* قبل از هر چیز لازم است تأکید کنم که این نظرات شخصی من است. چه بسا دوستان دیگر نظرات متفاوتی داشته باشند. به هر حال مقوله هنر، علاوه بر علم، صنعت و تکنیک تا حدود زیادی متأثر از سلیقه شخصی نیز هست...
به تازگی ناچار شدم فیلم Beau Is Afraid را ببینم. معمولاً اگر همان ابتدا از فیلم، سریال و به طور کلی ژانر نمایشی خاصی خوشم نیاید، رهایش میکنم و دیگر زحمت تماشای آن را به خود نمیدهم! (این موضوع درمورد کتاب صدق نمیکند؛ زیرا ممکن است در بعضی سبکها مجبور باشید، موضوع را بیشتر بسط دهید و با متن همراه شوید؛ اما آثار تصویری از همان ابتدا شاکلهای دارند که معرف زیربنایشان است: نور، تصویر، موسیقی، تدوین، کارگردانی و داستان) خلاصه اینکه اگر ناچار نبودم، فیلم Beau Is Afraid را پس از ۵ دقیقه رها میکردم. این نوع آثار واقعاً با سلیقه من سازگار نیستند...
فیلم Beau Is Afraid به کارگردانی Ari Aster، محصول 2003 آمریکا
خلاصه داستان:
بو واسرمن مرد میانسال پارانوئیدی است که به شدت تحت سلطه مادر سرکوبگرش (مونا) قرار دارد. مونا از همان کودکیِ بو، چنان چیزهایی درمورد بیماری ارثی عجیب پدر، زندگی، رابطه با مردم، جامعه و ... به بو خورانده که او را تا مرز دیوانگی پیش برده است. بو در محلهای شلوغ، پر بِزه و کثیف زندگی میکند و از آن بدتر، اوهام وحشتناک در خواب و آپارتمان استیجاریاش نیز رهایش نمیکنند. مونا زنی بسیار ثروتمند است؛ اما بو را وادار کرده تا به تنهایی در محلهای فقیرنشین زندگی کند. قرار است بو در سالروز مرگ پدر -که هرگز او را ندیده است- به خانه مادری برود؛ اما شنیدن خبر مرگ دهشتناک مونا، همه چیز را به هم میریزد...*
نظر مختصر من بر این فیلم:
این فیلم ماهیتی بسیار بسیار خشن داشته و انرژی منفی زیادی را به بیننده منتقل میکند. کارگردان جوان فیلم (Ari Aster) گویا به دنبال مانور و به رخ کشیدن قدرت خود بوده است! او با ادعای روشنفکریِ فلسفی و تمسک به فضای سورئالیستی، اثری را در ژانر روانشناختی (Psychology) ساخته که بسیار طولانی و خستهکننده است و هیچ منطق روایی درستی در آن جای ندارد! مباحث روانشناختی این فیلم، بیشتر تحت تأثیر نظریات زیگموند فروید (مادر سرکوبگر- کنترلگر) مطرح شده و علاوه بر پارانویا، چند بیماری دیگر مثل مازوخیست و جنون آنی نیز توسط شخصیتهای مختلف به تصویر کشیده شدهاند.
با وجود نماهای کوتاه و کاتهای تند، بسیاری از وقایع داستان – مخصوصاً در قسمتهای میانی (خانه راجر و سکانسهای جنگل)- اضافی و بیش از حدّ طولانی هستند. (زمان فیلم ۱۷۹ دقیقه است)
از حق نباید گذشت کارگردانی، فضاسازی (طراحی صحنه و لباس، گریم، جلوههای ویژه)، تدوین و فیلمبرداریِ اثر فوقالعادهاند و مخصوصاً بازی واکین فینیکس در نقش بو، مسحورکننده و اعجابآور است. میمک چهره و حتی صوت و لحن فینیکس به عنـوان یک مرد روانپریش و تحت سلطه، بینظیر و بسیار باورپذیر است و شاید بارزترین وجه مثبت این فیلم، بازی هنرمندانه اوست.
Joaquin Phoenix در فیلم Beau Is Afraid
به طور خلاصه درمورد داستان این فیلم میتوان گفت: محتوای مغشوش، پر ادعا و تشویشآفرینی که پشت سر ظاهر بصریِ زیبا مخفی شده است!
به عقیده اینجانب، سه عیب بزرگ بر فیلمنامه این اثر وارد است:
۱) در واقع این نوع فیلمها از مقوله کیفیت بصری سوءاستفاده کرده و هیچ منطق روایی استانداردی را رعایت نمیکنند. به همین خاطر داستانِ پر اشکال خود را هر طور که بخواهند، پیش میبرند و اگر مخاطب این "چیستی" را زیر سؤال ببرد، به نادانی و نفهمی متهم میشود!
۲) شخصیتپردازی این اثر، بسیار سطحی و خام است. غیر از قهرمان داستان (بو) هیچ شخصیتی به صورت کامل پرداخت نشده است. حتی شخصیت مادر (مونا) دارای گپهای متعدد است. اِلین (دوست دختر دوران نوجوانی بو)، جِرمی (روانشناس بو)، جویز (مرد جوان دیوانه)، زوج راجر و گریس (که در سکانسهای میانی، بو در خانه آنهاست) و تونی (دخترک مازوخیستی) کاملاً سطحی مورد اشاره قرار گرفته و هر کدام بدون آنکه اثری قابل درک بر داستان داشته باشند، از چرخه خارج میشوند. (گویی مرغی به دانهای روی زمین نوک میزند و حتی آنها را نمیخورد!) از آن بدتر، شخصیت مهمی مثل مارتا (پیشخدمت مونا) که نقش مهمی در داستان دارد، در حد یک نمای ۱۵ ثانیهای نشان داده شده و به اسمش اشاره میشود!!!
۳) این نوع فیلمها قصهگو نیستند. داستان استاندارد نداشته و مقدمه، بسط ماجرا و مؤخره قابل فهمی ندارند. این در حالیست که بهترین آثار دنیا توسط کارگردانهای کلاسیک و قصهگو همچون هیچکاک، فورد، وایلر، کازان، وایلدر، ... و از متأخرها، اسپیلبرگ، اسکورسیزی، ... روایت شدهاند.
خلاصه اینکه اگر سلیقهتان به من نزدیک است و ناچار به دیدن این نوع فیلمها نیستید، دیدن سینماییها مثل اولین خون (First Blood)، محصول ۱۹۸۲ آمریکا را خیلی بیشتر توصیه میکنم.
-------------------------------------------------------
* خلاصه فیلم را بیش از این توضیح نمیدهم تا دوستانی که مایل به تماشای آن هستند، از کم و کیف باقی ماجرا آگاه نشوند.