـی که بالاتر بدان لینک دادم، این انیماتور را خالق انیمیشن‌های "پروانه و خروس" و "دو ژنرال" معرفی کرده؛ و نوشته است که مضمون انیمیشن‌ها بر این اصل بوده که «دفاع از کشور، توأمان به نیروی جسمانی و عقلانی نیاز دارد». 

جالب اینکه انیمیشن پروانه و خروس (1976) (나비와 수탉) هم مانند "دو سلحشور" (دو ژنرال؟) یک نسخه‌ی بازسازی‌شده در سال 2006 دارد!

کتاب زیر هم (+) به چشم-ام خورد که احتمالاً به این جستجو کمک کند؛ معرفی و شرحی از 226 انیمیشن کره‌ی شمالی دارد. ولی نتوانستم دانلود-اش کنم. شاید بتوان از طریق ایمیل با نویسنده‌اش "جئون یانگ‌سان" تماس گرفت و از او یا ناشر ، جویای گمشده‌مان شویم:

북한 애니메이션(아동영화)의 특성과 작품정보

저자 전영선

(۱۳۹۹/۳/۲۲ عصر ۰۹:۳۶)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۹/۳/۲۱ صبح ۰۹:۲۰)Kurt Steiner نوشته شده: [ -> ]

انیمیشن   " دو سلحشور  "  .

با نام اصلی  장수 محصول کره شمالی در سال 1976

... امیدوارم همه‌ی دوستان (مخصوصاً جوان‌ترهای کافه) کمک کنند تا آن نسخه‌ی کلاسیک و اصلی را هم بیابیم.

longevity, general, tradesman = 장수

ظاهراً این داسـتانِ "دو ژنرال" در کره‌ی شمالی، محبوب‌تر از این حرف‌هاـست!

دوست ارجمند و جوان و تیزهوشِ کافه، جناب "پروفسور" لطف کردند و در پیامی، خبر از نسخه‌ی سوّمی از این داستان در یوتیوب دادند ــ البته با حذفِ آزمونِ پَر ؛ که من هم کنجکاوم تا دلیل-اش را بدانم.

با تشکر دوباره از ایشان، متن پیام-شان را در اینجا می‌آورم با این امید که راهگشای جستجوهای آتی در زمینه‌ی انیمیشن‌های کشور کره‌ی شمالی باشد:

{#smilies.arrow}

من یه ساعتی رو در گوگل سرچ کردم. با توجه به حصر اینترنت در کره شمالی تماس با کمپانی SEK یا ( 조선4.26만화영화촬영소 ) که قطعا (در جستجوهام برام مسجل شد) تولید کننده این کارتون در سالهای 1976 و سپس نسخه های remake بوده بسیار دشواره. اما باز سعی می کنم یک کانالی پیدا کنم.

در یو.تیوب به ویدیوی جالبی هم برخورد کردم. نمی دونم به این در کافه کلاسیک اشاره شده یا نه

https://www.y o u t u b e . c o m/watch?v=r_q4yppxqSM

این کارتون به نظر نسخه بازسازی شده دو ژنرال هست و احتمالا جدیده و شاید مربوط به سال 2006 - یوتیوبرش یک کانال کودکانه که هیچ توضیحی درباره اش نداده و کامنتهاش رو هم بسته. اینجا این کارتون به اسم 손장수와 발장수  یعنی ژنرال و ژنرال معرفی شده. نکته جالب اینه که من در نگاه گذری اثری از آزمون پر ندیدم! در حالیکه بقیه ماجرا کاملا شبیه اونی بود که شما در مطلبتون گذاشته بودید، که به نظرم اگه واقعا درش آزمون پر ( که بسیار جالب و جذاب و هوشمندانه اس) نباشه خیلی قابل تامله. باتوجه به اینکه حکومت کره شمالی حتی در سطح کودکان هم می خواد انگیزه جنگجویی و برتری زور و بازوش رو القا کنه احتمالا کاربرد نیروی عقل در پیروزی یک ژنرال رو حذف کرده تا بچه ها هم فکر کردن و اندیشیدن رو برای پیشبرد زندگی فاکتور بگیرند! البته شاید بنده اشتباه می کنم و دقیق ندیده باشم. بهرجهت اگه به نتیجه جدید و مثبتی رسیدم باز هم اطلاع میدم.

با سپاس


پی‌نوشت:

با کمک لینک یوتیوبی که "پروفسور" گرامی در اختیار گذاشتند، توانستم نسخه‌ی کامل (24 دقیقه‌ای) انیمیشن ارسالیِ "کورت اشتاینر" ارجمند را ببینم:

با عنوان: 

두장수 이야기

داسـتان دو ژنرال

https://www.y o u t u b e.com/watch?v=ch4DZqdez_k

یا از این لینک:

https://dprktoday.com/videos/19493#videos_screen

::ok:

و هم نسخه‌ی بازسازی‌شده‌ی انیمیشن "پروانه و خروس" را ــ که یک پُست بالاتر مورد اشاره بود ــ بیابم:

https://www.y o u t u b e.com/watch?v=wtHW1ItfKc0

یا از این لینک:

https://dprktoday.com/videos/23463#videos_screen

این یکی هم، که همان حکایتِ شرقیِ طوطیِ گَرـشده‌ای است که کَل‌ـیِ مردِ متشخّص را قیاس با کار خود می‌کند، برایم آشنا بود (یحتمل پیش‌تر در کافه هم معرفی شده باشد) :

이마벗어진 앵무새

https://www.y o u t u b e.com/watch?v=iKBeJnKGjgs

یا از این لینک:

https://dprktoday.com/videos/23381#videos_screen


{#smilies.undecided}

و البته نسخه‌ی چهارم ـ بازسازی‌شده بدون آزمونِ پَر و فقط با لات-بازی!

(دریغ از پیدا شدن آن اصلی) !

با عنوان:

두개의 장수칼

شمشیرهای دو ژنرال

https://www.y o u t u b e.com/watch?v=xXDLf_jF7R4

یا از این لینک:

https://dprktoday.com/videos/19940#videos_screen


[ تکملـه ]

موقعی که دنبال مشخصات انیمیشن دو ژنرال در کتاب "یکصدسال سینمای انیمیشن" بودم، یک کارتون سینمایی دیگر از کره‌ی شمالی، چشم-ام را نواخت؛ کارتونی که خاطره‌ای محو از آن داشتم؛ و گویی در کودکی آنرا در سینما دیده بودم. این، کل مطلبی است که از این کارتون در کتاب آمده:

«فیلم "اسب پرنده" The Flying Horse  محصول 1986 است که به وسیله‌ی "کیم چون اک" Kim Chun Ok ساخته شد. این فیلم سینمایی انیمیشن به داستان یک مرد و سه پسرش می‌پردازد که جوان‌ترین پسر، می‌تواند سوار بر اسب پرنده بتازد و بر دشمنان غلبه کند. این اثر که بر اساس داستانی از "کیم ایل سونگ" ساخته شد، جایزه‌ی جشنواره‌ی فیلم وارنا Varna Film Festival را کسب کرد».

باری، با راهنمایی "کورت اشتاینر" گرامی آن را نیز یافتم ـ با سپاس از بزرگواریِ ایشان

اسب پرنده

날개달린 룡마

https://dprktoday.com/videos/24149#videos_screen

درود.
این کارتون قدیمی رو من سالها دنبالش گشتم اما همیشه به در بسته میخوردم.
از افراد مختلف،‌ پیج های مختلف،‌ انجمن های مختلف، جایی نبود که توضیحات خودم از اندک خاطره و تصاویری که در قدیمی ترین سلول های خاکستری غشای مغزم ازش باقی مونده بود رو ارائه کنم و به در بسته نخورم.
کم کم داشت به من القا می‌شد که همش یک رویا بوده و و من واقعا این کارتون رو ندیدم.
تا اینکه چند روز قبل پیجی در اینستاگرام بنام Rangarang_89 معرفیش کرد. گویا یک فیلم سینمایی ژاپنی بوده که تلویزیون طی چند قسمت پخشش کرده بود:

Return of the Dinosaurs 1983


https://www.imdb.com/title/tt4691864/

https://youtu.be/XS4PjC3y8uM


اما همچنان نه اسمش به خاطر کسی هست و نه عوامل دوبله و فقط ثابت شد که بنده توهم نمیزدم و واقعا چنین کارتونی پخش شده بود. تاریخ پخش اون هم اوایل دهه هفتاد هست.

تصاویر بدست آمده از گوگل رو ضمیمه میکنم

(۱۳۹۶/۳/۲۸ عصر ۰۴:۲۶)شارینگهام نوشته شده: [ -> ]

... کارتون کوتاهی که من برای اولین بار در برنامه ی آن روی سکه با اجرای استاد اکبر عالمی در دهه شصت دیدم.

                                           انیمیشن مرد و مرغ

البته این اسمی است که من برایش انتخاب کردم ، چون تیتراژی از آن ندیدم ... .

تقدیم به شارینگهام گرامی

(با این توضیح که قبل از من، کاربران فارسی‌زبانِ اینستاگرام آن را شناسایی کرده بودند)

عنوان اصلی-اش : Gusztáv tyúkja (مرغِ گوستاو) ـ محصول سال 1966 ـ به کارگردانی آتیلا دارگی [اطلاعات در IMDb]

کارتون بالا، قسمت 23 از فصل اوّلِ یک مجموعه انیمیشن کوتاهِ مجاری (با زمان 5 دقیقه) برای پخش میان‌برنامه‌ای در تلویزیون بوده است.

Gustav (film series)


مشخصات مجموعه در ویکی‌پدیا

تماشا و دانلود این قسمت (بدون سانسور) از: دراپ‌باکس

سیاه، سفید، خاکستری

(فهرست برنامه های کودک کشف نشده، کشف شده و نیمه کشف شده توسط "تیک"، تیم یابنده ی کارتون ها، از 01/01/1358 تا 01/01/1392)


الف) لیست سیاه (برنامه های کودک کشف نشده)

1.    بچه های "تیک" ("تیم یابنده ی کارتون ها") از اواخر سال 1382 و در فورم های مختلفی (به ترتیب: "گفتمان"، "گزاره"، "مای ایمی"، "گفتگو"، "غروب"، "ایران دابینگ"، "انیمی پردایس"، "دیدار"، "کودکی"، "کودکی، نوجوانی" و "کافه کلاسیک") و یکی، دو وبلاگ شخصی و به کمک دوستانی، که در زیر اسامی شون می یاد، نام اریجینال و عکس های مختلف بیش از 2300 برنامه ی کودک خارجی و داخلی، شامل کارتون، عروسکی و رئال، رو به طور رایگان در دنیای اینترنت گذاشته ن. اسامی و عکس ها تماماً دست اول بودند، نه عکس های دستِ هزارُم و تکراری ای که حدود چهارده، پونزده ساله دست همه چرخیده!
2.    ما دنبال چی هستیم؟ 1. اسامی اریجینال و در نتیجه عکس از برنامه هایی هستیم که طی این ده، یازده سالی، که از زمان تشکیل گروه می گذره، با وجود جستجوهای فراوون، هنوز پیدا نشده ن؛ به عبارتی، کشف نشده ها (تحت عنوان "لیست سیاه"). 2. نیمه کشف شده ها (تحت عنوان "لیست خاکستری")؛ که، باز خود این لیست 3 بخش داره و شرح کامل اون در زیر می یاد. 3. تکمیل عکس های پیدا شده یا همون آرشیو (تحت عنوان "لیست سفید").
1.    نبودن نام و سؤال از برنامه ای در لیست اول، موسوم به "لیست سیاه"، 99 درصد به معنای پیدا شدن نام و عکس از اون برنامه ست. یک درصد هم باقی گذاشتیم برای از قلم افتاده ها. شما، دوست تازه وارد، هم می تونید با طرح سؤالاتتون یا توضیح بیشتر آیتم های این لیست، اونو کامل تر کنید. گاهی تو سؤالا، سرنخ های مفیدی برای کشف برنامه ها پیدا می شه. بزرگترین هدف "تیک"، یافتن نام اریجینال کارتون هاست. وقتی نام اریجینال پیدا بشه، در 99 درصد موارد، خیلی راحت سایر اطلاعات؛ از جمله، عکس، فایل صوتی و فایل تصویری هم پیدا می شه؛ پس، نام از همه مهم تره.
3.    اگه جلوی سؤالی ننوشته ام اون سؤال از کیه، معنیش اینه که از خودم، "امیر"،ه.
4.    مِلاک جمع آوری آرشیو از کارتون ها، فقط و فقط برنامه های پخش شده از دو شبکه ی تلویزیونیه؛ که، عمومی بودن و همه مون باهاشون "خاطرات مشترک" داریم: 1. شبکه ی 1. 2. شبکه ی 2 (یا شبکه ی کودک و خانواده). در آرشیو ما این کارتون ها جایی ندارن: کارتون ها و برنامه های قبل از 1357، کارتون ها و برنامه های شبکه های دیگه ی داخلی و خارجی؛ حتا، "شبکه ی پویا" ("انیمیشن")، شبکه های استانی، شبکه های ویدئویی (دی وی دی های مختلف شرکت های صوتی و تصویری)، جشنواره ها، تبلیغات تلویزیونی، برنامه هایی که خبرشون در جراید یا اخبار اینترنتی چاپ و گذاشته شده، برنامه هایی که در باکسی به جز باکس کودک داده شده ن (سریال های "آدم بزرگا")، برنامه هایی که فقط تریلر اون ها پخش شده و خودشون داده نشده ن، فیلم های انیمیشنی که فقط تو سینما داده شده و نه تلویزیون و مواردی از این دست. ضمناً برنامه هایی که از تاریخ 01/01/1392 به بعد هم پخش می شن، تو این فهرست نمی یان؛ چون، هم به شخصه حوصله ی دنبال کردن کارها رو ندارم، هم این که دنیای کارتون ها تمومی نداره و بالأخره باید یه پایانی قراردادی براش در نظر بگیریم.
5.    بیشتر انجمن هایی، که در شماره ی 1 ذکر شدن، یا خیلی وقته دود شده ن و دیگه فعال نیستن، یا این که هستن و ما دیگه در اونجاها فعالیت نمی کنیم. فعلاً فقط و فقط اینجا هستیم.
6.    ذکر اسامی، سؤالات، توضیحات و استفاده از عکس ها و لینک ها با ذکر منبع مجازه. به حقوق همدیگه احترام بذاریم.




1: لیست سیاه کارتون (دوبعدی، سه بعدی، رایانه ای، طلقی، کاغذی، سل انیمیشن، اتود، فتو انیمیشن، پیکسلیشن، کلاژ، کپشن، کات اوت، روتوسکوپی، داینامیشن، کپچر موشن) خارجی شبکه ی یک:

1.    کارتونی تک قسمتی و چینی از دو پهلوون چینی نیرومند، که یکی شون می بایست فرمانده ی سپاه می شد. پیرمردی مسابقه ای بین این دو برگزار می کرد و خودش هم داور می شد. پیرمرد اول گفت اون دو سنگی رو به اون طرف دیواری پرتاب کنن و هر دو تونستن این کار رو انجام بدن. بعد داور، به هر کدوم پرِ پرنده ای داد و ازشون خواست اونو به طرف دیگه ی دیوار بندازن. اون ها که سنگ های به اون سنگینی رو با زور بازو تونسته بودن پرت کنن، از پرت کردن پَر به اون سَبُکی عاجز بودن. یکی شون دائم به زورِ بازوش تکیه می کرد و موفق نشد؛ اما، یکی شون به عقلش رجوع کرد و فهمید با فوت ساده ای، می تونه برنده باشه. زمانی که پَر به اون سمت دیوار می رفت، بچه ها تو کوچه ها می دویدن و آواز چینی می خوندن: لَه لی لَه لَه! سبک حرکت کاراکترای این انیمیشن خیلی آروم و با موج همراه بود؛ شبیه به، کارتون "بچه گوزن". بعضی از دوستان هم معتقدند این کارتون ساخت چین نبوده و احتمالاً روسی یا کُره ای بوده (؟) در خرداد 1399 "کرت اشنایدر"، یکی از اعضای فعال انجمن، به نسخه ی بازسازی شده و جدیدتر این انیمیشن به نام 두 장수 (یا "دو سلحشور") رسید؛ که بسیار شبیه کارتون مد نظره؛ اما، اصل جنس نیست. (سؤال من، "حمید"، "امین الشریعه" و "کرت اشنایدر".)
2.    انیمیشنی از آدمک عابر سبز رنگ چراغ راهنمایی؛ که، هر بار از چراغ بیرون می یومد، راه می رفت و ماجراهایی براش اتفاق می افتاد. گرافیکش تو مایه های "تیلز، بلای جان گربه ها" بود. ضمناً، اون موقع که ایران این کارتون رو می داد، چراغ های عابر سبز دایره ای معمولی بودن و از این آدمک ها نداشتن و بعداً اومدن. (سؤال من، "افشین" و "صحرا".)
3.    "پیت جهانگرد": "پیت" شبیه"غوغا در جزیره ی متروک" ("رابینسون کروزوئه"ی مسخره) و عینکی بود؛ اما، لاغرتر و قدبلندتر. یه بار "پیت" زیر آب می رفت و با اسب دریایی ای دوست می شد که سروکله ی کوسه ای پیدا می شد. دهه ی 60.
4.    انیمیشن لهستانی و اپیسودیک با داستان های مستقل؛ که، تو یه قسمتش کاراکتراش پسری بود به همراه گوسفند و یه حیوون دیگه، که این سه سوار سه چرخه می شدن. دهه ی 60. (سؤال "رامین".)
5.    Jaise Ko Taisa یا Tit For Tat: انیمیشن هندی و ساخته ی Madhab Kunte و داستان معروف روباه و لک لک و قصه ی همیشگی غذا خوردن از بشقاب و کوزه. تو این ورژن پوزه ی روباهه توی کوزه گیر می کرد. (سؤال "رامین".)
6.    Darpok Ki Dosti یا Coward’s Friendship: انیمیشن هندی محصول 1982 و ساخته ی Prakash Jha. داستان روباهی که ببری رو گول می زنه که برن، به مزرعه ای حمله کنن و مرد روستایی مزرعه دار با بلوف، ببر رو می ترسونه. روباهه برای دلگرم کردن ببره، دُم خودش رو به دُم ببره می بنده تا با هم برن به مزرعه و سراغ کشاورزه؛ اما، این بار هم کشاورزه خودشو نمی بازه و به روباهه می گه متشکرم که ببر رو واسه م آوردی و دوباره ببره می ترسه و در می ره. روباه هم که دُمش به دُم ببره وصله، از بس به این طرف و اون طرف می خوره، تلف می شه. (سؤال "رامین".)
7.    "خرگوش فهمیده": کارتونی تک قمستی و احتمالاً مجاری (؟) از قصه ی معروف شیری که هر بار یه حیوون جنگل رو می خورد و خرگوشی که اونو بُرد کنار چاه و بهش گفت این اجازه نمی ده من بیام پیش تو، تو منو بخوری. بعد شیره به عکس خودش تو چاه حمله کرد و حیوونا از دستش راحت شدن. دهه ی 60.
8.    "تراموای شماره ی 99" (؟): تک قسمتی و کوتاه. ساخت اروپای شرقی. تراموایی قدیمی، کند، پیر و سبز رنگ که سبیل و قیافه ی خسته ای داشت و موقع حرکت این طور به نظر می رسید که کوپه هاش از هم جدا می شن. ترامواهای جدید؛ مثل، ترن های ت. ژ. و فرانسه با سرعت کار می کردن و یکی شون سربه سرش این قدیمیه می ذاشت و پشت سرش بوق می زد یا با چنگک مسافراشو می قاپید! اما شبی تراموای 99 به ایستگاه برگشت و دید همه ی ترامواها دو طرف ایستاده ن و پروژکتورها روشن شدن و این انگار سان می دید. ترامواها حلقه ی گلی گردنش انداختن و بازنشسته ش کردن. بعد از بازنشستگی غصه دار شد؛ اما، بچه ها سراغش اومدن و رفتن شهر بازی و تراموا چرخ و فلکشون شد و سوارش شدن. (سؤال "پرشیانا"، "بهرام"، "رامین" و "افشین".)
9.    کارتونی تک قسمتی از شهری که همه ی مردمش راستگو بودن. اون ها برای شام و نهار کنار دستگاه همبرگری صف می بستن و می گفتن: "من دریافت نکرده م." و دستگاه به هر کدوم ساندویچی می داد. تا این که دروغگویی از فضا اومد و به اونا دروغ گفتنو یاد داد. دستگاه هم اوایل ارور می داد؛ اما، آخر سر ترکید. (سؤال "سجاد" و "بهرام".)
10.    "نقشه ی سیاه": کارتونی تک قسمتی، بلند، سیاسی و بی سر و ته از ژنرال چهارستاره ی امریکایی با عینک تک چشمی و صدای "پرویز ربیعی"داخل زیردریایی بود و دختر و پسر جوونی رو داخل موشکی می فرستاد. رؤسای اون کشورایی که زیردریاییه ممکن بود بینشون جنگ راه بندازه، یکی شبیه "نیکسون" بود و اون یکی شبیه "برژنف" و تو یه صحنه با نگرانی داشتن با هم تلفنی حرف می زدن. بیشتر درمورد جاسوس بازی بود و سگ و گربه ای هم تو این کارتون بودن که اسم سگه "سگ" و اسم گربهه "گربه" بود! دهه ی 60. (سؤال "بهرام"، "رامین" و "محمود".)
11.    انیمیشنی به احتمال زیاد محصول انگلستان از مردی که کل دنیا رو می گرده تا ققنوسی به دست بیاره. این کار انجام می شه و مرد از ققنوس محافظت می کنه و اونو به نمایش می ذاره؛ اما، در پایان ققنوس آتیش می گیره و خاکستر می شه. این کارتون، محیطی بسیار خلوت و بک گراندی سفید در کل کارتون داشت. اواخر دهه ی 60. (سؤال "محمود".)
12.    "میا و دوستان": ژاپنی. گربه ای کوچولو با دوستان گربه و سگش! که صاحبشون براشون خونه درست می کرد و میا کلی از دوستان گربه و سگ کوچولوشو تو اون کلبه می آورد و صاحبشو عصبانی می کرد. سبک نقاشی ها ساده و کودکانه و شبیه به "گربه ی ماجراجو" بود. بهار 1384.
13.    "کاستا": کارتون ترکی (؟) از دو برادر لاغر با الاغ خاکستری شون که می خواستن پول دربیارن. ظاهر شخصیت ها شرقی و لباساشون شبیه تُرک ها و لبنانی ها بود. الاغه هم شبیه الاغ "بامزی، قوی ترین خرس جهان" بود. ساعت 6 صبح تابستان 1384. (سؤال من و "بهرام".)
14.    "آتش نشان ها": چند سگ لاغر آتش نشان. یکی از اون ها خانوم بود و گردنبندی با آرم "رپ" داشت و این گردنبند دائم سانسور می شد. تابستان 1385.


2: لیست سیاه کارتون (دوبعدی، سه بعدی، رایانه ای، طلقی، کاغذی، سل انیمیشن، اتود، فتو انیمیشن، پیکسلیشن، کلاژ، کپشن، کات اوت، روتوسکوپی، داینامیشن، کپچر موشن) خارجی شبکه ی دو:

15.    "تکنیک های نقاشی": آموزش نقاشی توسط سه قلم موی سه بُعدی. یکی بلوند و زن بود، یکی مشکی و مرد و یکی قلم موی دیواری و کثیف. پاییز 1384.
16.    تعدادی میوه و سبزی های مختلف؛ مثل، هویج و بادمجون و خیار و ... که یه میوه ی "بدمن" با اونا سر لجبازی داشت. سبک کارش بسیار شبیه به "گربه سگ" بود. تابستان 1388.


3: لیست سیاه عروسکی (دستکشی، انگشتی، خمیری، استاپ موشن، پینی، تنپوش، سایه بازی، بونراکو، میله ای (باتومی)) خارجی شبکه ی یک:

17.    "پرسی باربَر": مجموعه ای به صورت عروسک سایه بازی (Shadow puppet) در مورد یه باربَرِ ایستگاه راه آهن خیلی قدیمی؛ که، معمولاً یه قطار بیشتر در روز به اونجا نمی یومد. "پرسی" کلاهی به سبک باربرهای ایستگاه های راه آهن به سر داشت و دوبلورش "تورج نصر" (؟) بود. عروسک ها هم به صورت سیلوئت (سایه مانند) و سیاه رنگ بودن. (سؤال "بابک" و "فروغ".)
18.    "باغ وحش مومی": خمیری و موزیکال. اولش حیوونا و درخت ها از خمیرهای رنگی درست می شدن و میمونی قهوه ای با صورت سفید و دستای خیلی دراز هم بود که در طول قصه این و بقیه ی کاراکترها مدام تبدیل به گلوله ی خمیر می شدن و دوباره به شکل اولشون درمی یومدن. طوطی و فیلی هم بودن. دهه ی 60. (سؤال "بابک".)
19.    عروسکی ای تک قسمتی از داستان بندبازی چینی با صدای "تورج نصر" که اوایل تو کارش خیلی موفق بود؛ اما، به خودش و هنرش مغرور می شد. کم کم چاق و در نتیجه از کار بی کار می شد. سکانس آخر، در حالی که پشیمون شده بود، به دوربین نگاه می کرد و راوی هم نتیجه گیری اخلاقی می کرد. اواخر دهه ی 60. (سؤال من و "حمید".)
20.    "کوهستان کاج" ("کوهستان بلوط"؟): سریال چند قسمتی عروسکی و روسی (؟)؛ که، مثل خیلی از کارهای روسی روباه، خرس، سمور و خرگوشی درش بودن. خرسه گریزلی (خرس قهوه ای، بزرگ هیکل و ریزچشم) بود. صدای بامزه ای هم داشت. خیلی هم خرابکار و تنبل بود. اسمش هم بود "بوچ". یه قسمتش شبیه به داستان "جیک جیک مستون" بود و در انتهای قصه، وقتی خرسه تو برف و بارون می موند، می گفت: "من بوچ سرگردانم". کلاً قصه حول و حوش ندونم کاری های این خرس می گذشت. (سؤال "محمود".)
21.    "خرس کوچولوی موآبی": ("خرس موفرفری آبی"؟) تک قسمتی و محصول ژاپن یا لهستان (؟). خرس آبی رنگی شبیه به Colargol ("خرس کوچولو I") با صدای "ناهید امیریان" که از رنگ پوستش ناراضی بود و از قنادی خواست روش پودر قند بپاشه تا سفید شه؛ اما، زنبورا روش ریختن و تموم قندا رو خوردن. خرسه بعدش به خودش رنگ قهوه ای زد؛ اما، چون شبیه خرس های واقعی شده بود، همه ازش می ترسیدن. در نهایت، به همون رنگ آبی خودش راضی شد. یه بُز هم بود که عاشق گل بود و حتا صابونی رو که بوی گل می داد، می خورد! بزه می خوند: "تابستونه، تابستونه/ همه جا سبزه فراوونه/ چه مزه ای داره علف/ چه مزه ای داره گُلا." دهه ی 60. (سؤال من، "بهرام" و "هایدی".)
22.    دو قلم موی ظریف زن و مرد؛ که، زنه بلوند بود. این دو با هم ازدواج کردن و بچه شون از خط هایی که اون دو کشیدن، به وجود اومد. یه پاک کن بدجنس هم بود که مُدام کرم می ریخت. یه بُرس نقاشی ساختمونی هم بود که بدجنس، بداخلاق، زشت و دماغ گنده بود. قلم موها گاهی مثل هلی کوپتر با موهاشون پرواز و از دست بُرسه فرار می کردن. یه صحنه قلم موی مرد، روی دماغ بُرسه وزنه ای از نوع پابند زندونیا کِشید. (سؤال "بهرام".)
23.    استاپ موشن از پسری که فقط می خواست شیرینی بخوره و از نمک بدش می یومد. یه بار غذاشو انداخت دور و رفت تو رؤیا که توی اون همه چی از شیرینی ساخته شده بود. (یا دست به هرچی می زد، شیرینی می شد؟) آخر سر، برمی گشت به واقعیت و تصمیم می گرفت غذاشو بخوره. (سؤال "رامین".)


4: لیست سیاه عروسکی (دستکشی، انگشتی، خمیری، استاپ موشن، پینی، تنپوش، سایه بازی، بونراکو، میله ای (باتومی)) خارجی شبکه ی دو:

خوشبختانه در حال حاضر موردی موجود نیست.


5: لیست سیاه رئال (فیلم کوتاه، داستانی، سینمایی، تله فیلم، سریال، جُنگ، مجله ی تصویری، پلاتو، تله تئاتر، ترکیبی (تلفیقی)، آموزشی، مستند، مناسبتی) خارجی شبکه ی یک:

24.    فیلمی از بلوک شرق، و به احتمال زیاد از چک و اسلواکی سابق (؟) و درباره ی خونواده ی روستایی با 4 بچه. مادر خونواده می ره سفر به استرالیا برای کار و همچنین به دنبال ارث و میراث پدری. کارهای خونه و نگهداری از خواهر و برادرها هم می افته گردن دختر بزرگ خونواده. این فیلم به صورت سریالی از برنامه ی کودک داده شد. دهه ی 60. (سؤال "ایدو".)
25.    "در این دنیای شگفت انگیز": مستندی علمی و آموزشی و شبیه به "می خواهم همه چیز را بدانم" ("گردوی دانش")؛ که، ابتدای این برنامه هم انیمیشن بود. در تیتراژ، زنبوری با صدای "ناهید امیریان" پس از چندین بار گردش به دُور کُره ی زمین و شیرجه به درون اقیانوس ها و پرواز بر فراز کوه ها و قله ها از بیننده ها دعوت می کرد در آن برنامه همراه او شوند. این تیتراژ انیمیشنی با ضرباهنگ تند و پُرشتابی ساخته شده بود. سایر بخش های این برنامه، مستند و رئال و راوی آن هم "ناصر ممدوح" بود.
26.    "سرها و دُم ها" (Heads And Tails): محصول دهه ی 70 میلادی "بی بی سی" و با صدای "ژرژ پطروسی" و به صورت شعرگونه و به نوعی "راز بقا"ی کودکانه بود. (سؤال "بابک".)
27.    فیلمی شبیه "توبی تایلر" با رنگ های شاد از برادر و خواهری (پسر و مادری؟) که توی سیرک کار می کردن. یه قسمت شپشی رفت توی لباس دختره (خانومه؟) و کلی مصیبت به بار آورد. ساخت دهه ی 80 یا 90 میلادی و احتمالاً محصول آلمان یا اسکاندویناوی. (سؤال "سیما".)
28.    فیلم کوتاهی از شونه ی تخم مرغی که یکی از تخم ها تو همون کارخونه، باز و تبدیل به جوجه می شد و سفری ادیسه وار رو شروع می کرد. اوایل دهه ی 70.
29.    "خانه ی جدید": فیلم سینمایی از دخترکی کم حرف، زیبا و ریزنقش به نام "کاترین"، که شبیه "الینا" بود؛ یا اگه بخوام شبیه ترشو بگم، "میشل" (Reiko Aylesworth) در سریال "24" کُپ خودش بود. پدر و مادر کاترین از هم جدا می شدن و اون با پدرش زندگی می کرد؛ اما، پدر برای کاری مجبور شد به خارج بره و کاترین رو به اقامتگاه بچه ها می برد. در اونجا خونواده ی پولداری از کاترین خوششون اومد و به فرزندخوندگی قبولش کردن؛ اما، پسر و دختر خونواده از اون خوششون نمی یومد. یه بار هم تو مدرسه انگشتر یکی از بچه ها گم شد و گردن کاترین انداختن. دهه ی 70.
30.    فیلم پاکستانی سیاه و سفیدی درباره ی پسری سبزه که بادبادک درست می کرد و توی مسابقه ی پرواز بادبادک ها در روز فطر اول می شد. دهه ی 70.
31.    "سوت کوچک نقره ای": تله فیلمی انگلیسی که فضایی مه آلود داشت و کوچه هایی باریک و تاریک که رو بندها رخت پهن می کردن. جریان فیلم تو اسکله ای اتفاق می افتاد. پدر دختربچه ای ایرلندی قبل از مرگش، به دختره سوتی کوچیک و نقره ای می ده و به اعتقاد دختر، اون سوت جادویی بوده. دخترک کلی کار کرد تا برای مادرش دامن پشمی دست دومی بخره و توی دوخت دامن حواله ای پنج پوندی پیدا کرد. (سؤال "نگین شوکتیان" و "بابک".)
32.    "خانواده ی ما": مجاری. موزیکال و طنز. به سبک فیلمای صامت قدیمی؛ اما، به صورت رنگی. پدری چاق و سیبیلو، مادری شلخته و ساده، دختری بلا و داداشی اوسکول. تیتراژشو "ناهید امیریان" می گفت. یکی از عواملش Hap Magda بود که از عوامل "شهر گربه ها" هم بود. زمستان 1385.
33.    فیلمی روسی (شوروی سابق) از پدری که دائم تو اداره بود و همسر و بچه ش موقع تعطیل شدن اداره می یومدن پیشش. دختر بچه ی همکار پدر هم هر روز آخر وقت می یومد اداره، با مینی ژوپ و جوراب شلواری. (سؤال "سیما".)


6: لیست سیاه رئال (فیلم کوتاه، داستانی، سینمایی، تله فیلم، سریال، جُنگ، مجله ی تصویری، پلاتو، تله تئاتر، ترکیبی (تلفیقی)، آموزشی، مستند، مناسبتی) خارجی شبکه ی دو:

34.    "... (؟) به شهر می رود": فیلمی چینی، کوتاه و تک قسمتی از پسرکی روستایی که برای تهیه ی دارو برای خواهرش با گاری به شهر می رفت و اتفاقاتی واسه ش می افتاد. دهه ی 60. (سؤال "رامین".)
35.    "کارآگاهان کوچک (I)": سریال آلمانی یا سوئدی (؟) که دختر و پسری فضولی یا به قول خودشون "کارآگاهی"! می کردن. یه قسمتش توی گلخونه ای می گذشت. "مژگان عظیمی" دوبلور یکی از بچه ها بود. جمعه های زمستان 1384. (سؤال من و "اسمم".)


7: لیست سیاه کارتون (دوبعدی، سه بعدی، رایانه ای، طلقی، کاغذی، سل انیمیشن، اتود، فتو انیمیشن، پیکسلیشن، کلاژ، کپشن، کات اوت، روتوسکوپی، داینامیشن، کپچر موشن) داخلی شبکه ی یک:

36.    تیتراژ برنامه ی کودک قبل از "بگ بگ بگ بگ بگ"، که دختری با چشای رنگی و موهای فرفری و بلوند با آبرنگ داشت نقاشی می کشید: چمن، برکه و سه بچه اردک. موقع رنگ کردن؛ اما، برای رنگ کردن آب برکه به رنگ آبی، رنگی نداشت؛ برای همین، گوشه ی چشماش قطره ی اشکی جمع می شد (در این لحظه دوربین زوم می کرد روی صورت و بعدش هم اون قطره ی اشک) و این قطره می افتاد روی کاغذ و برکه پُر آب می شد. در این لحظه سه بچه اردک هم خوشحال تو آب ها می پریدن و با هم می گفتن: "پَه! پَه!".
37.    "الفبا": آموزش الفبای فارسی که هر بار تموم حروف الفبا نوشته می شد و هر دفعه که نوبت یکی شون می شد، اون حرف هی جلو و عقب می رفت و عشوه می یومد! بعد آقایی با صدای بم مثلاً می گفت: "ب مثل باران. با، ران. ب، اسمش ب، صداش /بْ/." و این جمله شو دو بار تکرار می کرد. بعد بارون می یومد و اون حرف تطابقی ظاهری با مثالش هم داشت تا بهتر یاد بیننده بمونه. (سؤال من و "سَم".)
38.    "نقاشی های مداد آبی": کارگردان: "بهروز یغماییان". تو تیتراژ اولش مدادی با صدای تیز و خاصی با دُور تند و سرعت مضاعف می گفت: "سلام بچه های عزیز، از پای تلویزیون تکون نخورید. الآن برنامه ی من شروع می شه. اسم برنامه ی من: نقاشی های مداد آبی." بعد، مداد رنگی ها با صدای زایلفون از بالا به پایین می افتادن. بعد اون قدر می چرخیدن و وور وور صدا می کردن تا دست آخر شکل یا نوشته ای رو درست می کردن. شکل ها از پسری چشم درشت با خروس تپلش بود. البته، شکل اولش به صورت سیاه و سایه ای نشون داده می شد تا بیننده حدس بزنه چیه و بعدش رنگی می شد. نوشته ها هم یا بیشتر مربوط به نوروز بود؛ مثل، "نوروزتان پیروز"، "عیدتان مبارک"، "هر روزتان نوروز باد/ نوروزتان پیروز باد" و از این دست، یا این اواخر پیام بهداشتی می داد؛ مثل، دوش گرفتن، مسواک زدن و تمیز بودن؛ مثلاً این که، پسره تو وان با چرتکه ای پشت خودشو تمیز می کرد یا یه چوب رو اره می کرد. نوروزهای دهه ی 60.
39.    طوطی و بازرگان: انیمیشینی تو مایه های "زهره و زهرا" و "النظافة من الایمان" در مورد داستان هندی معروف طوطی و بازرگان، روایت "محمد مولوی". کارگردان: "منوچهر احمدی". سال 1365.
40.    فتو انیمیشنی (پیکسلیشنی) که راوی هم داشت و می گفت: "سارا همیشه ناخناش رو کوتاه می کنه." بعد با تصاویر خیلی مسخره ای نشون می داد که "سارا" چه دختر نظیف و محبوبیه. هر سال تابستون چندین مرتبه نشونش می داد. یکی دیگه از قصه هاش، داستان "کوکب خانم" کلاس دوم دبستان بود. ضمناً با "سارا به کلاس اول می رود"؛ که، دهه ی 80 می دادنش، زمین تا آسمون فرق داشت و کمی شبیه به "تمیز باش، عزیز باش" بود؛ اما، با اون هم فرق داشت. سال 1366 یا 1367. (سؤال "محمود".)
41.    شعری درباره ی اتحاد از "ناصر کشاورز"؛ که، 5 انگشت دستی رو نشون می داد. هر کدوم از انگشتا، اعضای خونواده ای بودن: انگشت شست، پدر بود. انگشت اشاره، مادر، بقیه ی انگشت ها هم خواهر و برادر. معرفی و داستانش رو راوی مردی با صدای بمی با شعری رو از "وحید نیکخواه آزاد" می خوند: "مانند دست است/ هر خانواده/ هر کس یک انگشت/ در خانواده/ بابا در این جا/ انگشت شست است/ او که نخستین/ انگشت دست است/ انگشت بعدی/ یعنی نشانه/ او مادر ماست/ بانوی خانه/ انگشت بعدی/ یعنی برادر/ اینجا نشسته/ پهلوی مادر/ پس این یکی کیست؟/ انگشت دیگر/ آری درست است/ او هست خواهر/ من هستم آخر/ انگشت کوچک/ انگشت ها را/ دیدی تو تک تک." میون این انگشتا اختلاف پیدا می شد و از همدیگه جدا می شدن. بعد دشمن مشترکی پیدا می کردن و با هم جمع و تبدیل به مشت می شدن و دشمنو نابود و لِه می کردن. اینجا بود که می خوندن: "ما پنج انگشت/ هستیم با هم/ با هم شریکیم/ در شادی و غم/ گرچه جداییم/ ما پنج انگشت/ چون جمع گردیم/ هستیم یک مشت." و باز همین جا بود که همه ی انگشت ها بدجور جَوگیر می شدن و همه با هم این تیکه رو به صورت جُدا جُدا و با داد و فریاد می خوندن: "هستیم یک مشت" و بعد هم دست به شکل مُشتی در می یومد، شعار می داد و کارتون و سرود تموم می شد. دهه ی 60. (سؤال من، "رامین"، "سَم" و "بابک".)
42.    "ماه مال همه است" (؟): تک قسمتی. شاهی بود که وقتی به آسمون نگاه می کرد و راه می رفت، می دید که ماه هم با اون راه می ره. وقتی وای می ستاد، ماه هم وای می ستاد. برای همین شاه فکر کرد ماه مال اونه و دستور داد هر کس که به ماه نگاه کنه، باید به اون مالیات بده. سربازی شاه به زور از مردم مالیات می گرفتن و هر کی هم که به ماه نگاه می کرد و پولی نداشت یا به فلک بسته می شد یا می رفت زندون. آخرش وزیر گفت همه ی زندون ها پُر شده؛ ولی، مردم باز هم به ماه نگاه می کنن. شاه هم دستور داد همه رو فلک کنن. وزیر هم گفت سربازا مردم رو فلک می کنن؛ ولی، اونا باز هم به ماه نگاه می کنن. (سؤال من و "سعید".)
43.    تک قسمتی، موزیکال و بی کلامی در مورد فلسطین. یه قسمتش سربازی اسراییلی تبدیل به مار و بعد دختری عرب می شد و رقص شکم انجام می داد! این صحنه در نمایش های بعدی حذف شد. دهه ی 70.
44.    تک قسمتی و قصه ی پسربچه ای جنوبی و سبزه که آرزو می کرد مثل ماه سفید بشه و دائم عکس ماه رو تو دریا یا حوض می دید. زمستان 1384.
45.    "افسانه ی حاکم شرور": دو قسمتی. راوی: "ایرج رضایی"، کارگردان: "کیانوش عابدی"، تهیه کننده و انیماتور: "محمدرضا عابدی"، کاری از "نانو کارتون". پاییز 1386. (سؤال من و "اسمم".)


8: لیست سیاه کارتون (دوبعدی، سه بعدی، رایانه ای، طلقی، کاغذی، سل انیمیشن، اتود، فتو انیمیشن، پیکسلیشن، کلاژ، کپشن، کات اوت، روتوسکوپی، داینامیشن، کپچر موشن) داخلی شبکه ی دو:

46.    "مملی و سکه های تنوری": شبیه "سه تا بچه". داستان های جداگونه ای که راوی هم داشت. یکی از اپیسودهاش جریان معروف پسر نازپرورده ای بود که مامانش بهش سکه ای می داد تا کار نکنه، خسته شه. شب که برمی گشت، باباهه سکه رو تو آتیش می نداخت و بقیه شو هم که می دونید. یه بار هم جریان معروف پیرمرد و پسربچه و الاغ و حرف مردم بود که تمومی نداشت. داستان دیگه ش قضیه ی مرد طماعی بود که پسر بچه ای رو پیدا می کرد و شب پیش خودش نگهش می داشت تا از باباش مژدگانی بیشتری بگیره؛ اما، باباهه گفت من می خواستم این شب بیرون نباشه و یارو تیر می خورد! نقاش: "بهمن عبدی". دهه ی 60. (سؤال من و "بابک".)


9: لیست سیاه عروسکی (دستکشی، انگشتی، خمیری، استاپ موشن، پینی، تنپوش، سایه بازی، بونراکو، میله ای (باتومی)) داخلی شبکه ی یک:

47.    "کرم شب تاب": تله تئاتر تک قسمتی و ساخته ی زنده یاد "اردشیر کشاورزی". کرم شب تابی کوچولو و سبز که ستینگش به هم ریخته بود و نمی دونست چه وقت باید بخوابه و چه وقت باید بیدار باشه. اون روزا بیدار بود و شبا هم که باید چمنزار رو روشن می کرد، باز هم بیدار بود. در اثر همین نخوابیدنا، چشاش همیشه خواب آلود و خمار بود. می خوند: "منم، شب تاب بی تاب/ منم شب تاب بی خواب/ شب و روز منم بیدار بیدار/ من از بیخوابی خود بیمناکم/ شب و روزم منم شبتاب بی تاب." بعد رفت تا از دیگرون بپرسه چجوری می تونه مشکلشو حل کنه و با جونورهای مختلفی آشنا شد که اونا از وظایف خودشون صحبت می کردن؛ مثلاً، جغدی بود، به نام "جغد دانا"، که دائم می گفت: "حق و حق و حق، گویم هر شبان، جاوید حق" و روی "ق"های این عبارت تأکید و تشدید زیادی داشت. کرم شب تاب همچنین فهمید این مشکل بی خوابی و بحران هویت رو مرغ شباهنگ و شب پره هم دارن. شباهنگ می گفت: "من شباهنگ/ شبخوان دشتم/ شب سرای شبستان دشتم/ در سکوت شبانه، شبانه/ می سرایم ترانه، ترانه/ نغمه های خوش عاشقانه/ در شب سرد و خاموش." شب پره هم می خوند: "شب پره ام، شب پره ی چمنزار/ هر شب در تاریکی، پر می کشم، سر می زنم به گلزار/ هرجا که روشنایی است، در ظلمت شبانه/ پر می کشم به سویش بی تاب و عاشقانه." بعد نوبت شب بو بود و بالأخره این کرم شب تاب رفت کنار ساحلی و نگهبان فانوس دریایی راه حل رو بهش نشون داد و اون موجود مفید واقع شد؛ بدین ترتیب که، فانوس دریایی قدیمی، خراب و از کار افتاده شده بود و کرم شب تاب مأمور می شد جلوی عدسی فانوس بره و باعث می شد کشتی ها به صخره های دریایی نخورن و راهنمای اون ها به سمت ساحل باشه. در پایان، وقتی راه حل رو پیدا کرده بود و فهمید می تونه روزا بخوابه و شب ها کار کنه، خیلی لوس و کشیده می خوند: "من کرم شب تابم/ روزها من می خوابم/ شب ها من بیدارم/ شب نیمی از دنیاست/ دنیای شب زیباست/ شب خود همه روشنایی است/ شب خود همه داستانی است/ شب قصه ها، غصه ها، شب رازها دارد/ داستان ها، پروازها دارد/ شب نیمی از زندگانی است/ شب نیز خود داستانی است." دهه ی 60. (سؤال من، "حمید"، "بهرام"، "اسمم"، "شروین"، "افشین" و "بابک".)
48.    "داستان های دهکده": تهیه کننده، کارگردان و فیلمبردار: "محمود جعفریان". ساخت عروسک ها: "فرشته فرمند"، "مرضیه محبوب"، "شیرین رضاییان" و "نسرین ارمگان". نقاشی و دکور: "ولی الله جرجانی". تدوین: "حسین لنگرودی". بازیگران: "فرشته فرمند"، "شیرین رضاییان" و "نسرین ارمگان"، "البرت فرحبخش"، "علی سلطانلو"، "رامیناس ونسان" و "لعیا سراییان". مجموعه ای 13 قسمتی با داستان های آموزنده که توسط حیوانات دهکده ای گفته می شدن. سال 1362. (سؤال "عسگر رضایی".)
49.    "آقای ارتباطی": ساخته ی زنده یاد "اردشیر کشاورزی" و با شرکت همسر ایشون، "الیزا جواهری". دهه ی 60.
50.    "مجلس شاهانه": شبیه "دیو چو بیرون رود"؛ ولی، کاملاً عروسکی. عروسکای "شریف امامی"، "ازهاری" و "بختیار"، سه نخست وزیر آخر شاه. این برنامه مطمئناً با "دیو چو بیرون رود" فرق داشت. دهه های فجر دهه ی 60. (سؤال "رامین".)
51.    "نگهبان چشمه": تک قسمتی. استاپ موشنی از دختری روستایی و چشم درشت و مو مشکی، با روسری سفید به نام "سما" (با صدای "مریم شیرزاد") که پاهاش فلج بود و نمی تونست مث سایر بچه ها بدوه و بازی کنه؛ اما، برای این که حس بد و غیرمفید بودن بهش دست نده، اون رو نگهبان چشمه ی آب روستا کرده بودن؛ تا، هر وقت دزدها بخوان آب چشمه رو بدزدن، "سما" زنگی رو، که بالای اون چشمه بود، به صدا دربیاره. یه بار "سما" هنگام نگهبانی خوابش برد و طناب زنگ از دستش رها شد و وقتی آدم بدا می خواستن از آب چشمه بدزدن، "سما" که می خواست زنگ خطرو بزنه، سعی کرد طناب رو بگیره و پاش طاقت نیاورد و افتاد داخل چشمه و غرق شد و چیزی که ازش به جا موند، فقط یه جفت کفش دخترونه بود. مردم دِه به یاد اون پرچم 4 رنگ فلسطین رو (شامل رنگای سیاه و سفید و سبز و قرمز) روی پشت بوماشون نصب کردن. راوی می گفت: "سیاه به یاد چشاش، سفید به یاد روسری (یا دلش؟)، سبز به یاد چشاش و قرمز به یاد شهادتش". صحنه ای که "سما" می خواست طناب رو به دست بیاره و آدم بدا داشتن نزدیک چشمه می شدن، خیلی کِشدار و رو مخ بود. آدم بدا به صورت سایه ای و مقوایی (دوبُعدی) بودن و دستشون هم داس و بیل و کلنگ و سه شاخ بود و مث "فوتبالیست ها" شیش ساعت طول می کشید تا بیان نزدیک چشمه! دهه ی 60. (سؤال من و "بهرام".)
52.    "سقائک و شانه به سر": عروسکی به کارگردانی "ایرج طهماسب" با موسیقی خاطره انگیزی از "محمدرضا علیقلی". موسیقی هاش تو وب هست، اما عکساش نه. سال 1363.
53.    "این و اون": عروسک و مجری مردی که برنامه ش شبیه "صندوق پست" ("کلاه قرمزی" و "ایرج طهماسب") بود. مرده هم عینکی و صداش کمی تودماغی بود. (سؤال "حمید".)
54.    "کارآگاه کوچولو": از ساخته های استان فارس. دو نفر بودن؛ که، یکی شون تننپوش خرگوشی می پوشید و یکی هم کارآگاه بود و بارونی توسی به تن و همیشه هم مثل بچه ها بادکنک قرمزی به دست داشت. تکیه کلام "کارآگاه کوچولو" این بود: "عجیبه! غریبه! یک معمای پیچیده!" و وقتی این تیکه رو می گفتن، هر دو نفر دستاشونو مثل پیچ گوشتی می پیچوندن. (سؤال "حمید".)
55.    استاپ موشنی از دو ماهی بزرگ و کوچیک که یکیشون بدجنس و آبی رنگ بود و حتا یه بار دست کارگردان و طراح رو گاز گرفت. رو پشت بدجنسه باله ی کوسه ای اغراق شده ای هم بود. (سؤال "حمید" و "بهرام".)
56.    "موش کوچولو": تک قسمتی نسبتاً بلندی از موشی که از موش بودن خودش ناراضی بود و دائم تند تند می خوند: "من موش نیستم، من موش نیستم، من یک موش ترسو نیستم". بعد شیری رو که تو دام افتاده با دندوناش نجات می ده و می فهمه مهم بودن به بزرگی و کوچیکی نیست. (سؤال "رامین" و "محمود".)
57.    "بیبل و تیتل": عروسکی و از ساخته های صداوسیمای مرکز همدان یا فارس (؟). شعر معروفش این طوری بود: "پسرا، پسرعمو/ پدراشون دوقلو". اوایل دهه ی 70. (سؤال "محمود".)
58.    "نی نی مون": عروسکی و به کارگردانی "بهرام شاه محمدلو". روی "نی نی مون" خانم "آزاده پورمختار" حرف می زد. نوروز 82. (سؤال من و "ماریان".)
59.    "داداشی": عروسک پسری خوشگل، با کت و شلوار مشکی اتوکِشیده، ابروهای پیوسته ی قاجاری و موهای ناز که با مجری مرد جوونی شبیه "افشین هاشمی" درباره ی اول مهر و مدرسه صحبت می کردن و فضای کار شبیه "آقا کوچیک" بود؛ با این تفاوت که هر چی "آقا کوچیک" شلخته و کثیف بود، "داداشی" شیک پوش و تمیز بود. پاییز 82.
60.    "شمعی در باد": تک قسمتی و بی کلام؛ البته، بی کلامِ بی کلام هم نبود و موقع صحبت اصواتشون به صورت نامفهوم بود. پدر و مادر دختر و پسری برای مداوای بچه ی کوچیک خونواده به شهر می رفتن و خواهر و برادر تنها تو کلبه می موندن؛ اما، گرازهای وحشی به مزرعه شون حمله می کردن و سبزی های باغچه رو می خوردن. در نهایت پسره با تفنگ یکیشونو کشت و بقیه پا به فرار گذاشتن. کاراکتر عروسکی پدر خونواده تو "تلاش"، "سازش" و چند سری دیگه هم از همین کارگردان بازی می کرد. ساخت کرمان. نویسنده و کارگردان: "مهرزاد شورکی". پخش مجدد: تابستان 1386.


10: لیست سیاه عروسکی (دستکشی، انگشتی، خمیری، استاپ موشن، پینی، تنپوش، سایه بازی، بونراکو، میله ای (باتومی)) داخلی شبکه ی دو:

61.    "کوشا" (؟): برنامه ای عروسکی و مناسبتی که توی دهه ی فجر می دادنش. حالتی حماسی داشت. "کوشا" یه چیزی تو مایه های "کاوه ی آهنگر" بود: هیکل، ریشو و پشمالو. اسبی هم داشت. قسمت آخر هم "کوشا" از زنش جدا شد تا به جنگ پادشاه بره. زنش هم بهش گفت: "در همه ی کارها کوشا بودی." دهه ی فجر 1366. (سؤال "ارین گرل" و "بابک".)
62.    "شهر باتری ها": تک قسمتی. شهری آروم و امن از باتری هایی که داشتن زندگی شونو می کردن. باتری های قلمی، متوسط و بزرگ؛ اما، باتری بدمن غریبه، بزرگتر، سیاه، زشت، ترسناک و اخمویی می یومد تو اون شهر و با برقش، که از دهنش می زد بیرون، شهرو به آتیش می کشید و باتری ها و دکور شهر یکی یکی می سوختن و می افتادن. در نهایت هم مثل تموم کلیشه های معروف، باتری های کوچیک تر؛ بخصوص، باتری های قلمی که خیلی شبیه به "قوه ی پارس قلمی" بودن، دست به دست هم می دادن و با محاصره کردن اون باتری، اون رو مچاله می کردن و از بین می بردنش. موسیقی ای هم که تو این کار شنیده می شد، Swan's Splashdown از Jean Jacques Perrey بود. اواخر دهه ی 60.
63.    "کودکی غلامحسین خان": کارگردان: "مرضیه برومند". مجری بازیگر: "امیرحسین صدیق". اواخر دهه ی 70. (سؤال "عسگر رضایی".)
64.    "نی نی و خاله ستاره" (؟): شخصیت های کمی درش بود: خاله، نی نی و خواهرِ بزرگترِ نی نی، که لباسش شبیه لباس عروس بود. دکورش تو ابرها و "سارا روستاپور"، درنقش"خاله ستاره"بود. فکر می کنم اولین بازی "خاله سارا" بود. "مژگان عظیمی" هم دوبلور بود و لالایی ها رو می خوند. پاییز 1384.


11: لیست سیاه رئال (فیلم کوتاه، داستانی، سینمایی، تله فیلم، سریال، جُنگ، مجله ی تصویری، پلاتو، تله تئاتر، ترکیبی (تلفیقی)، آموزشی، مستند، مناسبتی) داخلی شبکه ی یک:

65.    فیلم کوتاه و مسخره ای از پسری که وضع باباش خوب نبود و با قرض و قوله ژیان قراضه ای خریده بود. پسره واسه همه با شوق و ذوق تعریف می کرد که باباش یه ژیان دست ششم (یا دست دهم؟) خریده و پز هم می داد! یه روز باباهه داشت با ژیانش از روی ریل راه آهن رد می شد که ماشینش خاموش شد و روشن نشد و چون قطار داشت می یومد، مجبور شد ولش کنه. قطار هم زد و ژیان رو داغونش کرد. از اون به بعد پسره کینه ی قطارها رو به دل گرفت و بهشون سنگ می زد! دهه ی 60. (سؤال "رامین".)
66.    "بهاران": کارگردان: "جلیل فرجاد". بازیگران: "جلیل فرجاد"، "مرجانه گلچین" و "مونا فرجاد". "مونا فرجاد"، متولد 1363، تو مصاحبه هاش گفته که تو این کار 2 سال داشته و نقش فرزند زوج "فرجاد" و "گلچین" رو بازی کرده. دهه ی 60.
67.    "هوشی و موشی": با بازی "علیرضا خمسه" و "عنایت شفیعی". کارگردان هنری: "مهناز جهانگیری". کارگردانان تلویزیونی: "محسن احمدی" و "نصرت کریمی". سال 1363.
68.    برنامه ای آموزشی که دو برادر به نام های "حسام" و "احسان" بودن و باباشون واسه شون یک سری آزمایش انجام می داد. "احسان" بچه مثبت، عینکی و شبیه پسرک عینکی کارتون "ماجراهای تام" ("تام سایر") بود و خیلی شل و تودماغی حرف می زد. "حسام" نازتر بود. به احتمال زیاد کار مرکز گیلان بود. یکی از آموزش هاشون ساخت دماسنج با لوله ی خودکار و جوهر بود. اواسط دهه ی 60. (سؤال "رامین" و "بابک".)
69.    "مریم و دیو سیاهه" (؟): سریالی درباره ی دختری که می خواست مردم روستایی رو از شر و بدبختی نجات بده. دخترک پیش دیو می رفت و دست آخر به کمک حرف های ابزارآلات خونه ی دیوه، شیشه ی عُمر دیو رو پیدا می کرد و می شکست. این سریال ربطی به دهه ی فجر نداشت. سال 1365 و همزمان با "راز یک رمز". (سؤال "محمود".)
70.    "روزهای تنهایی" (؟) (معروف به "شمیم و شیما"): سریالی شبیه به "ماجراهای خانه ی ما"، با بازی زنده یاد "اسماعیل داورفر"، زنده یاد "مهری ودادیان"، و دو دختر با نام های "شمیم"؛ که، سفید پوست بود با ابروهای پُر، لب های باریک و صورتی گِرد و " خواهر بزگتر، "شیما"؛ که، "ویدا شهشهانی" نقشش رو بازی می کرد. این دو خواهر دائم سارافون های بلند، گَل و گشاد و گُلدار سفید و قرمز یا سبز و آبی می پوشیدن و اگه اشتباه نکنم یکی از این دو خواهر توی "راز باغچه" هم بازی می کرد (؟). نوروز اوایل دهه ی 70. (سؤال من و "محمود".)
71.    "مدرسه ی ما" ("ماجراهای مدرسه ی ما"؟): سریالی بود که درش چند تا بچه محله بودن و یکی از بچه ها "آرش میرحسینی" بود. "آرش میرحسینی" پسری لاغر و عینکی بود؛ که، گردن بلندی داشت و کمی شبیه به "علیرضا رضاییان"، بازیگر فیلم "رابطه"، بود. ماجراها حول و حوش مدرسه می گشت و سکانس ها تو "مدرسه ی مسعودیان" (روبروی "نمایشگاه" قدیم شهر تهران) ضبط شده بود و مستخدم مدرسه، زنده یاد "حیدری"، هم درش دیده می شد. یه قسمتش راجع به خرید از دستفروش کنار مدرسه بود. تو یکی دیگه از قسمت ها بچه ها تصمیم گرفتن پروژکتور بسازن. این کار رو کردن و در انتها برادر یکی از بچه ها تصمیم گرفت یه فیلم پروژکتور بیاره و اون رو توی مدرسه نمایش بدن؛ و جالب این که، این فیلم کارتون "سوپرمن" بود. این سریال سری دومی هم داشت؛ که، در کل سریالی دیگه شد. سری دومش ماجراهای دانش آموزای مدرسه ای پسرونه بود که نقش ناظم (معاون) مدرسه رو "جلیل فرجاد" بازی می کرد. یه قسمت پسرا دُور هم جمع شده بودن که تو زیرزمین خونه ی یکی شون یه آپارات رو به کار بندازن و به تموم بچه های محله شون فیلم نشون بدن. بچه های محل می یومدن، یه پولی می دادن و فیلم می دیدن. یه قسمت دیگه هم دانش آموزی بود که شبا تو خواب حرف می زد و یه شب مادرش؛ که، زنده یاد "ملیحه نیکجومند" (زنده یاد "شیده رحمانی") نقششو بازی می کرد، یواشکی صداشو ضبط می کرد و می بُرد برای آقای ناظم پخش می کرد. پسره در مورد موضوع بخصوصی تو خواب حرف می زد؛ که، ظاهراٌ باید به گوش آقای ناظم می رسید! سال 1367 یا 1368. (سؤال من، "استاکر" و "بابک"، "محمود"، "جانی جونز" و "هایدی".)
72.    "سفرهای بابا صفر": "بابا صفر" پیرمردی لاغر، عینکی، سیبیلو، میرزا قلمدون و شبیه "بهرام شاه محمدلو" بود؛ که، بچه ها رو به جاهای دیدنی و تاریخی ایران می بُرد. هر بار تو کادر کلی بچه (پسر؟) باهاش همراه بود. نحوه ی ظاهر شدنشون هم با ترفند ایست دوربین بود. دهه ی 60.
73.    "هفت خوان": مسابقه ای شبیه به "هوشیار و بیدار"؛ که، "مهدی بهنام"، مجری چاق و عینکی "هوشیار و بیدار"، اینجا هم بود. شخصیت دیگری هم علاوه بر "علیرضا خمسه" و زنده یاد "محسن یوسف بیک" در این مسابقه بود؛ که، انسانی باستانی بود. ضمناً این مسابقه به هیچ وجه مانند مسابقه ای به همین نام برای بزرگسالان، ادبی نبود. در این مسابقه، بچه های شرکت کننده باید در طول مسیری، 7 مرحله رو طی می کردن و به سؤالات جواب درست می دادن. در این 7 مرحله یا "خوان" با حیوونایی مث گرگ و روباه و پرنده و ... روبرو می شدن که برای بچه ها معماهایی طرح می کردن. رو اعصاب ترین بخش کار هم حرکت های تکراری و بی مزه و کلیشه ای این حیوونا بود؛ برای مثال، گرگه دائم به چپ و راست حرکت می کرد و پرنده همین طور الکی و در جا بال بال می زد! بچه های شرکت کننده تو هر یک از مراحل که با جواب درست ردش می کردن، گردو جایزه می گرفتن و دست آخر، تعداد گردوها، نشون دهنده ی این بود که کدوم شرکت کننده برنده ی مسابقه ست. محصول استان هرمزگان. (سؤال من و "حمید".)
74.    "بچه لاکپشت": فیلم کوتاه از چند پسر جوون و خز و خیل که شرط می بستن لاکپشتی رو با مشت بشکنن؛ اما، برادر کوچیکتر یکی از اونا که کلاه بافتنی زرد و کثیفی به سر داشت، لاکپشت رو می خرید و نجات می داد. فیلمبردار: "علیرضا رضایی". (سؤال من و "حمید".)
75.    "عینک": فیلمی داستانی و تک قسمتی و شبیه "از نو بسازیم". داستان پسری بی سر و زبون و مظلوم به نام "محمود" که سر کلاس متوجه می شد چشماش ضعیفه و با باباش رفت پیش چشم پزشک و فهمید باید عینک بزنه؛ اما، وقتی اومد مدرسه، بچه ها اونو مسخره می کردن. اون هم دیگه عینک نزد؛ تا این که، یه روز از روی پله ها افتاد زمین و آسیب دید و بچه ها متنبه شدن و به اشتباهشون پی بردن. بچه ها موقع مسخره کردنش می خوندن: "محمود عینکی، میرزا قلمدون، اومد قند بخوره، افتاد تو قندون." پسره، "محمود"، شبیه پسر فیلم "رابطه" ("علیرضا رضاییان") بود. کارگردان و تدوینگر: "کیومرث پوراحمد"، نویسنده: "مسعود کرامتی"، مدیر تولید: "وحید نیکخواه آزاد". (سؤال من و "حمید".)
76.    "تابستان سال آینده": سریالی چند قسمتی. بچه های دهی کوهستانی در هیجان برملا کردن راز غاری بزرگ در نزدیکی ولایت خود به سر می بردند؛ که، مردم ده اون رو شوم و دست نیافتنی می دونستن. نام غار، "غار دیلمان" بود و قهرمان فیلم، "ولی الله"، با بازی "محمد تقی بیرجندی" نوک زبونی (سین ها رو شین می زد) می گفت: "غار دیلمان طلسم شده. اینو همه می دونن." "ولی الله و خونواده ش تو روستایی کوهستانی زندگی می کردن. پدر این پسر، "آقا میر" نام داشت و بلد راه و راهنمای کوهنوردا بود و از این طریق معاش می کرد. نقشش رو هم "سیامک اطلسی" ("عزت اطلسی فر") بازی می کرد و نقش مادر هم به عهده ی "محبوبه بیات" بود. "ولی الله"؛ که، خیلی دوست داشت مثل پدرش بلد راه کوهستان بشه، تصمیم گرفت به تنهایی غار کوهستانی دیلمان رو فتح کنه؛ ولی، بخاطر بی تجربگی از کوه سقوط کرد، پاش شکست و پاش رو بستن (گچ گرفتن)؛ ولی، چون پاش بد و کج جوش خورده بود، مجبور شد با عصا راه بره و دیگه نمی تونست حتا به خوبی راه بره؛ چه برسه، به فتح غار. به اصرار "ولی الله" و با تلاشای پدربزرگش، زنده یاد "محرم بسیم" ("محرم علی بسیم")، "آقا میر"، بابای پسر، اونو به شهر و نزد دکتر برد و دکتر پای پسر رو مجدد عمل کرد تا بتونه درست راه بره؛ شبیه، "دنی" در "بچه های آلپ". تابستان سال بعد، "ولی الله"، پدرش و یک گروه کوهنورد حرفه ای به کوه رفتند و تونستند غار دیلمان رو فتح کنن و طلسم و تابوی غار هم شکست و دیگه کسی ازش نمی ترسید. پدربزرگ "ولی الله" به اون لقب "فاتح غار دیلمان" داده بود. سایر عوامل: کارگردان و تهیه کننده: "کیومرث پوراحمد"، نویسنده: زنده یاد "نادر ابراهیمی" ("منصور فرزانه") (با نگاهی به داستان "سختون"، نوشته ی زنده یاد "ناصر ایرانی")، مدیر فیلمبرداری: "حسین جعفریان"، فیلمبردار: "فرهاد صبا"، صدابرداران: "محمد حقیقی"، "فریدون خوشابافرد"، "محمد محمدی" و "حسین لنگرودی"، تدوین صدا: "محمد حقیقی"، سرپرست گویندگان: "فریدون دائمی"، سایر بازیگران: "محمد تقی بیرجندی"، "سیامک اطلسی" ("عزت اطلسی فر")، "محبوبه بیات"، "عبدالله یاقوتی"، "محمد ابهری"، "محمد بهادری" و "امیرعباس همایونی" و زنده یاد "محرم بسیم" ("محرم علی بسیم"). شامل 7 قسمت، با نام های: "طلسم شده"، "هیچ صعودی آسان نیست"، "تک رو"، "پا"، "چراغ قرمز"، "امروز برای فردا" و "گام اول". محصول: 1361، پخش: جمعه های سال 1363. (سؤال من، "افشین"، "بابک"، "عسگر رضایی"، "ماریان" و "علی شیرازی".)
77.    



ادامه ی ارساله ی بالا، نوشته ها و سؤالات در فایل زیر:

http://s10.picofile.com/file/8405235384/...http://s10.picofile.com/file/8405235384/Black_White_Gra

یک قسمت از کارتون مسافرکوچولو با عنوان (در آرزوی نفت ) روسینک کردم نسخه ای که قبلا در دانلودسرا آپلود کرده بودم  کیفیت پایینی داشت وهمچنین همین یک قسمت هم س  ان س ور های بی دلیلی داشت .

 توی بخشی ازکارتون مرد حفار به مسافرکوچولو می گه :تنهاآرزوی من به نفت رسیدنه فقط همین . دلم می خواد تلاش زیاد بکنم وبه نفت برسم وقتی نفت از زمین جوشید وبالااومد اونا رو توی چراغ خاموش خونه ها بریزم (البته مجانی)

آدمای زیادی هستند که چراغ هاشون خاموش وخونه هاشون سرده(چه آشنا بود فکر کنم دژاوو  شدم )

یک قسمت دوبله از لینک زیر:

https://www.aparat.com/v/InXtj?playlist=354607

                                  

در این چند روز فراغت، وقتی با دختر کوچکم پای تماشای کارتون‌های مورد علاقه‌اش می‌نشینم ــ از آن اجبارهایی که لذتبخش هم هست ــ گاهی از میان تصاویر خوش‌رنگ و لعابِ سه‌بُعدی، خاطره‌ها‌یی دوبُعدی از کارتون‌های ایّام کودکی و نوجوانیِ خودم برایم تداعی می‌شود. ایّامی که ظاهرِ این دنیا هنوز به همان صداقت و راستیِ داخل آن کارتون‌ها بود و هنوز نمی‌دانستیم از نامردمی‌هایی که می‌تواند در پسِ پرده‌اش باشد!

امروز که داشتم کارتونِ نت‌فلیکسیِ "ترو و سرزمین رنگین‌کمان" (+) را نگاه می‌کردم، دفعتاً یاد کارتونِ قدیمی "پوکو" افتادم.

اگه یادتون باشه (خطابم به هم‌نسلی‌های خودم است) "پوکو" یه دوست فضایی داشت به نام "ژوپی". و این ژوپی روی سرش چندتا گوی/بالن طلایی داشت که هر موقع پوکو آرزویی داشت می‌تونست با یکی از این گوی/بالن‌ها (که ژوپی در اختیارش گذاشته بود) آرزوش را برآورده کنه!

امروز، کاراکترهای پادشاهِ رنگین‌کمان و گوی‌های طلاییِ آرزو در کارتون "ترو و سرزمین رنگین‌کمان" منو یاد ژوپی و گوی‌های طلاییِ آرزوی روی سرش انداخت.




پی‌نوشت:

یه چندوقت قبل، نامه‌نگاری کرده بودم با آرشیو تلویزیون دانمارک تا مظنّه‌ی سری کامل کارتون "پوکو" را بپرسم. گفتم خدا را چه دیدی، شاید پول معلمی‌مان‌ رسید و خریدیم. اینم پاسخ‌شون: یه لینکِ پیش‌نمایشِ هفت‌روزه با قیمتِ 200 یورو ... .

امروز می‌خوندم که قیمت دلار توی صرافی‌های تهران شده 25هزار تومان! اینم از بخت و اقبالِ ما!

DR Arkivsalg [FÆLLESPOSTKASSE] <arkivsalg@dr.dk>


Dear ....

We can’t sell you the animation for archiving. Archive sales can only sell materials for download to people who have  participated in the programme. We can offer you a previewlink which is active for 7 days, but you won’t be able to download the content. The price for that is 200 euros. If you’re interested in that I will need you invoice information and then I will send further information and the programmes.

De bedste hilsner
Hans

–– –  –   –    –     –      –       –        – 

Hans Worch Bagge

Researcher, DR Research og Arkiv


DR Byen
Emil Holms Kanal 20, opg. 2-2
DK-0999 København C

DR Arkivsalg
arkivsalg@dr.dk

(۱۳۹۳/۱۱/۱۸ صبح ۰۸:۲۷)Kurt Steiner نوشته شده: [ -> ]

انیمیشن  "داگ فادِر"

با نام اصلی  The Dogfather محصول استدیو دِپِتی فِرلِنگ، DePatie-Freleng آمریکا در سال 1974 تا 1976 ... .

یکی از اصطلاحاتِ ادبی زبان انگلیسی، "Burlesque" (نظیره‌‌سازی) است. یعنی تقلیدِ سُخره‌آمیز. مثل کاری که سِروانتِس در کتاب دُن کیشوت با آرمان‌های سلحشوریِ رُمانس‌های قرون وسطی انجام داد.

قبلاً در اینجا مطلبی درباره‌ی استودیوی انیمیشن‌سازیِ دپاتی-فرلنگ نوشته بودم. کاری که این استودیو در سری انیمیشن‌های کلاسیکِ "Dogfather" انجام داده است هم یکجور "نظیره‌سازی" است و خُرد-کردن و به هجو-کشیدنِ جایگاهِ ادبی گاد-فادِر (= پدر خدا، پدرخوانده)ی ماریو پوزو تا حدِ داگ-فادِر (= پدر سگ)!

البته ظاهراً "پدر سگِ" دپاتی-فرلنگ، برخلافِ "پدرخواندهماریو پوزو، حوادث-اش در دهه‌ی 1920 می‌گذرد و نه دهه‌ی 1940. این موضوع، مخصوصاً در تِم جاز تیتراژِ آغازینِ کارتون گنجانده شده است؛ تِمی که همراه با هجو جمله‌ی معروفِ دُن کورلئونه (پدرخوانده) است:

(پیشنهادی بهت میدم که نتونی رد  کنی)

I’m gonna make you an offer you can’t refuse

با تماشای داگ-فادر در نسخه‌ی زبان اصلی، تلاشِ "باب هولت" برای تقلید صدای مارلون براندو (بازیگر نقش دُن کورلئونه) جلب توجه می‌کند؛ امری که متأسفانه در دوبله‌ی این کارتون، نادیده گرفته شده است و صدای طهماسب یا افضلی، علیرغم تیپ‌گوییِ شیرین-اش، نتوانسـته است برای بیننده‌ی فارسی‌زبانی که با دوبله‌ی فیلمِ پدرخوانده خاطره داشـته، نظیره‌سازیِ لازم را انجام دهد!

از سری هفده‌گانه‌ی داگ-فادر، قسمت 12-اش با عنوانِ "سگِ روح‌زده" محصول 1975 (با عنوان اصلی: Haunting Dog ــ اطلاعات در IMDb) به کارگردانی جری چینیکی را با دوبله‌ی قدیمی روی یک کاست ویدئوی بتاماکس داشتم. حوصله‌ای دست داد و امروز صدای دوبله-اش را روی فیلم باکیفیت‌تری که از اینترنت گرفتم، سینک کردم و در اینجا (برای نخستین‌بار در فضای مجازی) تقدیم دوسـتان می‌دارم.



دوست عزیر دون دیه‌گو دلاوگا زحمت کشیدن تو پست قبلی یکی از نوستالژی های مارو اپلود کردن.بنده هم روی کیفیت بالاتر به صورت دوبله دو زبانه سینک کردم .امیدوارم مورد پسند واقع بشه.

The Dogfather

(۱۳۹۸/۱۰/۸ عصر ۰۲:۳۰)دون دیه&zwnj;گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

روی یکی از کاست‌های ویدئوی بتاماکس، 30ثانیه از دوبله‌ی قدیمی کارتون "گوفی در المپیک" را با صدای استاد ناصر طهماسب پیدا کردم! ....

قبلاً در اینجا درباره‌ی مجموعه‌ی کارتونی "گوفی در المپیک" مطلبی نوشته بودم و از دوبله‌ی قدیمیِ فارسی-اش با صدای ناصر طهماسب (به جای راوی = اسپایروس اُلمپاپولوس) [و پرویز فیروزکار به جای گوفی] سخن گفته بودم. دریغ-ام از آن بود که کاست ویدئویی که این کارتون کمیاب را روی-اش داشتم، بعدها گرفتار آفتِ تجدیدِ سلیقه‌ام شد و چیزهای دیگری بر روی-اش ضبط کردم. :-(

تصویر بالا: کاراکتر «اسپایروس اُلمپاپولوس»
که به جای-اش "ناصر طهماسب" صحبت کرده بود


امّا پس از انتشار آن مطلب، دوسـتی ارجمند [جناب هَمیلتون] تماس گرفتند و خبر دادند که دوبله‌ی قدیمی نسبتاً کامل آن کارتون را در آرشیو شخصی دارند و می‌توانند جهت سینک روی نسخه‌ی باکیفیت‌تر، در اختیارم قرار دهند.

باری، با کمک آن دوست گرامی، اکنون یک نسخه‌ی نیم‌ساعته‌ با دوبله‌ی خاطره‌انگیز قدیمی در اختیار دوسـتداران آثار والت دیسـنی قرار می‌گیرد. کارتون‌های گـوفی در سال‌های اخیر مجدداً در ایران دوبله‌ی تلویزیونی شده است [با صدای منوچهر زنده‌دل (به جای راوی)] ؛ و البته این دوبله‌ی جدید نتوانسـته است مثل دوبله‌ی قدیمی، حس مفرّح کارتون را به بیننده منتقل کند. برای ترمیم صدا و ویدئوی کارتون، هم از دوبله‌ی جدید-اش و هم از ویدئو‌های HD موجود از انیمیشن‌های کوتاه گوفی، اسـتفاده کرده‌ام. انیمیشن‌های استفاده شده به ترتیب عبارتند از: "قهرمان المپیک" (1942)، "ژیمناستیکِ گوفی" (1949)، "چطور شنا کنیم؟" (1942) و "چطور اسب‌سواری کنیم" (1941). کارگردان همه‌ی این انیمیشن‌ها هم "جک کینی" است.

تماشای کارتون «گوفی در المپیک» از نماشا
بخش اوّل
بخش دوّم









در سال‌های میانی دهه‌ی 1930، کاراکتر گوفی از سایه‌ی میکی‌ماوس و نقش‌های فرعی بیرون آمده بود و تبدیل به سـتاره و ابله تمام‌عیاری شده بود که انیماتورهای دیزنی می‌توانستند موقعیت‌های کُمیک بیشتر و بهتری را برایش درنظر بگیرند. اوّلین حضور تنهای گوفی در یک کارتون، در انیمیشن "گوفی و ویلبر" (1939) بود.

در 21 مارس سال 1956، والت دیزنی یکی از قسمت‌های برنامه‌ی تلویزیونی محبوب-اش "دیزنی‌لَند" (در شبکه‌ی ABC) را اختصاص به داستان‌های ورزشی گوفی داد: The Goofy Sports Story

تصاویر بالا: تیتراژ و حضور "والت" و کاراکترهای کارتونی-اش
در مجموعه‌ی تلویزیونی دیزنی‌لند (دهه‌ی 1950 ـ شبکه‌ی ABC)


در این برنامه‌، "والت" برای نخستین‌بار یک شخصیتِ راویِ کارتونی به نام "اسپایروس اُلمپاپولوس" را از یونانِ باسـتان به بینندگان معرفی می‌کند. "اسپایروس" با کمک "گوفی" به توضیح روند تکاملِ رشته‌ورزش‌های المپیکی از عهد باستان تا امروز می‌پردازد؛ و توضیحات-اش بصورت میان‌پرده، اتصال‌دهنده‌ی شماری از کارتون‌‌های پیشینِ گوفی مثل "قهرمان المپیک" (1942) و "ژیمناستیکِ گوفی" (1949) و ... می‌شود.

چندماهِ بعد، در 17 اکتبر 1956، "والت" در فصل سوّمِ "دیزنی‌لند"، باز قسمتی را به نمایش پُر جلالِ ورزشی گوفی اختصاص داد: The Goofy Cavalcade of Sports

عکس بالا: گوفی و والت دیزنی در برنامه‌ی تلویزیونی دیزنی‌لند، اخبار نمایش‌های
ورزشی پُرشکوه گوفی را می‌خوانند


در این قسمت هم، شماری از کارتون‌های مجزّای گوفی، که پیش‌تر تولید شده بودند و به نوعی مرتبط با بازی‌های ورزشی المپیک بودند، مورد استفاده قرار گرفتند؛ مثلِ "چطور شنا کنیم؟" (1942) و ... . آموزش و خنده، یکجا جمع بود: جان مک‌لیش، راوی بود؛ و پینتو کُلویگ (+) هم عهده‌دارِ صدای مضحکِ گوفی.

عکس بالا: پینتو کُلویگ، که سال‌ها صدای-اش را به بلاهتِ گوفی داده بود

در سال 1972، و به مناسبتِ برگزاری المپیک مونیخ، بار دیگر چند قسمت از انیمیشن‌های کوتاهِ گوفی با مضمون ورزشی، یکجا در قالبِ یک فیلم سینماییِ کارتونی با عنوان "گوفیِ سوپراسـتار" یا گوفی در المپیک (Olympic Goof) (+) جمع شده و در اروپا و استرالیا به نمایش درآمد. این فیلم کارتونی که کامل‌ترین مجموعه‌ی ورزشیِ گوفی تا آنزمان بود، چهارسالِ بعد (در 25 ژوئیه‌ی 1976) به مناسبت المپیک مونترال، در برنامه‌ی تلویزیونی "دنیای شگفت‌انگیزِ دیزنی" (از شبکه‌ی NBC) پخش شد. یکی از انیمیشن‌های کوتاهِ مورد استفاده در این مجموعه، "چطور اسب‌سواری کنیم" (1941) بود.

"گوفی در المپیک" بعدتر همزمان با بازی‌های المپیکِ تابستانی 1980 در مُسکو، از تلویزیون‌های منطقه‌ی بلوک شرق و ایران پخش شد. نسخه‌ی ویدئوییِ VHS آن هم، با زمان کوتاه‌شده‌ی 45 دقیقه، تحت عنوان "Goofy's All-Star Olympics" در اوایل دهه‌ی 1990 راهیِ بازار ویدئوهای خانگی شد.


در حاشیه:

"دیزنی" همیشه می‌گفت که بسیاری از شوخی‌ها و ایده‌های کارتون‌هایش و نیز ساختِ موسیقی آثارش را مدیون تلاش‌های گروهی بوده است. او هر کارتون را در مرحله‌ی مدادی (پیش از آنکه به بخش جوهرنگاری و رنگ‌زنی فرستاده شود) جزء به جزء با حضور داستان‌نویسان، کارگردان و دیگر عوامل فیلم، در جلسه‌ای مورد تحلیل قرار می‌داد. گاهی حتی افرادی که جزء گروه تولید نبودند هم به این جلسات دعوت می‌شدند تا دیدگاه‌هایشان را بیان کنند. در این جلسه، همگام با نمایش پشت-سر-هم نقاشی‌های مدادی، بخش‌های ضبط-شده‌ی موسیقی متن آن‌ها هم پخش می‌شد. بدین طریق ایده‌ی اولیه‌ای از ظاهر و صدای نهایی فیلم به دست می‌آمد.




برای من، کارتون گوفی در المپیک ایده‌های آموزشی جالبی از این‌دست هم در پس ِ ظاهر طنز و هجو-اش داشته است: استفاده‌ی هوشمندانه و نامحسوس از اشعار و موسیقی‌های کلاسیک در کارتون؛ با این نیّت که ذهن و گوش کودکان و نوجوانان را با سرودها و نواهای ارزشمند آشنا کند؛ مثل استفاده از شعرِ «عبور از مانع» (Crossing the Bar) از "آلفرد لُرد تِنیسون" (1892-1809) (+) در بخش «پرش با نیزه» [تایم 06:30] ؛ و یا قطعه‌ی «قایقرانانِ رود وُلگا» (+) در بخش «کار کردن با فنر بدنسازی» [تایم 14:30] که ظاهراً ناظر به خاستگاهِ این وسیله‌ی ورزشی از اتحاد جماهیر شوروی هم بوده است!

تصویر بالا: آلفرد لرد تنیسون، شاعر بریتانیایی عهدِ ویکتوریا؛
که از اشعارش در کارتون استفاده شده است

سلام به همه‌ی دوستان.

فهرست‌های «سیاه، سفید، خاکستری» به‌روزرسونی شده‌ن.

ممنون می‌شم اگه بهشون سری بزنید و به کم شدن اون‌ها کمک کنید.

با احترام، تقدیم به شما:

http://s16.picofile.com/file/8411103800/...http://s16.picofile.com/file/8411103800/Black_White_Gra

(۱۳۹۹/۳/۲۵ صبح ۰۱:۵۲)دون دیه&zwnj;گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

[quote='دون دیه‌گو دلاوگا' pid='40344' dateline='1591898771']

[quote='Kurt Steiner' pid='40334' dateline='1591768230']

این یکی هم، که همان حکایتِ شرقیِ طوطیِ گَرـشده‌ای است که کَل‌ـیِ مردِ متشخّص را قیاس با کار خود می‌کند، برایم آشنا بود (یحتمل پیش‌تر در کافه هم معرفی شده باشد) :

이마벗어진 앵무새

https://www.y o u t u b e.com/watch?v=iKBeJnKGjgs

یا از این لینک:

https://dprktoday.com/videos/23381#videos_screen


[ تکملـه ]

موقعی که دنبال مشخصات انیمیشن دو ژنرال در کتاب "یکصدسال سینمای انیمیشن" بودم، یک کارتون سینمایی دیگر از کره‌ی شمالی، چشم-ام را نواخت؛ کارتونی که خاطره‌ای محو از آن داشتم؛ و گویی در کودکی آنرا در سینما دیده بودم. این، کل مطلبی است که از این کارتون در کتاب آمده:

«فیلم "اسب پرنده" The Flying Horse  محصول 1986 است که به وسیله‌ی "کیم چون اک" Kim Chun Ok ساخته شد. این فیلم سینمایی انیمیشن به داستان یک مرد و سه پسرش می‌پردازد که جوان‌ترین پسر، می‌تواند سوار بر اسب پرنده بتازد و بر دشمنان غلبه کند. این اثر که بر اساس داستانی از "کیم ایل سونگ" ساخته شد، جایزه‌ی جشنواره‌ی فیلم وارنا Varna Film Festival را کسب کرد».

باری، با راهنمایی "کورت اشتاینر" گرامی آن را نیز یافتم ـ با سپاس از بزرگواریِ ایشان

اسب پرنده

날개달린 룡마

https://dprktoday.com/videos/24149#videos_screen

هم اسب پرنده - البته به نظرم نسخه خلاصه‌ ای از آن، چون زمان نسخه کامل آن نزدیک ۵۰ دقیقه است- و هم طوطی کچل که در این پست به آن ها اشاره شد در اواخر دهه شصت جزو گلچینی از انیمیشن‌های کره شمالی و تحت عنوان «پسر قهرمان و اسب بالدار» در سینماها به نمایش درآمدند (من خودم بر حسب اتفاق این فیلم را وقتی که برای تعطیلات تابستانی به رشت رفته بودیم در سینما سعدی این شهر دیدم (البته بعدتر با مراجعه به جدول نمایش‌های جشنواره فجر متوجه شدم که این مجموعه نخستین بار در بخش فیلم‌های کودکان و نوجوانان که در دوره‌های اولیه این جشنواره زیر مجموعه آن به شمار می‌آمد و هنوز به صورت جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان صورت مستقل به خود نگرفته بود، نمایش داده شده بود). دو انیمیشن دیگر گنجانده شده در این گلچین عبارت بودند از قسمت دوم مجموعه فیلم های سنجاب و خارپشت (یا قسمت‌های دوم و سوم، چون یادم هست این بخش از برنامه از بقیه طولانی‌تر بود) یعنی In the Den of Weasels/족제비네 소굴에서 و دیگری «پسری که راهزن‌ها را شکست داد/도적을 쳐부신 소년» بود. این دومی ظاهراً در سال ۲۰۰۶ توسط همان استودیو تولیدکننده آن بازسازی شده و آن چه از  جستجوی این عنوان در اینترنت حاصل می‌آید لینک نمایش مربوط به همین نسخه جدیدتر و بازسازی شده است، نه نسخه قدیمی. اما هر چه فکر می کنم چیزی از فیلم پنجم به خاطرم نمی‌آید.
حالا که سخن از نمایش گلچین انیمیشن‌های کوتاه در سینماها به میان آمد،باید به این اشاره کنم که  در دهه شصت شمسی بخصوص در سال‌های ابتدایی آن این شیوه نمایش مرسوم بود و گاه فیلم‌های گنجانده شده در کنار هم جز این که همگی انیمیشن بودند هیچ وجه اشتراک دیگری با هم نداشتند. معمولاً هم این گلچین فیلم‌ها  تحت عنوان فیلم آغازین به نمایش درمی‌آمد و تبلیغ می‌شد. من به دنبال یافتن نام اصلی دو فیلم از این دست هستم، یکی فیلمی با عنوان غاز شجاع که به نظرم باید محصول چین باشد و سال‌ها بعد - اواخر دهه شصت یا اوایل دهه هفتاد باید باشد، چرا که بعد از آن من تلویزیون ایران را دیگر تماشا نمی کردم- از تلویزیون هم به نمایش درآمد و داستان آن در مورد غازی بود که هم‌نوعان خود را برای مبارزه با یک عقاب متحد و بسیج می‌کند. فیلم دیگر- که باز هم نام خود را به برنامه نمایشی بخشیده بود- یک فیلم عروسکی و یا استاپ موشن بود که داستان ارشمیدس و نحوه کشف میزان طلای به کاررفته در تاج پادشاه را در دنیای حیوانات بازسازی می کرد و به نظرم نقش ارشمیدس اینجا به یک بز یا گوسفند کوچک سپرده شده بود. عنوان فارسی فیلم - و مجموعه- به صورت «... و تاج طلا» بود و بخش نخست آن کاملاً از خاطرم رفته است.

فیلم انیمیشن چند قسمتی دیگری که آن روزها در سینما دیده بودم فیلمی بود با عنوان قصه‌های لافونتن محصول فرانسه که تا به حال نتوانسته‌ام ردی از عنوان اصلی آن پیدا کنم. حتی احتمال این را دادم که این در اصل یک سریال انیمیشن بر اساس داستان‌های ژان دو لافونتن بوده که در کنار هم برای پرکردن یک سئانس سینما نمایش داده شده،‌ اما باز هم نتوانستم که عنوان مرتبطی پیدا کنم.

نمی‌دانم کسی پیش‌تر در این forum به این فیلم کوتاه اشاره کرده یا نه، اما این هم فیلمی بود که دست کم چندین بار از تلویزیون ایران در دهه شصت به نمایش درآمد و من چند روز پیش بر حسب اتفاق به لینک نمایش online آن برخوردم

داستان ماهی قرمز ساخته ادموند سِشان (که بیش‌تر به عنوان فیلم‌بردارد مطرح است و فیلم‌های بادکنک قرمز و سپیدیال را برای آلبر لاموریس فیلم‌برداری کرد)

عنوان اصلی:

Histoire d'un poison rouge (1959)

(۱۳۹۹/۸/۷ عصر ۰۵:۵۷)رامین نوشته شده: [ -> ]

نمی‌دانم کسی پیش‌تر در این forum به این فیلم کوتاه اشاره کرده یا نه، اما این هم فیلمی بود که دست کم چندین بار از تلویزیون ایران در دهه شصت به نمایش درآمد و من چند روز پیش بر حسب اتفاق به لینک نمایش online آن برخوردم

داستان ماهی قرمز ساخته ادموند سِشان (که بیش‌تر به عنوان فیلم‌بردارد مطرح است و فیلم‌های بادکنک قرمز و سپیدیال را برای آلبر لاموریس فیلم‌برداری کرد)

عنوان اصلی:

Histoire d'un poison rouge (1959)

سلام "رامین" عزیز.

برای اوّلین بار بود و حتّی یادآوریش هم خاطره‌انگیز.

شاید به لطف فیلمبرداری زنده‌یاد "لاموریس" همون حال و هوای "بادکنک قرمز" رو هم داره.

ممنونم از شما. ❤️

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64
آدرس های مرجع