توی این پست گفته بودم که از جمله ویژگی های دوستان غربی داشتن نگاه کلان هست. از جمله به پدیده زمان و مکان.
این که پیشرفت گونه انسان رو در طول تاریخ نگاه می کنند و از مسیری که در طول این هزاران سال طی شده خوشحال اند و خودشون رو میراث دار نسل ها انسان می دونند.
توی همچین فرهنگ و با همچین تفکری بعضی کتاب ها بیشتر فروش میرن چون انطباق بیشتری با دغدغه های افراد دارن. برخلاف ایران که هر جا میری کتاب روانشناسی و تعدادی رمان جز پرفروش ترین ها هست اینجا کتاب هایی که برای بهبود دنیا دارن تلاش می کنند از همه محبوب تر هستند.
چند وقتی هست شروع کردم به خوندن یکی از کتاب هایی که اینجا خیلی پرطرفدار هست به اسم حقیقت محوری. قصد نوت برداری بعد از اتمام هر فصل از کتاب رو داشتم که با خودم گفتم می تونم اینجا بنویسم شاید برای چند نفر دیگه هم جالب بود.
هدف کتاب نشون دادن این نکته هست که دنیا از چیزی که فکرش رو می کنیم بهتر هست و برخلاف تصور خیلی از آدم ها شرایط داره با سرعت خوبی روز به روز بهتر میشه. (اینجا هم به نظر برعکس دنیا هستیم)
کتاب سعی می کنه با ارائه کردن آمار بره جلو که حرف هاش مستند باشه. با وجود این که فکر می کردم همچین کتابی احتمالا خیلی کسل کننده خواهد بود ولی واقعا اینجوری نیست.
مقدمه کتاب با ارائه 13 تا سوال سه گزینه ای راجع به اوضاع کلی دنیا شروع میشه و به منظور ارزیابی تطابق تصور خواننده با واقعیت دنیاست. به عنوان نمونه می تونم این ها رو بگم
1) در طول 20 سال گذشته درصد افرادی که در فقر مطلق زندگی می کردند...
- تقریبا دو برابر شده
- تقریبا ثابت مونده
- تقریبا نصف شده
2) الان دو میلیارد کودک زیر 15 سال در دنیا داریم. در سال 2100 این تعداد چقدر خواهد بود؟
- 2 میلیارد
- 3 میلیارد
- 4 میلیارد
3) در سال 1996 ببرها، پانداها و کرگدن های سیاه در خطر انقراض بوده اند. الان چندتاشون همچنان در خطر هستند؟
- هیچکدام
- یکی
- دو تا
بعد در هر فصل کتاب یکی از خطاهای شناختی (غریزی) رو که باعث میشه ما فکر کنیم دنیا از چیزی که هست بدتره رو تفسیر می کنه. که به مرور زمان بعد از اتمام هر فصل خواهم گفت...
- پیش گفتار
- غریزه شکاف