تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: اینترنت گردی ...
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24

بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا


همشهری سرنخ: فیلم های با موضوع سقوط هواپیما، از هیجان انگیزترین و نفسگیرترین فیلم هایی هستند که طی دهه های مختلف روی پرده نقره ای اکران شده اند ومیلیون ها بیننده را به سینماها کشانده اند. سایت «موویز» به تازگی به معرفی فیلم هایی پرداخته که محوریت اصلی آنها سقوط هواپیما و سرنوشت انسان هایی است که بعد از این سقوط، زندگی شان به شدت به مخاطره افتاده است.

هیجان سقوط، تلاش برای زنده ماندن، تن دادن به اتفاقات باورنکردنی و گاهی تسلیم شدن، مسائلی است که در این نوع فیلم ها، خواننده را تا آخر هیجان می کشاند.

1- زنده
Alive


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
کارگردان: فرانک مارشال
بازیگران: ایتان هاوک، وینسنت اسپانو، جاش هامیلتن، بروس رمزی، جان هایمز نیوتن، دیوید کریگل و کوین برزنان

پلان آغازین فیلم، داخل هواپیما کلید می خورد. یک گروه بازیکن راگبی که از اروگوئه عازم شیلی هستند به علت بدی آب و هوا، در دامنه کوه های آند سقوط را تجربه می کنند.


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
تعدادی  از سرنشینان و مسافران هواپیما کشته می شوند اما عده ای دیگر تصمیم می گیرند زندگی خودشان را به هر نحوی که هست، نجات بدهند اما سرما و گرسنگی سرنوشت وحشتناکی را برایشان رقم می زند. یکی از جذابیت های این فیلم، واقعی بودن اتفاقاتی است که در آن رخ می دهد. تیم راگبی بعد از تلاشی هفتاد و دو روزه توانستند جان سالم به در ببرند.


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا


2- دور افتاده
Cast Away



بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
کارگردان: رابرت زمکیس
بازیگران: تام هنکس، هلن هانت، پل سانچز، لاری وایت، یلنا پوپوویک، والنتینا آنایینا، پیتر وونبرگ، دیمتری بودرین، میشل فارست و جنیفر چو


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
شخصیت اصلی این فیلم سینمایی، «چاک نولاند» یک مأمور پست شرکت فدرال اکسپرس است که هواپیمایش در یک جزیره سقوط می کند واو 4 سال به بدترین شکل ممکن زندگی می کند و مجبور می شود تک و تنها، بدون اینکه وسیله ای برای زندگی داشته باشد، برای زنده بودن بجنگد. تام هنکس برای بازی در نقش چاک، 25 کیلوگرم وزن کم کرد تا چهره اش درست شبیه یک فرد تنها در یک جزیره دورافتاده باشد.


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا


3- شوالیه و روز
Knight and Day



بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
کارگردان: مایکل کورتیز
بازیگران: کامرون دیاز و تام کروز

«جون» زن ساده ای است که در هواپیما با جاسوسی به اسم میلر همسفر شده و بعد از چند ساعت با هم آشنا می شوند.


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
بعد از این آشنایی، ناخودآگاه پای جون به ماجراهای عجیب و غریبی باز می شود و داستان رمانتیک و آرام فیلم «شوالیه و روز» رنگ اکشن به خود می گیرد. میلر که با ارگان های سیاسی درگیر است، قصد دارد هواپیما را در یک دشت بنشاند اما سقوط می کند. جنگی که میلر با سازمان های سیاسی دارد همگی باعث می شود جون از زندگی ساده اش فاصله بگیرد.




4- پرواز ققنوس
The Flight of the Phoenix



بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
کارگردان: رابرت آلدریچ
بازیگران: جیمز استوارت، ریچارد آتنبارو، پیتر فینچ، هادری کروگر، ارنست بورگناین و ایان باتن

«خلبان فرانک تاونز» در یکی از روزهای کاری مجبور به فرود اضطراری در صحرا می شود. دو نفر از مسافران در این حادثه کشته می شوند و یک نفر دیگر به شدت مجروح می شود.


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
زمان به سختی می گذرد و ذخیره آب بازماندگان به حداقل می رسد. کارلوس که ادعا می کند طراح ماکت های هواپیماست تصمیم به ساخت یک هواپیمای یک موتوره می گیرد. یکی از نکات مهم این فیلم سینمایی، امیدی است که در دل قربانیان حادثه سقوط موج می زند.


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا


5- جان سخت 2
Die Hard 2



بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
کارگردان: رنی هارلین
بازیگران: بروس ویلیس، بانی بدلیا، ویلیام آترتن، رجینالد ولجانسن، فرانکونرو، ویلیام سدلر و جان ایموس


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
جان مکلین، شب کریسمس در فرودگاهی در نزدیکی واشنگتن، منتظر است تا همسرش با هواپیما بیاید اما در همان موقع، مقامات فرودگاهی نیز منتظر ورود هواپیمای دیگری حامل ژنرال «رامون اسپرانزا» هستند که برای محاکمه به آمریکا آمده است. سقوط هواپیما در این فیلم تنها اتفاق هیجان انگیز آن نیست. صحنه های اکشن و درگیری هایی که بین تروریست ها و جان مکلین رخ می دهد، این فیلم را به یک فیلم دیدنی تبدیل می کند.




6- لبه تیغ
The Edge



بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا

کارگردان: لی آماهوری
بازیگران: آلکبالدوین، آنتونی هاپکینز و ...

چارلی و روبرت، دو مردی هستند که داستان فیلم سینمایی «لبه تیغ» را جلو می برند. یکی از این مردان میلیونر است و دیگری زندگی عادی دارد. آنها سردرگم و بدون تجهیزات در یک حادثه هوایی و سقوط هواپیما، در جنگلی سرگردان می شوند.


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
این دو برای بقا با خطراتی که برایشان پیش می آید، دست و پنجه نرم می کنند. یک خرس قوی در طول داستان به دنبال آنهاست که سرانجام هم یکی از آنها را از پا درمی آورد.


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا


7- پرواز کان ایر
Con air



بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
کارگردان: سیمون وست
بازیگران: نیک چینلاند، جان مالکوویچ، استیو باسکیمی و وینگ رامز


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
این فیلم به طرز شگفت انگیزی پر از زد و خورد است. نیکلاس کیج در این فیلم نقش مردی به اسم کامرون را ایفا می کندکه آدم خونسرد و بی آزاری است. او قصد دارد با پرواز «کان ایر» به خانه اش برود. هواپیمایی که کامرون سوار شده، درست وسط یک رستوران عجیب و غریب سقوط می کند و داستان های پرفراز و نشیبی در ادامه آن رخ می دهد.


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا


8- مقصد نهایی
Final Destination



بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
کارگردان: جیمز وانگ
بازیگران: دوون ساوا، الی لارتر، شون ویلیام اسکات و کر اسمیت


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا

مقصد نهایی 1 یکی از معروف ترین فیلم هایی است که دلهره چاشنی اصلی آن است. در نسخه اول این مجموعه فیلم، سقوط یک فروند هواپیما را شاهد هستیم. هواپیمایی که یکی از مسافران، سقوط آن را حدس می زند اما کسی به حرف او گوش نمی دهد. دست آخر الکس می تواند 8 نفر را نجات دهد و بقیه از بین می روند. جلوه های ویژه در این فیلم به تعلیق آن کمک زیادی کرده است.




9- هیندنبورگ
The Hindenburg



بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا

کارگردان: روبرت ویس
بازیگران: جورج، سی اسکات، آنه بانکروفت و ویلیام آدرتون

سرهنگ «فرانتس ریترة» ماموریت دارد تا امنیت پرواز کشتی هوایی «هیندنبورگ» را برای عبور از اقیانوس اطلس برعهده بگیرد و اقدامات احتمالی برای خرابکاری را خنثی کند. بعد از اینکه هواپیما از زمین بلند می شود ریتر به دو نفر از مسافران مشکوک می شود. بعد از انفجار کشتی هوایی، ریتر به همراه 35 نفر از مسافران کشته می شود.




10- بی باک
Fearless



بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
کارگردان: پیتر ویر
بازیگران: جف بریجز، ایزابلا روسلینی و رز پرز


بهترین سقوط های هواپیما، در تاریخ فیلمسازی دنیا
«ماکس کلاین» معمار اهل سان فرانسیسکو و شریکش بدون هیچ دلهره ای سوار هواپیما می شوند اما در راه هیستون در یک مزرعه ذرت، هواپیما سقوط می کند. شریک ماکس می میرد و او نجات پیدا می کند اما هنوز گیج و گنگ است. او به عنوان یک قهرمان زنده مانده از حادثه معرفی می شود اما مشکلات روانی به شکل جدی به این مرد فشار وارد می کند و کار را به جایی می رساند که پلیس به او شک می کند.

تفریحات تهرانی ها در ۱۰۰ سال پیش+تصاویر


شاید دوران قاجار یکی از مهمترین دلایل عقب ماندگی های اقتصادی و فرهنگی در تاریخ ایران باشد. تهران برای اولین بار توسط موسس این سلسله به عنوان پایتخت انتخاب شد.

به گزارش "بوشهرنیوز" به نقل از شبکه ایران، در اینجا به باز نشر نمونه هایی از تفریحات تهرانی ها در 100 سال پیش که در سایت های مختلف به آن پرداخته شده می پردازیم:

 
خربازی یا خرسواری

یکی از سرگرمی‌های مردم تهران قدیم، خربازی (خرسواری، یابوسواری) بود که جوانان شیفته‌اش بودند. این بازی و تفریح منحصرا مخصوص داش‌مشدی‌های خوش‌پوش بود که در مکان‌هایی چون خیابان علاءالدوله (فردوسی)، دولاب (قریه‌ای در شرق تهران) دوشان‌تپه (خیابان ژاله) و مزرعه امین‌الملک (حوالی راه‌آهن) به تفریح و مسابقه می‌پرداختند و تعداد زیادی از مردم ساعت‌ها محو تماشای خرسواری می‌شدند. این چهارپایان فقط جهت سواری تربیت شده که همه آنها از میان اصیل‌ترین و تیزفهم‌ترین خرها و یابوها بودند. همه چهارپایان چه کوچک و چه بزرگ برای مسابقه و تفریح به پالان‌هایی ظریف از جنس مخمل با افسارهایی مزین به نقره، گل‌میخ نقره و با زنگوله‌های فراوان آرایش شده بودند. همچنین دست، پا و دم آنها را حنا می‌بستند و سم‌هایشان را به رنگ سیاه درمی‌آوردند و از پیشانی‌بند و مگس‌پران (رشته چرمی که برای رفع مگس جلو صورت چهارپایان آویخته) برای زینت‌بخشیدن به این حیوانات استفاده می‌کردند. خر و یابوسواران نیز موقع سواری با بهترین لباس‌ها در میان مردم ظاهر می‌شدند. با لباده‌های بلند از ماهوت مخمل و رداهای رالی، کپنک‌های نمدی، شال ابریشمی و گیوه‌های آجیره در برابر چشمان صدها تماشاچی در عصرها و روزهای تعطیل از حاشیه خیابان و مکان‌های مذکور بالا و پایین می‌رفتند. ازجمله خرسواران و یابوسواران معروف آن ایام، اکبر خرسوار، داش غلام قداره، یدالله‌خان ایلچی، لوطی ابراهیم سنگلجی و آقابالاخان ارباب بودند که معمولا هریک از آنها مهتری مخصوص و طویله‌ای سرخانه داشتند و خر و یابوی خود را مثل بچه‌هایشان بزرگ می‌کردند و جزو خانواده‌شان به حساب می‌آوردند.

الک دولک‌بازی

از دیگر تفریحات دارالخلافه‌نشینان در دوران قاجار، الک‌دولک‌بازی بود که کودکان و حتی بزرگسالان به آن علاقه بسیاری داشتند. الک‌دولک‌بازی به این صورت اجرا می‌شد که با قرعه انداختن، شخصی چوب ضخیم و کلفتی را به دست می‌گرفت و چوب کوتاه را روی دو آجر یا دو سنگ قرار می‌داد و به وسیله چوب کلفت، با ضربه شدیدی چوب کوچک را به فضا پرتاب کرده و سایر بازیکنان که با فاصله کنار هم قرار داشتند، اگر چوب کوتاه را می‌گرفتند، برنده شده و جای بازیکن نخست را می‌گرفتند و این دور و تسلسل همچنان ادامه داشت. الک‌دولک بازی در تهران قدیم آنقدر رواج پیدا کرد که در هر کوچه و محله‌ای عده‌ای از جوانان بیکار به این بازی مشغول بودند تا اینکه منظم‌السلطنه وزیر نظمیه مظفرالدین‌شاه این بازی را در تهران ممنوع کرد و دستور داد هرکسی که دست از این بازی برندارد به معدن زغال‌سنگ اطراف تهران فرستاده شود چراکه وی معتقد بود بازی الک‌دولک، اسباب فساد شده و اگر متوقف شود افراد بیکار به دنبال شغل می‌روند. با این حال بعد از دو ماه این قانون به فراموشی سپرده شد و دوباره تهرانیان مشغول الک‌دولک‌بازی شدند.

مساله‌گویی و معرکه‌گیری

معرکه‌گیری و مساله‌گویی یکی دیگر از تفریحات مردم تهران قدیم بود. عده‌ای از افراد که تخصص‌هایی در زمینه‌های مختلف نقالی و هنرهای نمایشی داشتند در کنار اماکن زیارتی، مساجد و امامزاده‌ها بساط معرکه‌گیری به‌پا می‌کردند. مساله‌گوها غالبا دو نفر بودند که مردم آنها را به نام مرشد و بچه‌مرشد می‌شناختند. پس از حلقه‌زدن تماشاچیان دور این دو نفر، مرشد یک مساله فقهی را مطرح می‌کرد و از بچه‌مرشد (وردست) می‌خواست تا به آن مساله جواب دهد. در این برنامه آنچه مهم به‌حساب می‌آمد دانش معرکه‌گیر بود که باید مطابق سلیقه‌های مختلف و متنوع و باتوجه به تناسب جو سوال مطرح کند. خارج از مسایل فقهی نیز، مرشدان و بچه‌مرشدان در قالب منتقدان اجتماعی پاره‌ای از دردهایی را که بر سر دل مردم سنگینی می‌کرد بازگو می‌کردند. این مساله‌گویان معمولا تا زمانی که از مردم پول نمی‌گرفتند معرکه را به راه نمی‌انداختند. گاهی هم برای آنکه بیشتر پول جمع کنند حرف‌های خود را در جای حساس قطع می‌کردند و الباقی را به روز دیگر حواله می‌دادند تا خلایق را تشنه‌تر و مشتاق‌تر کنند. معرکه‌گیری از دو ساعت مانده به طلوع آفتاب شروع می‌شد و با دست به دست شدن و تعویض معرکه‌گیر و مساله‌گو و مطالب مورد بحث تا غروب ادامه پیدا می‌کرد. در میان مرشدان که در تهران قدیم فعالیت داشتند مرشد مرحب شهرت بیشتری داشت و جزو معدود مساله‌گویانی بود که نامش به روزگار ما رسیده است. مساله‌گویی تقریبا تا 20 سال گذشته به‌طور پراکنده و در قسمت‌هایی از جنوب شهر و حاشیه تهران همچنان پابرجا بود.

پرده قیامت

تماشای پرده قیامت از دیگر سرگرمی‌های تهرانی‌های آن روزگار به حساب می‌آمد. پرده قیامت، پرده نقاشی‌شده بزرگی بود که در مکان‌های مخصوصی قرار می‌دادند. در این پرده اوضاع و خصوصیات دوزخ به زعم نقاش مجسم شده بود. پرده قیامت شامل تصویر جهنم با شعله‌های آ‌تش کشیده شده که از کنار آن چند مار و عقرب و اژدها دیده می‌شد که گناهکاران و دوزخیان به‌وسیله لهیب آتش، گرفتار این جانوران شده بودند. متصدی پرده قیامت با چوبی بلند و صدایی گرفته یکایک خصوصیات موارد به نقش درآمده را برای تماشاچیان توضیح می‌داد و آنها را از روز قیامت و جهنم آگاه می‌کرد.

نمایش لوطی عنتری

در روزهای تعطیل، تهرانیان برای پرکردن اوقات فراغت عازم باغ‌ها و گردشگاه‌های تهران مانند دوشان‌تپه، عشرت‌آباد، پس‌قلعه، چشمه‌علی و... می‌شدند و بیشتر وقت خود را در این باغ‌ها صرف تماشای عملیات لوطی عنتری می‌کردند؛ لوطی عنتری با میمون‌های تربیت‌شده که به رقص و کارهای شگفت‌آوری دست می‌زد و با ساز و دهل مردم را به دور خود جمع می‌کرد. گاهی لوطی‌ها به جای عنتر یا میمون از خرس‌های کوچک دست‌آموز برای سرگرمی مردم استفاده می‌کردند. در این میان مارگیرها جای خاصی داشتند. مارگیری، معرکه‌ای بود که مردی با دو جعبه چوبی که داخل یکی از آنها موش صحرایی و در جعبه دیگر مار بود به میان مردم آمده و موش و مار را به جنگ هم می‌انداخت یا اینکه خودشان با مارها بازی می‌کردند. مثلا سر مار را در دهان خود فرو می‌کردند یا مار را دور گردن‌شان می‌پیچیدند. لوطی عنتری‌ها فقط مختص باغ‌ها و گردشگاه‌ها نبودند بلکه به‌طور سیار همه‌روزه نمایش می‌دادند و در کوچه و برزن‌ها با نواختن ضرب، اهل محل را خبر می‌کردند.

شعبده‌بازی

از دیگر سرگرمی‌های پایتخت‌نشینان، دیدن شعبده‌بازی و کارهای محیرالعقول در آن دوران بود. مانند کبوتر درآوردن از زیر کلاه، تخم‌مرغ در کلاه شکستن و نیمروی داغ درآوردن، پنبه در دهان فرو کردن و 200 متر نخ از دهان بیرون آوردن، دستمال سفید در دهان کردن و دستمال الوان درآوردن و چشم‌بندی‌هایی از این قبیل... در این حقه‌بازی‌ها و چشم‌بندی‌ها، کسی از تماشاچیان نمی‌توانست از غیرحقیقی‌بودن‌شان ایراد بگیرد ولی گاهی اتفاق می‌افتاد که شعبده‌باز سوتی می‌داد و تماشاچی‌ها مچش را می‌گرفتند و وی را کنف می‌کردند و حقه‌باز برای آنکه بیش از این مورد تمسخر قرار نگیرد به تماشاچی‌ها می‌گفت اگر دروغ می‌گویم خودت می‌توانی امتحانش کنی و با گفتن این جمله، کم‌کم شعبده‌باز بساطش را جمع می‌کرد و ناپدید می‌شد.

بندبازی و آکروباتی

بندبازی و اجرای عملیات آکروباتی از جدیدترین تفریحات و سرگرمی‌های تهران‌نشین‌ها در ایام گذشته بود که به دو صورت اجرا می‌شد. یکی از آنها شامل دسته‌های کوچک و محدودی بود که در معابر عمومی به ارایه هنر خود می‌پرداختند و مردم را سرگرم می‌کردند. گروه دیگر در مکان‌های خاصی به انجام عملیات بندبازی و آکروباتی می‌پرداختند که برای مشاهده هنرنمایی آنان، مردم باید بلیت تهیه می‌کردند. هر گروه بندباز مرکب از یک شخص قوی‌هیکل و تنومند، یک پسربچه چابک و یک نوجوان بود. نمایش‌های این گروه‌ها اشکال مختلفی داشتند، اما عموما حرکات گروه‌ها شامل اعمالی از قبیل بالانس‌زدن‌های پی‌درپی پسربچه، حرکت با یک‌دست در حال بالانس‌زدن، دورخیز از یک نقطه و بالانس‌زدن بر روی شانه‌های مرد تنومند و... گاهی نیز پسربچه بر بالای یک چوب که به‌طور عمودی روی کمربند شخص تنومند قرار داشت به انجام حرکات ماهرانه و محیرالعقولی می‌پرداخت. همچنین در مواردی تهرانیان برای تامین سرگرمی اهالی خانه، این گروه‌ها را به منازل خود دعوت می‌کردند و حتی پای این هنرمندان به مجالس عروسی هم کشیده می‌شد و خانواده عروس و داماد با استفاده از این هنر و مهارت بندبازها موجبات سرگرمی میهمان‌هایشان را فراهم می‌کردند.

خیمه‌شب‌بازی

خیمه‌شب‌بازی یا تئاتر عروسکی یکی دیگر از تفریحات مدرنی بود که در دوره قاجاریه در تهران رواج یافت و جزو سرگرمی‌های موردعلاقه مردم شد. خیمه‌شب‌بازی در اتاقکی پارچه‌ای توسط شخصی به‌نام خیمه‌گردان به‌طوری که خودش دیده نشود، اجرا می‌شد. خیمه‌گردان با بند و نخ‌هایی که عروسک را به آن آویزان می‌کرد به همراه یک داستان، عروسک‌ها را به حرف، سخن، آواز و صدا، وامی‌داشت. پهلوان کچل از معروف‌ترین نمایشنامه‌هایی بود که به‌صورت خیمه‌شب‌بازی اجرا می‌شد. داستان آن به‌این‌گونه بود که پهلوان کچل عاشق دختری به‌نام گلرخ بود و پدرش رضایت به وصلت نمی‌داد تا سرانجام سیاه معرکه پادرمیانی می‌کرد و به پهلوان کچل ندا می‌دادند که باید سبیل پدر گلرخ را با پول و پیشکش چرب کند تا اینکه سرانجام پهلوان قصه، گلرخ را از آن خود ‌کند و نمایش با جشن و سرور به پایان ‌رسد. نمایش عروسکی یا همان خیمه‌شب‌بازی بعدها نتوانست به تکامل برسد و در همان شکل عوامانه خود باقی ماند.

روزانه به میزان زیادی با پول در ارتباط هستیم و از آن استفاده می کنیم و نبود آن به معنی این است که هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم. پول بسته به مبلغ درج شده بر رویش دارای ارزش های متفاوت است. در بسیاری از نقاط دنیا این قوانین ثابت هستند ولی بازهم مناطقی وجود دارند که از این قوانین پیروی نمی کنند و واحد پول های عجیبی دارند.


پول های سنگی



بدون شک پول های جزایر سلیمان عجیب ترین پول دنیا و همچنین سنگین ترین و بزرگترین آن ها نیز هست. این پول به صورت سنگ های بسیار بزرگی است که در میان آن سوراخی وجود دارد. ارزش این پول ها به اندازه های آن است اما به تعبیری دیگر می توان تعداد افرادی که جانشان را به خاطر آن از دست داده اند را نیز به عنوان ارزش پول نام برد. این سنگ ها از دریا استخراج می شوند و در طی درست شدن و همچنین رسیدن آن به جزیره تعدادی آدم کشته می شوند.

پول با آب مقدس


مردم جزیره پالائو پول هایی به ظاهر معمولی دارند. این پول ها که اکثرا به شکل سکه هستند دارای نقشی از حضرت مریم و همچنین نوشته هایی از انجیل اند. البته مهمترین نکته در مورد این پول ها بخش شیشه ای کوچکی است که روی آن قرار دارد. بر روی تمام سکه های این جزیره این شیشه وجود دارد و داخل آن مقداری از آب مقدس قرار دارد.

سنجاب




در گذشته سنجاب یکی از وسیله ها تبادل کالا در روسیه بوده است. این مورد تنها در مورد پوست سنجاب نیست و تمام اعضای بدن آن به عنوان پول استفاده میشده است. مهمترین قسمت بدن سنجاب ها در آن زمان پنجه های آن بوده است که بیشترین ارزش را داشته اند. در آن زمان مردم روسیه فکر می کردند که این واحد پول از آن ها در مقابل طاعون محافظت می کند.


پول های فضایی



این واحد پول هیچگاه بر روی زمین مورد استفاده قرار نگرفته است و تنها دانشمندان آن ها را برای زمانی که می خواهند با موجودات فضایی معامله کنند ساخته اند. این پول ها دارای ترکیبات خاصی از آلیاژها هستند که ارزش های متفاوتی را به آن ها می دهد.

دلار دیزنی لند




سرزمین دیزنی در امریکا واحد پول جداگانه خود را دارد که باید آن را در ابتدای ورودی تهیه کنید. این پول ها بی شباهت با دلارهای آمریکا نیستند و تنها از شخصیت های کارتونی در آن استفاده شده است. این واحد پول اولین بار در سال 1987 آغاز به کار کرد.

تمبر سیز


این واحد پول در ویتنام رواج دارد و به نوعی نیست که بتوان با آن هر چه که دوست داشته باشید بخرید. این تمبرها تنها برای مصارف خاصی به مردم داده میشود و حتما باید همان چیزی که تعیین شده است با آن خریداری شود. شاید به نظر به مانند کوپن ها بماند اما سختگیری در مورد آن ها بسیار زیاد است و غالبا بی کیفیت ترین اجناس به آن ها تعلق می گیرد.

ایدز و قربانی های معروفش/سند و تصاویر
http://www.atynews.com/fa/news/77336
بسیاری از بازیگران و افراد مشهور جهان، جان خود را به‌دلیل ابتلا به بیماری ایدز از دست داده‌اند. این افراد چه کسانی هستند و در چه حد این بیماری خود را علنی کردند؟

جام فرهنگی؛ سایت دویچه وله طی گزارشی تحت نام "ایدز و بیماران نام‌آشنایش: از میشل فوکو تا مجیک جانسون" از افراد مشهوری که گرفتار بیماری ایدز شده اند تهیه کرد.



روز جهانی ایدز

سایت ایرانیان انگلستان هم در مطلبی مشابه نوشت: برای اولین بار سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۸۸ روز یکم ماه دسامبر را روز جهانی ایدز خواند. اکنون این روز توسط نهاد مبارزه با ایدز سازمان ملل برگزار می‌شود. این نهاد مسئول هماهنگ کردن اقدامات جهانی برای مقابله با بیماری ایدز است.



راک هادسون

راک هادسون، هنرپیشه‌ی مشهور هالیوود کمی پیش از مرگ دو رمز زندگی‌اش را فاش کرد: یکی آنکه همجنس‌گرا است و دیگری این‌که به بیماری ایدز مبتلاست. راک هادسون به‌دلیل جذاب بودنش، در میان خانم‌ها طرفداران بی شماری داشت.



فردی مرکوری

برای فردی مرکوری خواننده‌ گروه Queen، س..س همانند یک رولت روسی بود! فردی مرکوری که تمایل جنسی به هر دو جنس داشت، در سال ۱۹۹۱ در اثر ابتلا به بیماری ایدز درگذشت. او دقیقا یک روز پس از آن ‌که بیماری خود را علنی کرد، جان خود را از دست داد.





آنتونی پرکینز

بازیگر اصلی فیلم از کارگردان معروف بریتانیایی آلفرد هیچکاک در سال ۱۹۹۲ به بیماری ایدز مبتلا شد. در حالی که هر بیماری می تواند چنین خاصیتی داشته باشد وی در توجیه بیماری خود پیش از مرگ گفت: «خیلی‌ها گمان می‌برند که ایدز انتقام خداوند است. اما به نظر من این بیماری فرستاده شده است که به انسان‌ها عشق، تفاهم و همدردی آموزش دهد!» اما بر خلاف این نظر غالب انسان ها درباره افراد ایدزی دیدگاه بدی دارند.





میشل فوکو

فیلسوف بزرگ فرانسوی میشل فوکو که با تحقیقات و انتشارات خود مکتب ساختارگرایی را راه انداخت، در سال ۱۹۸۴ از بیماری ایدز درگذشت. میشل فوکو که همجنس‌گرا بود، به‌‌صورت رک و راست از گرایش جنسی‌اش صحبت می‌کرد.





کیت هرینگ

کیت هرینگ نقاش معروف آمریکایی که بسیار تحت تاثیر هنر گرافیتی بود، در ماه فوریه‌ی سال ۱۹۹۰ در اثر ابتلا به بیماری ایدز درگذشت.

میشايل وستفال

میشائل وستفال، تنیس باز معروف آلمانی نیز در سال ۱۹۹۱ در سن ۲۶ سالگی از بیماری ایدز درگذشت. او مدت زیادی از بیماری خود آگاه بود، اما با وجود این به بازی تنیس ادامه می‌داد. دلیل مرگ او، بنابر خواسته‌اش، ۱۰ سال پس از مرگش علنی شد.





اوفرا هازا

خواننده‌ پرطرفدار رژیم صهیونیستی "اوفرا هازا" هم در سال ۲۰۰۰ در سن ۴۱ سالگی از بیماری ایدز درگذشت.





آرتور اش

آرتور اش تنیس‌باز آمریکایی در سال ۱۹۹۳ از ایدز درگذشت. او در سال ۱۹۷۰ به عنوان اولین سیاه پوست، برنده‌ مسابقه‌‌ی US Open شد و پس از آن در مسابقه‌ی Wimbledon برنده شد. اش در سال ۱۹۸۸ از بیماری خود مطلع شد، اما آن را تا سال ۱۹۹۲ پنهان نگه داشت.





خواننده‌ محبوب نیجریه‌ای که در واقع باب مارلی نیجریه است، در سال ۱۹۹۷ در سن ۵۸ سالگی درگذشت. او به دلیل متن‌های انتقادی ترانه‌هایش نسبت به رژیم، به ۱۰ سال حبس محکوم شده بود.





هالی جانسون

هالی جانسون خواننده‌ی گروه بریتانیایی Frankie goes to Hollywood از سال ۱۹۹۱ از بیماری خود مطلع است. او به این ترتیب یکی از بیمارانی است که هنوز به مدت طولانی زنده مانده است.



نادیا بن عیسی

نادیا بن‌عیسی، خواننده‌ آلمانی مراکشی‌‌تبار گروه No Angels مجبور شد به صورت غیر داوطلبانه بیماری خود را علنی کند. او با فردی رابطه‌ جنسی داشت، بدون آن‌که او را از بیماری‌اش مطلع کند. به همین خاطر، نادیا بن‌عیسی در سال ۲۰۱۰ در دادگاه به دو سال حبس تعلیقی محکوم شد.





مجیک جانسون

بسکتبالیست معروف آمریکایی در سال ۱۹۹۱ ابتلای خود به بیماری ایدز را اعلام کرد. او در حال حاضر در مبارزه با این بیماری از طریق برنامه‌های خیریه‌ای متعددی مشارکت می‌کند.

6 کلبه‌ ترسناک دنیای سینما + گزارش تصویری


http://www.khabaronline.ir/Images/News/Larg_Pic/27-1-1391/IMAGE634700833856835979.jpg
1. «مرده شیطانی / Evil Dead» این فیلم محصول سال 1981 و دنباله‌اش محصول 1987 هر دو ساخته سام ریمی هستند که بعدا «اسپایدرمن» را ساخت. کلبه جنگلی این فیلم نامی ندارد اما اشلی (با بازی بروس کمپل) و دیگر همکلاسی‌هایش را که برای تفریح به آنجا رفته‌اند تا سرحد مرگ می‌ترساند. کلبه جنگلی «مرده شیطانی» قدرت‌های ماورائی دارد و روی روان شخصیت‌های خود تاثیر می‌گذارد. فیلم به لطف دوربین متحرکش و جنونی که در لحظه لحظه آن جاری بود، به یک فیلم «کالت» (فیلمی که دنباله‌روهای متعصب دارد) بدل شد. بودجه فیلم اول حدود 400 هزار دلار بود و به فروش 29 میلیون دلاری رسید!
http://www.khabaronline.ir/Images/News/Larg_Pic/27-1-1391/IMAGE634700833862919990.jpg
2. «ضدمسیح / Antichrist» فیلم جنجالی لارس فون تریر سال 2009 ابتدا در کن روی پرده رفت و عده‌ای آن را شاهکار خواندند و عده‌ای آن را هو کردند. فیلم ماجرای مرد و زنی با بازی ویلم دافو و شارلوت گنزبورگ است که پس از مردن فرزند کوچک‌شان بر اثر یک سهل‌انگاری برای آرامش یافتن به کلبه جنگلی خود به نام عدن می‌روند اما نه تنها آرامش پیدا نمی‌کنند، بلکه دچار جنون می‌شوند. قدرت فیلم در تصاویر خارق‌العاده و فضاسازی موفق آن در القای جنون شخصیت زن فیلم است. وحشت در این فیلم بیشتری ناشی از بازی روانی است که تماشاگر واردش می‌شود.
http://www.khabaronline.ir/Images/News/Larg_Pic/27-1-1391/IMAGE634700833869004001.jpg
3. «جمعه سیزدهم/ Friday the 13th» اولین فیلم از مجموعه فیلم‌های «جمعه سیزدهم» ساخته شان اس. کانینگهام است که سال 1980 ساخته شد و نزدیک به 15 دنباله داشت. سال‌ها پیش در کلبه جنگی در کمپ کریستال لیک اتفاق ناگواری افتاده است، پس از چندین سال چند نوجوان برای تفریح به آنجا می‌روند، اما قربانی اتفاق سال‌ها پیش از هر کسی که به این کمپ سر بزند نفرت دارد و او را به شکلی خونین می‌کشد. فیلم با خون‌ریزی‌های متعددش و المان‌های نوجوان‌پسندش در گیشه موفق بود و ساختن دنباله‌های متعدد نشان می‌دهد در طول سال‌ها محبوبیت بسیاری داشته است.

http://www.khabaronline.ir/Images/News/Larg_Pic/27-1-1391/IMAGE634700833875244012.jpg
4. «تب کلبه/ Cabin Fever» فیلم را الی راث، یکی از دنباله‌روهای کوئنتین تارانتینو در سال 2002 ساخت. راث پس از این فیلم ترسناک و خونین «استراحتگاه» را ساخت و بعدا در «لعنتی‌های بی‌آبرو» هم بازی کرد. کلبه جنگلی این فیلم نامی ندارد. عده‌ای جوان برای تفریح به این کلبه می‌روند، اما ویروسی که گوش تن انسان را می‌خورد به جان آن‌ها می‌افتد. وحشتی که فیلم خلق می‌کند به «وحشت زیستی» شهرت دارد، وحشت از اینکه تن انسان با برخورد با چیزی نابود شود. شاید ترسی که فیلم خلق می‌کند بیشتر به دلیل ارجاع فیلم به ویروس‌هایی مثل ایدز، سارس و یا ویروس آنفولانزای مرغی باشد که در سال ساخت فیلم خیلی‌ها را به وحشت انداخته بودند.

http://www.khabaronline.ir/Images/News/Larg_Pic/27-1-1391/IMAGE634700834160568513.jpg
5. «جنگل/ The Woods» فیلم را لاکی مکی سال 2006 ساخته است، مکی با ساختن فیلم «مِی / May» به شهرت رسید و سال پیش هم فیلم «زن» را ساخت که ترکیبی غریب از وحشت و روان‌شناسی بود و یکی از عجیب‌ترین خانواده‌های روانی تاریخ را به سینما معرفی می‌کرد. ماجرای فیلم در یک مدرسه شبانه دخترانه نزدیک جنگل می‌گذرد و پس از آمدن دانش‌آموزی جدید به مدرسه اتفاقات غریبی رخ می‌دهد. فیلم ادای دینی است به «ساسپریا» ساخته داریو آرجنتو که در میان دوستداران فیلم‌های وحشت بسیار محبوب است. نوآوری فیلم این است که بخشی از آن را از زاویه دید روح شیطانی آن می‌بینیم
http://www.khabaronline.ir/Images/News/Larg_Pic/27-1-1391/IMAGE634700834166808524.jpg
6. «کلبه جنگلی / Cabin in the Wood» این فیلم تازه روی پرده رفته و به کارگردانی درو گدار درباره پنج دانشجو است که برای تعطیلات آخر هفته به یک کلبه جنگلی دور افتاده می‌روند، اما اوضاع آن‌طور که انتظارش را دارند خوب پیش نمی‌رود. کریستن کانلی، کریس همسورث و آنا هاچیسن در «کلبه جنگلی» بازی می‌کنند. فیلم با بودجه 30 میلیون دلاری ساخته شده و در روز اول اکران به فروش 5.5 میلیون دلاری رسید.

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ

با سلام خدمت همه دوستان عزیز

یک کلیپ بسیار زیبا از انتقام گیری یک آهو برای بچه اش

بسیار کلیپ جالبی هست در حدود 6 مگابایت

آهو.flv

منبع جام نیوز

شنل قرمزی قرن 21


زماني فرا مي رسد كه به عشق رسيده اي و زماني فرا مي رسد كه به وراي عشق ميرسي.                                                                          

زماني فرا مي رسد كه پيوند مي يابي و از اين پيوند لذت مي بري                    

و زماني خواهد رسيد كه تنهايي و از زيبايي تنها بودن لذت مي بري .                 

آري هر چيز و هر زماني زيباست.



لحظه بیداری «انسانیت» در برزخ توحش


آلوارو مونرو, ماتادور معروف اسپانیایى از پای درآمد و گریه کرد. چون فهمید که حیوان نمیخواهد با او بجنگد.




humanity


به نگاه معصوم این حیوان نگاه کنید. او فهمید این حیوان با چشمان اشکبارش «صلح» را جستجو میکند.

گاهی شعور یک حیوان بیشتر از بعضی انسانهاست. ای کاش تمام کسانی که به جنگ دامن میزنند، به اندازه این گاو شعور داشتند.

 

صفر کشکولی رو که یادتونه.؟این هنرمند خوب کشورمون هنوز مستاجره؟!

150 فیلم مواد مخدری بازی کرده ام/با دیدن ملک مطیعی گریه ام گرفت/مردم مرا برای عروسی و عزا دعوت می کنند


گفتگو با صفر کشکولی، مرد همیشه نقش منفی سینمای ایران
هر آدمي داستاني دارد، گاهي دلنشين‌ترين كار عالم، نشستن و شنيدن اين داستان‌هاست. كافي است پاي درددل آدم‌ها بنشيني تا يك داستان خوب بشنوي. آدمي نيست كه داستان زندگي‌اش جذاب نباشد يا اصلا داستان قابل شنيدن نداشته باشد. داستان صفر كشكولي هم در نوع خودش شنيدني است...
صفر كشكولي، مردي كه او را با چهره خشن و اخمالو به ياد مي‌آوريم، بيش از 40 سال است، در فيلم‌هاي اكشن ايراني شمايل قاچاقچي و خلافكار را بازي مي‌كند، اما دلش حكايت ديگري دارد. او دلش بازي در يك نقش عاطفي مي‌خواهد، بدون سر كچل و تيربار و چاقو و مواد مخدر... صفر كشكولي آنقدر دل نازك است كه وقتي داشت خاطره‌اي از محبت مردم تعريف مي‌كرد، بغض كرد، هرچه خواست بغض را فرو بدهد، نتوانست و بغض مرد خشن و هميشه نقش منفي سينماي ايران، تبديل به قطرات اشك شد. گفت‌وگوي جام‌جم با اين بازيگر قديمي را از نظر مي‌گذرانيد.


 


آقاي كشكولي شغل اصلي شما چيست؟آيا اموراتتان از سينما مي‌گذرد؟


من بازنشسته شركت ملي گاز ، مربي اسبق تيم ملي ايران در رشته وزنه‌برداري و پرورش اندام و در كار باشگاه‌داري هستم.


تحصيلات؟


ديپلم فني هستم.


چند ساله هستيد؟


تقريبا هفتاد ساله! متولد 1323 هستم.


اهل كجاييد؟


آبادان


آباداني بودن چه چيزهايي را به شما داده است؟


آباداني‌ها خونگرم و مهمان‌نواز هستند، اگر در بحر بچه‌هاي خوزستاني برويد عاشقشان خواهيد شد!


درآمد متوسط ماهانه شما از بازيگري چقدر است؟


يك موقع هست كه بيكارم و يك زماني كار مي‌كنم، اگر كار باشد، جلسه‌اي 700 هزار تومان به ما مي‌دهند كه البته بعضي وقت‌ها همين را هم نمي‌دهند و بيشتر وقت‌ها مجبور هستيم با همان حقوق بازنشستگي بسازيم.


شما از جمله ورزشكاراني بوديد كه در دهه 40، از ورزش وارد سينما شديد، در ورزش چه مقام‌هايي را كسب كرديد؟


در سال 1341 مقام اول قهرماني آسيا را در كويت در رشته پرورش اندام كسب كردم و اولين كسي بودم كه مدال طلاي قد كوتاه‌ها را گرفتم. در سال1343 براي بازي‌هاي آسيايي انتخاب شدم و در اين زمان بود كه توسط ساموئل خاچيكيان، كارگردان معروف وارد عالم سينما شدم.


چطور با ساموئل خاچيكيان آشنا شديد؟


مسابقه زيبايي اندام بود، خاچيكيان هم آمده بود به تماشاي اين مسابقه، آنجا مرا ديد و از فيزيك و بدن خوشش آمد و دعوت به همكاري كرد و اين شد كه وارد سينما شدم.


ساموئل خاچيكيان تنهايي آمد سالن مسابقه پرورش اندام؟ اين رسم بود كه كارگردان‌ها اين‌طور بازيگران خاص نقش‌هاي خشن را انتخاب كنند؟


ببينيد در آن زمان، مديران تداركات ، نقش‌هاي فرعي و سياهي لشگرها را انتخاب مي‌كردند، حسن شريفي مدير تداركات سينما بود، خاچيكيان را آورد سالن هفتم تير كه محل مسابقات پرورش اندام بود.


از ديگر ورزشكاراني كه همزمان با شما وارد سينما شدند، كسي يادتان هست؟


بله، عزيز اصلي كه آن زمان دروازه بان تيم ملي بود، توسط خاچيكيان به بازي در همين فيلم دعوت شد.


آن موقع‌ها هم همين فيزيك خاص و سر بي مو را داشتيد؟


بله، من 40 سال است همين طوري‌ام!


نام اولين فيلم شما چه بود؟


در فيلم «بي‌عشق هرگز»، كه اول راضي به بازي نمي‌شدم و به خاچيكيان گفتم كه نمي‌توانم بازي كنم.


چرا؟


يك جورايي خجالت مي‌كشيدم از سينما.


اولين نقش شما چه بود؟ قاچاقچي؟


نه اولين فيلم را قاچاقچي نبودم! بعدا در فيلم‌ها قاچاقچي شدم(خنده). اولين نقش من در مقابل رضا بيك ايمانوردي در فيلم بي‌عشق هرگز بود و نقشم هم اين بود كه در نقش يك بزن بهادر با چاقو به او حمله كنم.


اين فيلم براي چه سالي است؟


سال 1343.


در دهه‌هاي سي و چهل، خيلي از كارگردان‌ها و تهيه‌كننده‌ها، بازيگرها را از ميان ورزشكاران انتخاب مي‌كردند. قيافه خوب و زيبا و چشم رنگي كمتر ملاك بود، درست است؟


بله، آن زمان دنبال تيپ زيبا و خوشگل نمي‌گشتند، دنبال تيپ‌هاي خاصي بودند كه هم ورزشي وهم تيپ خشني داشته باشد.


يعني آن زمان، ورزشكار بودن يكي از پيش‌فرض‌هاي بازيگر شدن بود؟


بله، چون اگر يك فرد مي‌توانست ورزشكار بوده و مقامي داشته باشد بدنش نرم‌تر و راحت‌تر از يك فرد معمولي بود. اگر آن دوره را مرور كنيد، مي‌بينيد خيلي از ورزشكاران به سينما آمدند، مثلا رضا بيك‌ايمانوردي قهرمان كشتي‌كچ بود، محمدعلي فردين نايب‌قهرمان كشتي جهان بود، حسين ملاقاسمي قهرمان دوم جهان بود، حبيبي قهرمان جهان بود، آقاي شاهرخي قهرمان فوتبال بود كه همه كم‌وبيش از ورزش وارد كار سينما شدند.


از كساني كه مثل شما پرورش‌اندام كار مي‌كردند، چه كساني وارد سينما شدند؟


شاخص‌ترين آنها مرحوم ايلوش خوشابه، قهرمان زيبايي‌اندام ايران بود.


بعد از ورود به سينما باز هم ورزش و پرورش‌اندام را ادامه داديد؟


بله، من سه مدال طلاي آسيا دارم، مربي تيم ملي وزنه‌برداري بودم و اولين مربي تيم پرورش‌اندام ايران هستم. خيلي از شاگردان من قهرمان آسيا و المپيك هستند، تيم جانبازان را در سال62 قهرمان المپيك سئول كردم، من مربي آقاي يزدان‌راد كه اسطوره پرورش‌اندام اين مملكت است بودم و قهرمانش كردم. بنده مربي خيلي از قهرمان‌هاي وزنه‌برداري در سال‌هاي 62 تاكنون بودم، دو سال در تيم ملي فوتبال در زمان برانكو ايوانكوويچ مربي قدرتي بدنسازي بچه‌ها بودم. من قهرمان پرتاب ديسك در سال56 هستم، براي فرد قد كوتاهي مثل من خيلي سخت است كه قهرمان پرتاب ديسك ايران شود.


آقاي كشكولي شايد 40 سالي باشد كه يك تيپ خاصي را بازي مي‌كنيد. از اين تيپي كه الان بازي مي‌كنيد و با آن شناخته شديد، راضي هستيد يا مي‌خواستيد در يك نقش يا شمايل ديگري باشيد؟


خيلي دلم مي‌خواست نقش‌هاي متفاوتي بازي كنم، ولي نمي‌دانم چرا كارگردان‌ها از من استفاده نمي‌كنند.


يعني فقط به شما تيپ‌هاي خاص و كليشه‌اي مثل قاچاقچي و ساواكي پيشنهاد مي‌كردند و مي‌كنند؟


بله، باور كنيد من هم دوست دارم مو بگذارم، ريش بگذارم، نقش‌هاي عاطفي بازي كنم؛ نقش‌هايي غير از قاچاقچي و خلافكار، اما اين طور جا افتاده كه من فقط بايد قاچاقچي بازي كنم، انگار تقدير من در سينماي ايران همين است.


نقش متفاوتي كه خودتان دوستش داشته باشيد و بازي كرده باشيد؟


فيلمي دارم به نام «تصميم نهايي» كه الان در آي‌فيلم پخش مي‌شود. نقش نگهبان هتل را بازي كردم، شايد يك نقش كوچكي باشد، اما چون متفاوت است، دوستش دارم.


آقاي كشكولي، تا حالا از اين چهره و فيزيك خاص خود براي يك كار غيرسينمايي، ولي خشن مثلا براي نقد كردن يك چك، ادب كردن يك نفر يا از اين كارها... استفاده كرديد؟


اين مشكلي است كه من دارم. هركس من را مي‌بيند چون در فيلم‌هاي زيادي بازي كردم و در همه آنها هم نقش‌هاي منفي داشتم، فكر مي‌كنند من يك آدم بزن‌بهادر و قاچاقچي و اصولا آدم خشني هستم.

بارها شده است در خيابان، بچه‌ها را مرا به پدر و مادرهايشان نشان مي‌دهند و مي‌گويند: مامان! نگاه كن اين همان آقا‌قاچاقچي است!


يعني صفر كشكولي در زندگي واقعي‌اش آدم مهرباني است؟


اصلا اهل دعوا نيستم. اگر تعريف از خود نباشد، آدم مهرباني هستم. بنده مخلص مردم ايران هستم و بس، حتي اگر هميشه مرا در نقش قاچاقچي و خلافكار بخواهند تماشا كنند.


از اين جذبه اكشن خودتان در كار خير و خوبي هم استفاده مي‌كنيد؟


بله، سعي مي‌كنم از اين حالت استفاده كنم، البته لطف خدا و محبت مردم است كه مرا مي‌پذيرند، مثلا بار آقايي مرا پيدا كرده بود و گفته بود كه در بيمارستان براي يك سال بعد وقت داده‌اند، من رفتم با رئيس بيمارستان صحبت كردم و از او خواهش كردم كه كار اين بنده خدا را راه بيندازد، او هم لطف كرد و به خاطر ما اين نوبت را دو روزه داد.


جديدترين مورد از اين دست چه بود؟


بله همين چند روز پيش هم يك جواني كه پيك موتوري است آمد پيش من، تصادف كرده بود و استخوان‌هاي دستش خرد شده بود و يك عمل جراحي هم انجام داده بود، اما موفق نبود و نمي‌توانست به زندگي‌اش برگردد. من رفتم پيش دكتر ظفرمند كه حق بزرگي به گردن بنده دارند، اين جوان را معرفي كردم و دكتر ظفرمند با همه مشغله و مشكلاتي كه داشتند، وقت دادند و قرار است بزودي اين جوان عمل شود.


آقاي كشكولي، بهترين و ماندگارترين نقشي كه بازي كرديد؟


نقشم در سريال آيينه عبرت بهترين كارم بود، هنوز هم مردم مرا با همان مي‌شناسند و خيلي‌ها مي‌گويند «آقا صفر بازيگر آيينه عبرت»


ظاهرا شما در همه كارهاي آقاي محسن شا‌محمدي حضور داريد؟ اين به رفاقت شما برمي‌گردد يا نوع كارهاي آقاي شامحمدي؟


کشکولی: سر فيلم سرحد، پشت لندكروز بودم و تيراندازي مي‌كردم كه ناگهان ماشين با سرعت پيچيد و من پرت شدم روي آسفالت،پيشاني من تركيد، بيني‌ام به كل از جا كنده شد


 شايد هر دو، من خودم را مديون آقاي محسن شامحمدي مي‌دانم، من حدودا در 18 سريال و فيلم سينمايي از ايشان بازي كردم؛ فيلم‌هايي مثل شليك نهايي، تصميم نهايي و خانه در آتش كه طبق معمول نقش منفي بازي مي‌كردم كه در آن سريال آقاي فرهاد اصلاني و محمود مقامي اولين فيلمشان بود كه با من بازي كردند. سريال‌هاي چراغ‌هاي خاموش هم بعد اينها بود كه در ايام ماه مبارك رمضان پخش مي‌شد. در اين سريال‌ها، بازيگران خوبي مثل مهدي سلوكي، رحيم نوروزي، اولين بازي‌شان در تلويزيون را تجربه مي‌كردند، اينها براي من خاطرات خيلي خوبي است.


بيشترين درخواست مردم از شما در كوچه و خيابان چيست؟


گرفتن عكس يادگاري كه من با كمال ميل قبول مي‌كنم.


چه كساني يا چه تيپ‌هايي با شما عكس‌هاي يادگاري مي‌گيرند؟


همه جور تيپ، تيپ‌هاي جوان، پيرمرد، متوسط هم خانم‌ها و هم آقايان، ولي بچه‌ها معمولا از من مي‌ترسند و عكس نمي‌گيرند.


عجيب‌ترين درخواستي كه تا به حال از صفر كشكولي شده چه بوده؟


درخواست‌هاي مردم زياد و جالب است، مردم بازيگران را جزئي از خانواده خودشان مي‌دانند، شايد تعجب كنيد اگر بگويم بارها شده مرا در خيابان ديده و خواسته‌اند كه در مراسم عروسي يا حتي عزايشان شركت كنم!


در مراسم عزا؟!


بله، چند بار پيش آمده كه زنگ زده‌اند به موبايل بنده كه امروز شب هفتم برادر يا پدرمان است و دوست داريم شما به مجلس ختم ما بياييد.


شما هم مي‌رويد؟ اين درخواست‌ها را قبول مي‌كنيد؟


من خاك پاي مردم ايران هستم، چرا قبول نكنم؟ مگر من كي هستم؟ من هر چي دارم، از اين مردم است.


آخرين باري كه گريه‌تان گرفت؟


چند روز پيش رفتم عيادت آقاي ناصر ملك‌مطيعي و ديدم خيلي پير و چاق شدند. من اول نشناختم وقتي وارد شدم و ايشان را ديدم من گريه‌ام گرفت.


بي‌رحمي سينما را كجا احساس كرديد و اين‌كه سينما با همه ظاهر قشنگ و پرزرق و برقش يك جاهايي خيلي بي‌رحم است، حتما شما هم اين را يك جايي حس كرده‌ايد؟


بله سينما خيلي بي‌رحم است، مي‌برد بالا و از آن بالا مي‌اندازد پايين، اما بي‌رحم‌ترين چيز سينما، فراموش كردن آدم‌هاي سينماست. يك عده‌اي واقعا زحمت مي‌كشند، چهره مي‌شوند، سختي سينما را ما و امثال ما كشيديم، بدون جلوه ويژه، بدون كامپيوتر و فتوشاپ!


مي‌شود بيشتر توضيح دهيد و مصداق بياوريد؟


يك عده‌اي مثل من مثل آقاي رفيع مددكار، رضا توفان يا آقاي ذبيح ذبيح‌پور كه از چهره‌هاي موفق آن زمان بودند. ماها زحمت كشيديم زمينش را شخم زديم، دانه پاشيديم، يك تيپ خاصي در سينماي ايران داريم، ما حدودا 160 فيلم مواد مخدر بازي كرديم.


پس به نوعي شما در سينماي ايران ركورددار هم هستيد با 160 فيلم؟


بله، طلبكار هم نيستم؛ البته ما بازي كرديم زحمت كشيديم، چهره شديم، ولي فراموش شديم.


يكي از بهترين خاطراتتان از سينماي ايران؟


خاطره‌اي كه دارم مربوط به خود سينما نمي‌شود، يعني مال لوكيشن و فيلمبرداري نيست، من با ماشين در خيابان كريم‌خان زند مي‌رفتم ديدم يك نفر پشتم بوق مي‌زند. فكر كردم مي‌خواهد راه بدهم تا رد شود وقتي كه راه دادم دوباره آمد و جلوي من و بوق زد .من نگاه كردم ديدم آقاي عزت‌الله انتظامي هستند، گفتند سلام عرض مي‌كنم استاد! من بسيار خجالت كشيدم و خيلي خوشحال شدم كه مرد به اين بزرگي بدون تكبر به من كمترين سلام مي‌كنند و حالم را مي‌پرسند.


بي‌تكبرترين آدم‌هاي سينماي ايران از نظر شما؟


عزت‌الله انتظامي و پرويز پرستويي.


صفر كشكولي به چه كسي مديون است؟


آقاي دكتر ظفرمند كه زانوهاي مرا عمل كردند و من توانستم دوباره بازي كنم و به سينما برگردم. ايشان حتي يك ريال هم از من نگرفتند، با اين‌كه هزينه 42 ميليون تومان مي‌شد.


در اين فيلم‌هاي اكشن و موادمخدري كه بازي كرده‌ايد، آيا حادثه‌اي هم برايتان اتفاق افتاد؟


بله من سر فيلم سرحد كه در زاهدان فيلمبرداري مي‌شد، تصادف شديدي كردم. در صحنه‌اي از فيلم، پشت لندكروز بودم و تيراندازي مي‌كردم. تيربار سنگين دوشكا دست من بود كه ناگهان ماشين با سرعت پيچيد و من پرت شدم روي آسفالت، ضربه مغزي شدم. پيشاني من تركيد، بيني‌ام به كل از جا كنده شد و به كما رفتم، همه گفتند كه بعيد است آقاي كشكولي جان سالم به در ببرد. در اين مدت فراموش شدم. هيچ‌كس سراغ مرا نگرفت، آقاي ابوالقاسم طالبي، سردبير مجله مستند سينما و راديو متوجه مي‌شوند و به آقاي ضرغامي اطلاع مي‌دهند. هر دو به عيادتم آمدند و از من دلجويي كردند. آقاي شا‌محمدي هم آمدند و پولي زير تشك من گذاشتند و گفتند ممكن است كم داشته باشي.


آقاي كشكولي مي‌شود گفت در دهه 50 سينماي ايران يك سينماي مردانه بود، روي تيپ‌هاي پهلوان و قهرمان خيلي تاكيد مي‌شد، بعد به مرور و در دهه 70 اين رفت به سمت سينماي زنانه و بعد هم سينماي جوانان. آيا شما موافقيد كه چنين اتفاقي افتاد و آن قسمت پهلواني و قهرماني كمرنگ شد؟


بله، متاسفانه الان سينماي ما ديگر قهرمان پروري نمي‌كند، سينما بايد الگوي جوان‌ها باشد، نه ابزار فريب و صرفا روياپردازي جوان‌ها. الان خيلي اين‌طور شده است، البته همين سينماي موجود هم با همه اشكالاتش خوب و نجيب است و بايد حفظش كنيم، سينما مال همه مردم است، من به عنوان يك عضو خيلي كوچك سينماي ايران مي‌گويم كه سينماي ايران الان واقعا مريض است، حالش خوب نيست. الان يك سناريو را مي‌برند ارشاد وقتي ارشاد اجازه ساخت مي‌دهد بايد اجازه پخش هم بدهد و جلويش بعدا گرفته نشود، اين چيزي است كه الان مي‌بينيم. تهيه‌كننده‌هاي سينما در حال ورشكستگي هستند، اين خوب نيست، بايد هم مسئولان به داد سينماي ايران برسند، هم مردم بيشتر سينما بروند و فيلم تماشا كنند.


رقيب شما در اين تيپي كه بازي مي‌كنيد آقاي جمشيد هاشم‌پور بودند، درست است؟


بله. ولي از نظر ظاهري، آقاي هاشم‌پور يك هنرمند خيلي بزرگ هستند كه در كار خودشان بي‌نظيرند چون يك انسان متين، افتاده، ورزشكار و بازيگر بزرگي هستند من در آن حدي نيستم كه آقاي هاشم‌پور رقيب من باشند.


اگر مي‌خواستيد خودتان يك فيلم بسازيد چه داستاني را در نظر داشتيد؟


من لياقت اين‌ كه فيلم بسازم را ندارم، اما اگر يك روزي خدا به من توفيق انجام اين كار را بدهد من از كارگردان‌ها و فيلمسازان باتجربه استفاده مي‌كنم و فيلمي مي‌سازم به نام «قهرمانان هم مي‌گريند».


موضوع فيلم چه خواهد بود؟


موضوع اين است كه تمام افرادي كه وارد سينما شدند قهرمان بودند ولي الان همه بيكارند.


يعني در واقع داستان خودتان را مي‌سازيد؟


يك موضوع جالب و قشنگي است كه همه هنرمندان قديم الان بيكار هستند، يك فيلمي كه عاطفي است


آقاي كشكولي دوست داشتيد جاي كدام بازيگر بوديد؟


دوست داشتم خودم باشم. كارگردان‌ها بيايند و از ما به نحو احسن استفاده كنند و نقش‌هاي متفاوت هم به ما بدهند.


از بين بازيگران مي‌خواستيد جاي كدام باشيد؟


بازيگران ما همه خوب هستند.


مي‌شود يكي از اين بازيگران را اسم ببريد؟


من نمي‌توانم بگويم كه جاي چه كسي باشم چون همه آنها جايگاه بزرگي دارند.


حالا در عين حال نمي‌خواهيد يك اسم ببريد؟


نه؛ يعني در آن حد نيستم كه بخواهم جاي كسي باشم. دوست دارم جاي خودم باشم. من هم مي‌توانم نقش‌هاي متفاوت بازي كنم، نقش‌هاي عاطفي بازي كنم، الان همه‌اش شده نقش اكشن و قاچاقچي. من دوست دارم نقش يك پيرمرد را به من بدهند، مثل سريال‌هاي چراغ‌هاي خاموش كه من نقش پدر باران را بازي مي‌كردم كه خيلي نقش متفاوت و عاطفي بود.


بهترين يادگاري كه صفر كشكولي در عمرش گرفته؟


چند وقت پيش اهواز بودم، داشتم در خيابان راه مي‌رفتم ديدم يك بچه‌اي از دور مرا صدا مي‌زند عمو صفر! عمو صفر! وايسا! من برگشتم ديدم پسربچه ده ساله‌اي با پاي برهنه دوان‌دوان خودش را به من رساند و مرا بوسيد و دست كرد داخل جيبش و يك جاكليدي به من داد، از اين جاكليدي‌ها كه وقتي فشارش مي‌دهند، چراغي روشن مي‌شود. اين بچه گفت من دلم مي‌خواهد اين جاكليدي را به عنوان يادگاري به تو بدهم...(گريه) من ديدم پابرهنه است و بردمش كفاشي و برايش كفش خريدم... هديه و يادگاري اين بچه براي هميشه در خاطرات من است.


جديدترين كارتان كه قرار است پخش شود؟


آخرين كارم كه تمام شده فيلم بزرگ زاد است به كارگرداني آقاي بهنود جواهريان، كار بعدي هم كه براي اول بهمن پخش مي‌شود خاطرات مرد ناتمام است به كارگرداني آقاي صادق كرميار.


خواسته و توقع صفر كشكولي از مسئولان؟


من و امثال من براي اين كشور و مملكت زحمت مي‌كشيم حق ما اين نيست. چرا الان بايد مستاجر باشيم؟! من الان رفتم مسكن مهر ثبت‌نام كردم وزير مسكن گفته كه ما در سال 72 يك زمين به شما داديم در گيلاوند، آقا آن‌موقع يك زمين به ما داديد و من همان زمان نتوانستم بسازم و فروختمش حالا چون من سال 72 يك زمين از شما گرفتم بايد هنوز مستاجر باشم؟!

جام جم


باز تو اجازه دادی این بچه یه فیلم دیگه از زامبی ها رو ببینه, مگه نه؟!!!!!!

(احتمالا از قول مامان شاکی {#smilies.angry} به بابای بی خیال {#smilies.biggrin})



zombie

گران قیمت ترین مزایده های تاریخ سینمای هالیوود


http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/12/9.28/michael-jackson-thriller-jacket-auctioned-1324299039.jpg

تاریخ هالیوود  اکنده از فیلمها و بازیگرهایی است که دارایی های آنها اغلب قیمتی و مورد حسادت همگان است. به منظور امور خیریه و مقاصد دیگر، شاهکارهای کلاسیک قدیم و جدید فیلمهای هالیوود مزایده و میلیونها دلار فروخته می شود. در اینجا با فهرستی از ده طرح بررسی شده گران قیمت ترین مزایده های سینمای هالیوود روبرو هستیم:

جنگ ستارگان: شمشیر درخشان لوک

این شمشیر تقریبا سی سال است که  محبوب  هواداران فیلم جنگ ستارگان است و وقتی که برای مزایده گذاشته شد ،یک هوادار مشتاق آن را به قیمت 240هزار دلار خرید. این شمشیر در چندین مراسم بزرگداشت هالیوود در لس آنجلس به نمایش گذاشته شد.

پیراهن صورتی شوک برانگیز مرلین مونرو

این لباس را مرلین مونرو درسال 1353 درفیلم "آقایان موبورها را می پسندند" پوشید. و بهترین صحنه های فیلم وقتیست که مونرو این لباس را پوشیده تصویربداری شده. به ادعای بسیاری یکی ازمهمترین فیلمهایی است که لباسهای آن به خوبی مزایده شده. چنانچه شبیه این لباس را مدونا در فیلم "دختر زمینی" پوشیده است. این لباس در 11 ژون 2010  مزایده شد. کارشناسان قیمت آن را بین 150تا 250 هزار دلار پیشبینی کردند که نهایتا 31 هزار دلار فروخته شد.

دوربین  فیلم جنگ ستارگان

دوربینی که در فیلم جنگی محبوب و پرفروش سینما استفاده شد، در حراجی profile in history مزایده شد. این دوربین را profile in history برای مزایده پیشنهاد کرد که ادعا می شود این دوربین از کلکسیون شخصی  دبی رینولدز، بازیگر افسانه ای هالیوود برداشته شده. جورج لوکاس کارگردان گفته که شخصا از این دوربین در فیلم جنگ ستارگان "اپیزود IV-  فیلم یک امید تازه" استفاده کرده است. با فروش 625هزار دلاری این دوربین ، گرانقیمت ترین دوربینی است که تا بحال فروخته شده.

پیراهن سیاه ادری هپبورن در فیلم صبحانه ای در تیفانی

با همه بدگوییهایی که در مورد ادری هیپبورن صورت گرفت، قیمتهای پیشنهادی پیراهنش هنگام مزایده به سرعت بالا رفت. او این لباس را درسال 1999 درفیلم "صبحانه ای در تیفانی" پوشید  این فیلم با بازی جذاب و متفاوت هیپبورن یکی از معروفترین فیلمهای جهان است. اما به قیمت2.6میلیون دلاری یعنی10 برابر قیمت پیش بینی شده ، به فروش رسید.

پیراهن مرلین مونرو در تولدت مبارک  برای رئیس جمهور

لباسی که مرلین مونرو در "تولدت مبارک رئیس جمهور" پوشید به دو دلیل یکی از چشمگیرترین لباسها در تاریخ سینما است.  یکی اینکه مرلین مونرو این پیراهن را در روز تولد جان اف کندی پوشید و دیگر اینکه او این آهنگ را بسیار خیال انگیز و با پیچ وتابهای زیبای اندامش خواند. این لباس در سال 1999 یکی از گران قیمت ترین لباسهای حراجی کریستی بود و به قیمت شگفت انگیز 26.1 میلیون دلار فروخته شد. این لباس در سال1962در مراسم تولدی که به احترام رئیس جمهور برگزار شده بود،نمایان شد.

پیراهن مایکل جکسون در تریلر

در طی برنامه جمع آوری اعانه برای بیمارستان کودکان جهان،یک تاجر طلا پیراهن قرمز و سیاه مایکل را به قیمت 8.1 میلیون دلار خرید. مایکل این لباس را هنگام خواندن آهنگ "تریلر" معروفترین موزیک ویدئو خود، در سال  1983 پوشیده است. این لباس در خانه حراجی جولیان درحالی که روی آستینهای آن را خواننده مرحوم امضاء کرده بود به قیمت بهتری فروش رفت. آن کلیپ 14 دقیقه ای که مایکل به زومبیه بدل میشود و میرقصد یکی از پرمخاطب ترین موزیک ویدیوهایی است که تا به حال ساخته شده.

کتاب اکشن کامیکس شماره1سال 1938


کتاب طنزی که در آن مرد پولادی، سوپرمن توجه همه را جلب کرد، باقیمت باورنکردنی 2.1 میلیون دلار در حراج اینترنتی در ردیف اول قرار گرفت. نسخه ویژه این کتاب،به خاطر کیفیت خوبش رتبه 9 را از آن خود کرد. گزارش می شود نسخه این کتاب افسانه ای درسال 2000 از نیکلاس کیج بازیگر سینما ربوده شد اما متعاقبا در ماه بعد به او برگردانده شد.

مزایده رکوردشکن پیراهنهای الیزابت تایلور

پیراهنهای الیزابت تایلور با قیمت 2.6 میلیون دلار رکورد راشکست.یکی از گرنقیمت ترین لباسها پیراهن شب مارک کریستین دیور بود. اگر چه کارشناسان قیمت این پیراهن را فقط 6هزار دلار پیشبینی کرده بودند اما 362500دلار فروخته شد. لباسی که او در ازدواج دومش پوشید به قیمت 62500 به فروش رسید. روبانهای عروسی،دوقطعه الماس و دوقطعه طلا به قیمت باورنکردنی 1میلیون دلار، به فروش رفت یعنی حدود125برابر قیمت پیشبینی شده و تور ابریشمی که او در اولین عروسیش پوشیده بود، لحظه آخر از حراج خارج و به جای به یک موسسه خیریه اهدا شد.

لباس سفید مرلین مونرو

لباس سفیدی که مرلین مونرو درفیلم "خارش هفت ساله" پوشید،یکی از گرانقیمت ترین لباسهایی بود که به قیمت باورنکردنی 4.6میلیون دلار فروخته شد. این لباس در حراجیplay center  که در لس انجلس و کالیفرنیا  برگزار می‌شد بفروش رسید که در ردیف3500 حراجی از مجموعه دبی ریوندز قرار داشت. طراح این لباس ویلیام تراولتا بودوررینول آن را در سال1971،مجموعه لباسهایی قرار داد که استدیو فاکس به فروش میرفتند. توقع می‌رفت این پیرهن به قیمت 1تا2 میلیون دلار به فروش رسد،اما رکورد گرانترین پیرهن جهان را شکست.

سرویس جواهرات الیزابت تایلور


در دسامبر2011 وقتی که سرویس زیبای الیزابت تایلور با قیمت باورنکردنی 116میلیون دلار در حراجی کریستی به فروش رفت، یاد این بازیگر معروف هالیوود دوباره زنده شد. فروش فوق العاده  این سرویس نام آن را در کتاب رکوردداران به عنوان گرانقیمت ترین جواهر شخصی ثبت کرد.این حراجی شامل یک جفت گوشواره به قیمت11.8میلیون دلار و یک انگشترالماس 8میلیوندلاری است.معروفترین گردنبند او،لاپرگیناو است  که با رویه مروارید،یاقوت و الماس روی آن کار شده است که رکورد  قیمت پیشنهادی 3تا4 میلیون دلار راشکست و جزء گرانبهاترین مواردی است که تا به حال فروخته شده.

----------------

منبع:سیمرغ

بر‌ترین سکانس‌هایی که از بداهه‌پردازی سر صحنه جان گرفتند!


بر‌ترین سکانس‌هایی که از بداهه‌پردازی سر صحنه جان گرفتند!
نگاهی می‌اندازیم به برخی دیالوگ‌ها و صحنه‌های مهم و جذاب فیلم‌ها كه در فیلمنامه نیامده بودند و به صورت بداهه سر صحنه فیلم شكل گرفته‌اند
واقعیت این است كه حتی یك فیلمنامه كامل هم نمی‌تواند همه جزئیات فیلم را در بر بگیرد. خیلی از صحنه‌ها هستند كه درست موقع فیلمبرداری شكل می‌گیرند. این بداهه‌پردازی می‌تواند توسط بازیگر یا كارگردان یا هركدام از دیگر عوامل صحنه انجام شود. گاهی همین بداهه‌پردازی‌ در دیالوگ‌ها یا حتی حركات تبدیل به بهترین سكانس‌های فیلم می‌شود. نگاهی می‌اندازیم به برخی دیالوگ‌ها و صحنه‌های مهم و جذاب فیلم‌ها كه در فیلمنامه نیامده بودند و به صورت بداهه سر صحنه فیلم شكل گرفته‌اند.



سرآغاز (كریستوفر نولان- 2010)


دیالوگ بداهه: «تو نباید از دیدن رویاهای بزرگتر بترسی بچه جون.» این حرفی است كه ایمز با بازی تام هاردی در حالی به آرتور كه نقش‌اش را جوزف گوردون لویت بازی می‌كند، می‌زند كه او را روی شانه‌هایش انداخته و از جلوی رگبار گلوله دشمن دور می‌كند.

چیزی كه در نسخه اصلی فیلمنامه بود: در نسخه اصلی فیلمنامه این كلمه آخر «بچه جون» وجود نداشت. هاردی اعتراف می‌كند كه ناخودآگاه موقع گفتن دیالوگ این كلمه از دهانش بیرون پریده است و خب كاملا با صحنه جور در می‌آمده درنتیجه این سكانس را با همین كلمه اضافه حفظ كردند. چون بار طنزی هم به دیالوگ اضافه می‌كرد.



خماری (تاد فیلیپس- 2009)


سكانس بداهه: زاك گالیفیانیكیس كاری می‌كند كه نوزادی كه همراهش است، بدون كلام كارهای بامزه‌ای انجام بدهد.

چیزی كه در نسخه اصلی فیلمنامه بود: خب قطعا این سكانس چیزی نبود كه بشود آن را از پیش نوشت. خود گالیفیانیكیس می‌گوید: «تنها چیزی كه اصلا به ذهن من خطور نمی‌كرد داشتن یك بچه بود. درنتیجه با یك عروسك تمرینات را شروع كردم و نه یك نوزاد واقعی. و این سكانس هم این‌طوری اتفاق افتاد كه من گفتم: تاد ببین من چه كار می‌كنم؟و شروع به بازی با آن عروسك كردم.» تاد هم بلافاصله گفت:«عالی است. همین را در فیلم می‌گذاریم.»

«خماری» یكی از بهترین كمدی‌های آن سال شد و بازی گالیفیانیكیس در نقش اول بسیار مورد تمجید قرار گرفت.



جان مالكوویچ بودن(اسپایك جونز- 1999)


دیالوگ بداهه: «هی، مالكوویچ سریع‌تر فكر كن!» این را مرد جوانی در حالی می‌گوید كه سرش را از شیشه ماشین در حال حركت بیرون آورده و به سمت بازیگر یاغی آشغال پرت می‌كند.

چیزی كه در نسخه اصلی فیلمنامه بود: این دیالوگ كه حالا تبدیل به یكی از مهم‌ترین دیالوگ‌های خطی فیلم شده است، نتیجه یك شور و اشتیاق اضافه از طرف سیاهی لشگری بود كه در ابتدا فقط قرار بود حین عبور از كنار بازیگر معروف چیزی به طرف او پرتاب كند ولی اون آنقدر هیجان‌زده شد كه این دیالوگ را هم در حین پرتاب به حرف‌هایش اضافه كرد.



مارس حمله می‌كند( تیم برتون- 1996)


سكانس بداهه: فرانك ولكر، بازیگر صداپیشه فیلم روی كاراكترهای مریخی صدا می‌گذارد. آنها به زبانی با هم صحبت می‌كنند كه خیلی خاص است. این مهاجمان به كره زمین در حقیقت به جای حرف زدن زوزه می‌كشند.

چیزی كه در نسخه اصلی فیلمنامه بود: در حقیقت هیچ دیالوگی برای این سكانس نوشته نشده بود. قرار نبود كه مریخی‌ها حرف بزنند كه این به آن معنی است كه تمام حرف‌هایی كه ولكر به جای مریخی‌ها می‌زند، در اصل بداهه‌پردازی خودش بوده است.



ترمیناتور 2: روز قضاوت (جیمز كامرون- 1991)


دیالوگ بداهه: «من به تعطیلات نیاز دارم.» این حرفی است كه T800 یعنی همان ترمیناتوری كه آرنولد شوارتزنگر نقش‌اش را بازی می‌كند در حالی كه كاملا خراب و نابود شده، می‌گوید.

چیزی كه در نسخه اصلی فیلمنامه بود: بر طبق مستندی كه در دی‌وی‌دی فیلم وجود دارد و جیمز كامرون درباره وقایع پشت صحنه فیلم حرف زده است، آرنولد خودش موقع خواندن فیلمنامه این دیالوگ به ذهنش رسیده است. وقتی به این سكانس رسیده كه ترمیناتور خسته و نابود شده است، به ذهنش می‌رسد كه این مرد واقعا به تعطیلات نیاز دارد. به هر حال «ترمیناتور» بیشتر از جیمز كامرون حتی مرهون حضور آرنولد شوارتزنگر است.



صبح‌ بخیر ویتنام (بری لوینسون- 1987)


دیالوگ بداهه: «صبح بخیر ویتنام! صبح بخیر سربازان! یادتان باشد كه دوشنبه روز مالاریاست. درست است. قرص‌هایتان را بخورید.» اینها حرف‌هایی است كه رابی ویلیامز در نقش یك مجری برنامه‌های رادیویی در این صحنه به صورت بداهه می‌گوید.

چیزی كه در نسخه اصلی فیلمنامه بود: تقریبا هیچ‌كدام از كلمات این دیالوگ در نسخه اصلی این فیلم تند و تیز علیه جنگ ویتنام وجود نداشت. هر چه كه از رادیو پخش می‌شد درواقع حرف‌های خود رابین ویلیامز است. باید اعتراف كرد كه تراوشات ذهنی این كمدین معروف و طعنه‌های تند و تیزش یكی از عواملی است كه باعث شده فیلم لوینسون اینقدر در مجامع سینمایی و بین سینمادوستان تحویل گرفته شود.



داستان فیلادلفیا(جورج كیوكر- 1940)


سكانس بداهه: حتی خود جیمز استوارت، بازیگر مقابل كری گرانت هم متعجب می‌شود وقتی او در صحنه‌ای كه روبه‌روی هم نشسته‌اند و مشغول خوردن هستند، بداهه‌پردازی می‌كند. در حقیقت بداهه‌پردازی گرانت خیلی هم از قصد نبوده است. او یك‌دفعه سكسكه می‌كند و بعدش مجبور می‌شود كه عذرخواهی كند! بعد خود گرانت هم از این اتفاق زیر خنده می‌زند.

چیزی كه در نسخه اصلی فیلمنامه بود: متاسفانه در نسخه اصلی فیلمنامه هیچ سكسكه‌ای وجود نداشت پس اعتبار كل این صحنه مرهون كری گرانت است. البته از فیلمی كه دو ستاره‌اش كری گرانت و جیمز استوارت باشند، باید توقع بداهه‌های بیشتری را هم داشت. آنها فقط ستاره سینما نبودند، آنها خود سینما بودند.



جنگجویان(والتر هیل- 1979)


دیالوگ بداهه: «جنگجویان! بیرون بیایید تا بازی كنیم.» این صدای فریاد لوتر با بازی دیوید پاتریك كلی است.

چیزی كه در نسخه اصلی فیلمنامه بود: كلی این دیالوگ را از خودش گفت. در حقیقت او هنگام بازی این سكانس یاد جمله‌ای افتاد كه همیشه همسایه‌شان خطاب به او فریاد می‌زد و همان را هم در فیلم آورد. جنگجویان داستان گروه‌های متفاوتی است كه در شهر نیویورك آشوب‌زده به هم حمله می‌كنند و شهر را به ویرانی می‌كشانند. فیلم هیل چندان اثر مطرحی در تاریخ سینما نیست اما این سكانس آن برای سینمادوستان تبدیل به كالت شده است.



50-50 (جاناتان لوین- 2011)


سكانس بداهه: جوزف گوردون لویت، كه از سرطان رنج می‌برد ریش‌تراش برقی را برمی‌دارد تا قبل از شیمی درمانی همه موهای سر و صورتش را بتراشد.

چیزی كه در نسخه اصلی فیلمنامه بود: ست روگن، بازیگر مقابل گوردون لویت كه نقش رفیق او را در فیلم بازی می‌كند، گفته كه در اصل فیلمنامه هیچ سكانسی نبود كه در آن قرار باشد گوردون لویت موهایش را بزند. این ایده درست سر فیلمبرداری به ذهن لویت رسید. آنها این سكانس را در همان برداشت اول گرفتند به همین خاطر هم قیافه ست روگن در این سكانس كاملا شوكه و وحشت‌زده است.

«50-50» به دلیل همین بداهه‌پردازی‌ها تبدیل به یك فیلم به شدت انسانی و قابل باور شده است كه همذات‌پنداری تماشاگر را برمی‌انگیزد.



مرد سوم(كارول رید- 1949)


دیالوگ بداهه: احتمالا كمتر كسی فكر می‌كند كه در این فیلم دقیق و ظریف رید كه به عنوان یكی از اصول تاریخ سینما تدریس می‌شود، سكانسی خارج از فیلمنامه وجود داشته باشد اما این اتفاق افتاده است. هری لایم (با بازی فوق‌العاده اورسن ولز) تلاش می‌كند تا رفیق‌اش هالی مارتین(جوزف كاتن) را متقاعد كند تا او را وارد معاملاتش كند. ولز در این صحنه آن دیالوگ معروف «ساعت كوكی» را به صورت بداهه می‌گوید.

چیزی كه در نسخه اصلی فیلمنامه بود: این دیالوگ نه در فیلمنامه آمده است و نه در رمانی كه گراهام گرین نوشته و فیلمنامه از روی آن اقتباس شده است. تمام اعتبار این دیالوگ فقط به استعداد فوق‌العاده قابل توجه اورسن ولز برمی‌گردد.



توتسی(سیدنی پولاك- 1982)


دیالوگ بداهه: در سكانس مهمانی فیلم، بیل موری مجبور است دیالوگ‌هایی را بگوید كه نشان دهد او آدم حاضر جواب پرحرفی است. هیچ‌كدام از دیالوگ‌های بیل موری در این صحنه در فیلمنامه نیامده است.

چیزی كه در نسخه اصلی فیلمنامه بود: هیچ چیز. مطلقا برای این سكانس هیچ دیالوگی نوشته نشده بود. همین نشان می‌دهد كه پولاك چقدر روی توانایی بیل موری در بداهه‌پردازی و گفتن دیالوگ‌های طعنه‌آمیز حساب كرده بود و موری هم او را ناامید نكرد. «توتسی» جزو فیلم‌های مطرح سیدنی پولاك است كه ستاره‌هایش داستین هافمن و جسیكا لانگ هستند.



خانه حیوانات (جان لندیس- 1978)


دیالوگ بداهه: «ببین می‌تونی حدس بزنی كه من الان كی هستم؟» جان بلوتارسكی(كه نقش‌اش را جان بلوشی بازی می‌كند) بعد از گفتن این دیالوگ به سمت دسرش حمله‌ور می‌شود و بعد می‌گوید: «من یك جانور خطرناكم. حالا فهمیدی؟»

چیزی كه در نسخه اصلی فیلمنامه بود: كل این سكانس بداهه‌پردازی بازیگران بوده است و در نسخه اصلی فیلمنامه هیچ جزئیاتی برای آن ذكر نشده است و واكنش‌های نفرت‌برانگیز مهمانان هم كاملا طبیعی و بداهه بوده است. آنها هیچ ایده‌ای نداشتند كه بلوشی در این سكانس می‌خواهد چه كاری انجام بدهد یا چه دیالوگی بگوید. پس این هم می‌رود جزو سكانس‌هایی كه باید از بازیگر بااستعدادش، بلوشی برای آن تشكر كرد.



و اینك آخرالزمان (فرانسیس فورد كاپولا- 1979)


دیالوگ بداهه: «پسر تو مامور پستی! كارمند خواروبار فروشی تو رو فرستاده كه صورتحساب‌ها رو بگیری!» اینها حرف‌های مارلون براندوست كه با فریاد در فیلم شاهكار كاپولا گفته می‌شود.

چیزی كه در نسخه اصلی فیلمنامه بود: بیشتر دیالوگ‌هایی كه كاپولا و فیلمنامه‌نویسانش برای كلنل والتر.ای. كرتز كه نقش‌اش را مارلون براندو بازی می‌كرد نوشته بودند، توسط خود براندو تغییر كرد. وقتی براندو با تغییر وزنی كه داده بود سر صحنه رسید كل فیلم انگار تغییر كرد. به جز دیالوگ «وحشت، وحشت مطلق»! این فیلم یك اثر هنری مطلق است كه موفقیتش توامان مدیون هوش كارگردان و بازیگر اصلی‌اش است.



ساعت پرتقال كوكی(استنلی كوبریك- 1971)


سكانس بداهه: الكس(با بازی مالكوم مك‌داول) و آدمكش‌هایش به درون خانه‌ای یورش می‌برند كه در آن یك زن و مرد زندگی می‌كنند. بعد در یك سكانس فراموش‌نشدنی وسط آن همه اضطراب و وحشت الكس شروع به خواندن و رقصیدن به سبك جن كلی در فیلم «آواز در باران» می‌كند.

چیزی كه در نسخه اصلی فیلمنامه بود: این صحنه كامل در فیلمنامه آمده بود و طبق معمول كوبریك وسواس زیادی داشت كه همه چیز دقیقا مطابق فیلمنامه پیش برود. سر فیلم‌های كوبریك هیچ‌كس جرات بداهه‌پردازی نداشت اما اینجا خود كارگردان به بازیگرش دستور داد كه می‌تواند كمی آواز بخواند و به سبك كلی در «آواز در باران» فیلم مشهور موزیكال گام بردارد. خوشبختانه كوبریك قید اضافه كردن این سكانس را به فیلمنامه و نوشتن تك‌تك حركت‌ها را زد و برای یكی از معدود دفعات در فیلم‌هایش به قریحه بازیگرش اعتماد كرد و خب، جواب هم گرفت.


گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ

کارگردان، بازیگر و سیاستمدار محبوب رومانیایی و سازنده فیلم «کمیسر متهم می‌کند» از دنیا رفت.

به گزارش خبرآنلاین ، سرجیو نیکلائسکو روز پنجشنبه به دلیل عوارض قلبی و تنفسی ناشی از انجام عمل جراحی روی دستگاه گوارش، در بیمارستان الیاس در بخارست درگذشت. او 82 ساله بود.

نیکلائسکو در دوران کاری خود که حدود پنج دهه ادامه داشت، بیش از 60 فیلم کارگردانی کرد و بیش از همه برای بازی در نقش کمیسر مولدوان در درام جنایی «کمیسر متهم می‌کند» (1973) به کارگردانی خودش شهرت داشت.

این فیلم رومانیایی (که در دهه 1360 به دفعات از تلویزیون ایران پخش شد) بر اساس قتل عام ییلاوا در سال 1940 ساخته شد. در این کشتار 64 زندانی سیاسی رومانیایی در بازداشتگاه ییلاوا در نزدیکی بخارست توسط «گارد آهنین» که اعضاء آن نیروهای وابسته به رژیم فاشیستی حاکم بر این کشور بودند، به قتل رسیدند.

در فیلم «کمیسر متهم می‌کند»، این قتل عام در زندان ویراگا روی می‌دهد و به دنبال آن مولدوان که یک کمسیر پلیس است، برای تحقیق درباره کشتار این زندانیان که گروهی فعال کمونیست هم در میان آن‌ها بودند، وارد عمل می‌شود. مولدوان سرنخ‌های جنایات گارد آهنین را دنبال می‌کند و به عالی‌ترین مقامات رومانی می‌رسد.

موفقیت «کمیسر متهم می‌کند» باعث شد این فیلم چند دنباله داشته باشد. نیکلائسکو بجز «کمیسر متهم می‌کند»، در فیلم‌های «انتقام» (1980)، «دوئل» (1983) و «بازمانده» (2008) نیز در نقش کمیسر مولدوان ظاهر شد.






نیکلائسکو متولد سال 1930 در تارجو-جیو در رومانی بود. او سال 1967 با بازی در اولین فیلم تاریخی خود با عنوان «Dacii» در رومانی به شهرت زیادی رسید. این فیلم در پنجمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم مسکو نمایش داده شد.

این مجموعه فیلم‌ها که گذشته رومانی را باشکوه جلوه می‌داد، نیکلائسکو را نه تنها محبوب عامه مردم کرد، بلکه باعث محبوبیت او در میان سران رژیم کمونیستی حاکم بر این کشور شد.

فیلم «میکائیل شجاع» (1971) به کارگردانی او یکی از کلاسیک‌های سینمای رومانی است.

ویکتور پونتا نخست وزیر رومانی درباره نیکلائسکو گفت: «یکی از ستاره‌های رومانی خاموش شد.»

نیکلائسکو در بیش از 30 فیلم خودش بازی کرد و بجز کمیسر مولدوان از دیگر نقش‌های مهم او می‌توان به ایون آنتونشسکو مارشال هوادار نازی و شاه کارول اول اشاره کرد.

او پس از فروپاشی رژیم کمونیستی در 1989 وارد دنیای سیاست شد و در 1992 به عنوان عضو حزب سوسیال دموکرات رومانی به مجلس سنا راه پیدا کرد. نیکلائسکو دسامبر 2011 از سیاست کناره‌گیری کرد.

مراسم تدفین نیکلائسکو شنبه برگزار می‌شود.

با تقدیر از دوستانی که اقدام به گذاشتن مطلب در این تاپیک می کنند لطفا برای نظم بخشی و حفظ زیبایی تاپیک این نکات را حتما مدنظر قرار دهید:

1- در صورتیکه مطلب مربوط به سایت دیگری است و طولانی یا همراه با عکس های زیادی است , صرفا به گذاشتن لینک آن سایت یا مطلب مربوطه اکتفا نمایید.

2- در صورتیکه اقدام به کپی کردن مطلب می شود حتما قوانین نگارش در مورد کلمات و مطلب اجرا شود ( مانند پست بالایی که مربوط به آقای واتو واتو است )  و پس از ویرایش در اینجا گذاشته شود.

3- در صورتیکه فرصت ویرایش نیست حتما طبق بند شماره 1 عمل شود تا مطلب حذف نگردد.

با سپاس

خیلی عصبانی بودم گفتم این موضوع مطرح کنم!

یکی از مواردی که نمیتونم تحمل کنم و حسابی میره رو اعصابم قطع کردن یه درخته!
تو محله ما دو تا درخت کاج قدیمی هستش که جلوی در خونه یکی از همسایه هاست و طبیعتا قبل از ساخته شدن اون بنای مسکونی هم وجود داشتن!
تقدیر این بود که صاحب خانه 1 سال قبل فوت کرد و الان اشخاص جدیدی وارد شدن و قصد دارن اون دو تا درخت با ابهت قطع کنن (امیدوارم همچین اتفاقی نیافته) میدونید به چه دلیل؟!
گاهی اوقات کلاغها بالای اونها میشینن و سر و صدا میکنن!
درختی که سالهای سال زنده بوده و حیاط داره باید در عرض کمتر از چند دقیقه با بی رحمی نابود شه!
متاسفم که انسانها به خودشون اجازه میدن حق هر کاری داشته باشن و فقط به فکر راحتی دو روزه خودشون هستن!
به نظر من لیاقت ما انسانها همین هوای آلودست که خودمون مسببش هستیم____________
شاید قانونی برای این موارد (قطع درخت) وجود داشته باشه اما اون رو هم با پول حلش میکنن!
تو این مواقع معمولا میگن متاسفم اما من نیستم فقط عصبانیم!
______________________________________________________________________
بعضیهام مثل این معمار آدم سرحال میاره!
http://www.persianmax.com/spectacular-ph...omment-435

بد شانس‌ترین انسان‌های دنیا / عکس


بد شانسی از جمله مواردی است که شاید برخی به آن اعتقاد دارند و با توجه به شرایطی که برایشان پیش می آید خودشان را بد شانس می دانند.

 باشگاه خبرنگاران:  همه انسان ها به نوعی اتفاقات بد را تجربه می کنند اما برخی از افراد در یکسری از مواقع خاص دچار اتفاق های عجیبی می شوند که به نظرشان بدشناسی بزرگی است. این افراد خود را بدشانس ترین مردم دنیا می دانند.

لینک در سرتیتر

خوشحالم آن هاتاوی در نقش فانتین (بینوایان) جایزه گلدن گلاب دریافت کرد (برای بازی زیبا و اینکه بخاطر بینوایان از موهای قشنگش گذشت!)

البته من عقیده دارم جایزه مهم نیست و برای خوشحالی خودش خوشحالم!

سال 57 بهتر از بقیه هست

___________________________________

 پته اش روی آب افتاد!



این ضرب المثل را برای کسی به کار می برند که رازش فاش و مشتش باز شده باشد.

در گذشته که لوله کشی آب وجود نداشت و آب مورد نیاز مردم در جوی های سر باز جریان داشت، در هر جا که لازم می آمد تا مقداری از این آب جاری به درون کوچه های مسیر و یا خانه های مسکونی جریان یابد، سد کوچکی از جنس چوب که آن را « پته » می نامیدند در درون جوی قرار می دادند و آب را به درون آب انبارها می راندند.تا به مصارف روزانه برسد.
به هنگام کم آبی یا خشکسالی بسیار پیش می آمد که افرادی خارج از نوبت خود، در نیمه های شب با نهادن پته ای بر سر راه آب، مسیر آن را عوض کرده و آب را می دزدیدند. طبیعی است که در آن نیمه های شب کمتر کسی متوجه ی آبدزدی آنان می شد، مگر آن که فشار آب گاهی موجب می گردید تا پته از جای خود کنده شده و روی آب بیفتد و با دیده شدن آن در جاهای دیگر راز ایشان فاش می شد.
از آن جا که این عمل در فلات کم آب ایران بسیار تکرار می شد رفته رفته عبارت پته ی کسی روی آب افتادن نیز هم معنا با فاش شدن راز کسی به صورت اصطلاحی در میان مردم رایج شد.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24
آدرس های مرجع